1- وضع درونی حسن روحانی، قابل درک است؛ او سخت، از آنچه که در این انتخابات خواهد گذشت، «هراس» دارد و از آن «گریزان» است. «نداشتهها» و «خلاءها»ی وی فراوان است، مردم از او راضی نیستند. او در «لبهی پرتگاه» قرار گرفته و محتمل است که با برچسب «نخستینِ رئیس جمهورِ تکدورهای»، تمام اعتبار او دود شود و به هوا رود! اما چنین شکست گزنده و تلخی را کسی به روحانی تحمیل نکرده، بلکه او مغلوبِِِّّ انتخابهای ناصواب و غلط خودش شده است. در تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری در سال نود و دو، او هیچ قیدی برای گفتهها و موضعگیریهای خود در نظر نگرفت و «بیپروا» و «ناپخته»، وعدههایی را بر زبان آورد و تکرار کرد که برآورده ساختنشان، خارج از بضاعتش بود. در آن مقطع، او فقط به «پیروزی در انتخاب» میاندیشید و بر آن بود که با هر «روش» و «وسیله»ای، رقبا را از صحنه براند و به «قدرت» دست یابد.
از اینرو، هر آنچه که میتوانست اندک جذابیت و محبوبیتی برای او بیافریند و یا هیجانات عمومی را برانگیزاند و افکار عمومی را معطوف به وی سازد، دستمایهی گفتارهای انتخاباتیاش قرار گرفت. او «حال» و «اکنون» را میدید، نه «آینده» و «عاقبت» کار را. «تخریبگریها»ی او نسبت به رقبای انتخاباتیاش، فراموش شدنی نیست؛ «بیانصافیها» و «مبالغهگوییها»یش نسبت به دولت قبلی، به هستهی اصلی اندیشهاش تبدیل شده بود؛ در «سیاهنمایی» از وضع جامعه، دریغ نکرد؛ آنچنان از «تحریم» سخن گفت و آن را علتالعلل همهی معضلات و چالشها معرفی کرد که ایالات متحدهی امریکا، به روشنی دریافت که باید بر اهرم تحریم، بیش از این تمرکز و تکیه کند و از این ناحیه بر انقلاب فشار آورد ... . اینها به کنار، اکنون مسأله این است که «وعدههای بزرگ و نسجیده»اش که پس از چهار سال، محقق نشده، گریبانش را سخت گرفته و عرصه را بر وی تنگ کرده است.
2- شکاف میان «گفته« و «عمل» او، آنچنان «عمیق» و «پر نشدنی» است که وی ترجیح داده تا طریق «انکار» و «تحریف» را در پیش گیرد و به طور کلی، وعدهها و شعارها و گفتههایش را «دروغ رسانهها» بخواند. البته این جهتگیری، او را از مردابی که در آن فرو رفته، رها نساخته، بلکه «تناقضگویی» و «بیصداقتی» را نیز به فهرست اتهامات و مشکلاتش افزوده است.
به هر حال، حسن روحانی حق دارد که در این روزها، «آشفته» و «پریشان» باشد و تصوّر حضور در مناظرههای انتخاباتی، لرزه بر اندامش افکند. «یومالحساب» او فرارسیده و دوران «تکگویی» و «ترکتازی»اش پایان یافته است. «کارنامهی عملکرد» او، در مقابل دیدهی همگان است و او باید «پاسخگو»ی محتوای آن باشد. امروز دیگر «رجزخوانی» و «نقادی» و «سیاهنمایی» و «وعدهدهی» از وی پذیرفته نیست؛ او چهار سال، عالیترین مقام اجرایی کشور را در اختیار داشت و فرصت کافی برای تحققِ بخش بزرگی از وعدههایش به وی داده شد. امروز باید صریح و شفاف بگوید که چه کرد و کدام گرهها را گشود و ایدههایش چقدر توانست واقعیت را تغییر دهد.
در سال نود و دو، او بیپروا و بیملاحظه بر دیگران تاخت و هر آنچه که خواست، گفت، و امروز دیگران او را به چالش میکشند و کارنامهی عملکرد چهارسالهاش را «صفحه به صفحه» و «سطر به سطر» میخوانند و «نقد» میکنند. بنابراین، حسن روحانی، خواهناخواه، در «موضع دفاعی» قرار خواهد گرفت و اهتمامش مصروف گزارشدهی از کارنامهی چهار سالهاش خواهد شد. مگر میتوان تصور کرد که رقبای جدی و سرسخت او، این فرصت تاریخی و حساس را از دست دهند و به دیدهی اغماض به کجرویهای اساسی و خطاهای محاسباتی و راهبردی وی بنگرند؟!
