به گزارش نما به نقل از باشگاه خبرنگاران، وی در خصوص زمان اعلام نتیجه پزشکی معاینات عارف لرستانی اظهار داشت: من واقعا نمیدانم؛ چرا که زمان دقیق وجود ندارد. یکی میگوید سه ماه دیگر و دیگری میگوید چهل روز دیگر. ضمن اینکه این نتیجه اصلا به من داده نمی شود و به برادر بزرگتر داده خواهد شد. من اصلا این قوانین را نمی دانم.
ناصری در خصوص خاطرهای از همسر خود گفت: زندگی من با عارف از اول، خاطره بود. همه چیز برای عارف دغدغه بود و آدم بی تفاوتی نسبت به هیچ چیز نبود. مخصوصا دغدغهها و مسائل اجتماعی که در جامعه وجود داشت. عارف روح خیلی بزرگی داشت و بسیار انسان با سوادی بود و یک زمانهایی پیش خودم فکر میکردم که عارف چطور درباره همه چیز اینقدر اطلاعات دارد؛ مسائل دینی، تاریخی، روانشناسی و ادبیات درباره همه چیز. درباره شغل خودش، تئاتر، کارگردانی و ... می دانست. بیاندازه انسان با سوادی بود و من تنها افسوس می خورم که جای چنین انسانهایی بسیار خالی است و ما آدمهای باسواد کم داریم.
ناصری در خصوص زیباترین خاطره خود از عارف لرستانی بیان کرد: خیلی خاطرههای خوب یادم هست ولی واقعیت این است که همین خاطرات خوب هم برای من مثل شکنجه میماند .میگویند که زمان مشکلات را حل میکند و خاطرات شیرین، لبخند به لب میآورد ولی در حال حاضر من اینطور نیستم و خاطرات خوب عارف هم مرا اذیت می کند.
وی در خصوص رابطه عاطفی و زیبای خود با همسرش عارف لرستانی گفت: رابطه ما طوری بود که من و عارف بدون هم نمیتوانستیم زندگی کنیم. این حرف را عارف هم به خودم میگفت و هم به خیلی از دوستان و آشنایان. همیشه میگفت: «الهام تنها زن من نیست؛ بلکه رفیق من است و من نمیدانم اگر الهام نبود، من چه کار میخواستم بکنم؟». من در این یک هفته که این اتفاق افتاده است، از خیلی از دوستانش شنیدهام که عارف به آنها گفته است: اگر الهام نبود، من شاید چند سال پیش نمیمردم. الان فکر میکنم که حس بین ما، عشق واقعی بوده است.
همسر عارف لرستانی در خصوص فعالیتهای یکسال اخیر وی افزود: در این یکسالی که عارف کار نمیکرد، می نوشت. سه تا فیلمنامه نوشته بود که یکی از آنها را برای تایپ داده بود و من باید بروم و متن را بگیرم. دو تا تئاتر هم نوشته بود.
ناصری در پاسخ به اینکه از کمکاری همسرش نارضایتی داشته، اظهار داشت: من به هیچ عنوان از این شرایط نارضایتی نداشتم؛ چرا که ایمان داشتم عارف کارش را بیشتر از من می شناسد و باور دارد و میداند که چیست. من اصلا صاحب نظر در این قضیه نبودم که بگویم چرا کار قبول نمیکنی. خود عارف از کار خود اطلاع داشت و یک خط فکری مستقل داشت. صاحب فکر و اندیشه بود و من هیچوقت به او این حرف را نمیگفتم. وقتی عارف درباره قبول نکردن پیشنهادهای کاری خود به من توضیح می داد و ایراد کار را بیان میکرد، من کاملا قانع میشدم.
همسر بازیگر سریال «قهوه تلخ» در خصوص جمع آوری و انتشار آثار عارف لرستانی اظهار داشت: من فعلا با این عجله نمیتوانم هیچ نظری بدهم؛ ولی قطعا یک کاری خواهم کرد. عارف همیشه به من میگفت که «تو همیشه مرا سورپرایز می کنی و همیشه یک کار خارج از انتظار برای خوشحال کردن من انجام می دهی». من حتما یک کاری خواهم کرد؛ اما این که آن کار چیست و چه زمانی انجام می شود، الان زمانش را نمی دانم. ولی حتما یک کاری خواهم کرد که تا ده نسل بعد از عارف، او را بشناسند.
وی در خصوص حرف ته دل خود به دوستداران عارف گفت: عارف بسیار مردمش را دوست داشت؛ علی الخصوص نسبت به مردم کرمانشاه که بسیار هم بر آنها متعصب بود و حتی از روی وصیتش هم می توان این علاقه را درک کرد. مردم کرمانشاه نیز بسیار سنگ تمام گذاشتند. اهالی روستای سیمینه بسیار مهمان نواز و مهربان بودند و من اینجا از طرف عارف دست تک تک آنها را می بوسم و می دانم که عارف می بیند و از این بابت بسیار خوشحال است. عارف از مردم و برای مردم بود.
همسر عارف لرستانی پیرامون آرزوی همسر خود که می خواست در خواب از این دنیا برود، بیان کرد: من حس خوبی دارم که به یکی از آرزوهایش رسید ولی از طرفی هم حسم بد است که چرا الان؟! من و عارف با هم قرار گذاشتیم که اول من بمیرم (در سن ۸۰ سالگی) و عارف بعد از من در سن ۱۲۰ سالگی. عارف می توانست صبر کند اول من بروم. من از اینکه عارف در خواب از دنیا رفته است و به آرزویش رسیده، خوشحال هستم. من کسی بودم که اگر عارف سر درد می گرفت، زندگی را تمام شده میدانستم. من فقط می خواهم مطمئن شوم که عارف کوچکترین زجری نکشیده باشد وقتی که داشت از این دنیا می رفت. واقعا دعا می کنم که آرام رفته باشد. هیچکس از آن دنیا خبر ندارد و هیچکس لحظه جدایی روح از بدن را ندیده است. حتی زمانی که عزیزترین آدم هم کنارش باشد. من امیدوارم که عارف دردی نکشیده باشد و اگر هم اینطور باشد من بسیار خوشحالم.
وی همچنین پیرامون حضور هنرمندان و دوستداران عارف لرستانی در مراسم تشییع پیکرش تصریح کرد: من میتوانم بگویم که واقعا دوستهای واقعی عارف را در این قصه شناختم و فهمیدم که در این مدت چه کسانی دم از دوستی می زدند و چه کسانی دوست های واقعی بودند. من خیلی از آدم ها را انتظار داشتم با آن ابراز عشق و علاقهای که به عارف می کردند، در مراسم تشییع او حاضر باشند و بیایند و یک خبری بگیرند؛ ولی هیچ خبری از آنها نبود و یکسری از آدم ها را هم حتی انتظار نداشتم در مراسم حضور داشته باشند ولی از روز اول شانه به شانه من حرکت کردند و عارف را تنها نگذاشتند.