3- «مناظرههای انتخاباتی» برای روحانی، معرکهی هراسناک و دلهرهآوری است که چه بسا «شکست» وی را رقم بزند و ناکامش گذارد. آری، او در «موقعیت بحرانی» قرار گرفته و نیاز به «مساعدت» دارد. به این سبب، معاون اول دولت وی، بدون اینکه در واقع، قصد تصاحب کرسی ریاست جمهوری را داشته باشد، به عرصه آمده است. او میخواهد روحانی در این کارزار دشوار و مردافکن، «تنها» نماند، به خصوص از این جهت که روحانی، همچنان با «واقعیتهایی اجرایی و عینی دولت»، بیگانه است و فراتر از «ارقام» و «اعداد»ی که در گزاشها با آنها مواجه شده، «درک مستقیم و بیواسطهای از واقعیت» نداشته است؛ و اگر کسی در صحت این اعداد و ارقام، خدشه وارد سازد و اثبات کند که ناموجه و نامعقول هستند، کار روحانی را باید «تمام شده» دانست!
همان طور که در مصاحبههای تلویزیونی مشاهده کردیم، او حتی در انتخاب مصاحبهکنندگان نیز دخالت میکند، چون او شنوندهای «مطیع» و «سر بر زیر» و «تسلیم» میخواهد که به «شنیدن» و «تمجید» و «تقدیر» بسنده کند و به خود، اجازهی کمترین «انتقاد»ی را ندهد. این «نظم فرمایشی و آمرانه»، هرگز قابل تحمیل بر مناظرههای انتخاباتی نیست.
نامزدهایی که هر یک خود را صاحبنظر و رجل سیاسی و مطلع از اوضاع کشور میدانند، همانند خبرنگاران صداوسیما، حاضر به «عقبنشینی» و «همدلی با روحانی» و «تواضع در برابر اقتدارطلبی وی» نیستند، بلکه با او و در جلوی دیدگان بیش از هفتاد میلیون نفر، پنجه در پنجه میافکنند و زورآزمایی میکنند. بدیهی است که در این رویارویی تعیینکننده و تاریخی، ملاحظه و تعارف، جایی نخواهد داشت، و واقعیتها به صراحت بیان خواهند شد.
اسحاق جهانگیری، جبران چنین ضعف و نقصان بزرگی - و از نظر ما، قوت و کمال بزرگی! - را عهدهدار شده است، اما وقتی کیسهی کار دولت، تهیست، چه روحانی در میدان نبرد باشد و چه جهانگیری، نتیجه تفاوت نخواهد کرد و گره از کار فروبستهی دولت اعتدالگرا، گشوده نخواهد شد. به بیان دیگر، مسأله این است که «ناکارآمدی» و «سستی» و «تنبلی» و «بیعملی»، کارنامهی دولت را بیرمق و کممایه کرده و از اینرو، توان «رقابت» و «بحث» و «پاسخگویی» را از روحانی و هر فرد دیگری که از سوی دولت معرفی شود، ستانده است. هنگامی که دست انسان تهی باشد، دهان پر به کار نمیآید، به خصوص که محل نزاع، اجرائیات و عینیات باشد.
4- تمام راهها به روی روحانی بسته شده است؛ او در بنبستی قرار گرفته که رهایی از آن برای وی ممکن نیست. شرایطی گریزناپذیر، او را در خود «محاصره» کرده و مفری برایش نگذاشته است. به عبارت دیگر، موقعیتی محاسبه نشده و طبیعی، او را «قفل» کرده است! قفلی که هیچ «شاهکلید»ی نمیتوان آن را بگشاید! کلیدی که روحانی میخواست با آن، قفلهای مردم را بگشاید، امروز به قفلی برای خود روحانی تبدیل شده است. در این وضعیت پیچیده و تو در تو، تمام استدلالهای روحانی، از کار افتاده است؛ به طوری که مردم، دیگر هیچ یک از این استدلالها را نخواهند پذیرفت:
[الف]. اینکه همهی کاستیها به دولت گذشته باز میگردد و ما در طول چهار سال، سرگرم برطرف کردن خطایای آن دولت بودیم؛
[ب]. اینکه دولت اعتدالگرا، به همهی وعدههای خود، جامهی عمل پوشانیده و هرگز، شرمندهی مردم نیست؛
[ج]. اینکه پارهای از سخنان رایج و شایع، جزء وعدههای روحانی نبوده، بلکه بافتهی ذهن رسانههاست؛
[د]. اینکه وضع و حال معیشتی مردم، بهبود یافته و رونق و نشاط اقتصادی، محسوس و ملموس است و احساس رضایت و خرسندی در مردم شکل گرفته است؛
[هـ]. اینکه قدرت در اختیار دیگران بود، و آنها، کارشکنی و سنگاندازی کردند و نگذاشتند برنامهها و ایدههای دولت به اجرا نهاده شود؛
[و]. اینکه چهار سال، فرصت اندکی است و باید چهار سال دیگر نیز روحانی دولت را به دست بگیرد تا به تدریج، تحولی رخ بدهد؛
[ز]. اینکه اگر دولت اعتدالگرا و نیروهای میانهرو محافظهکار در قدرت نباشند، وقوع جنگ با ایالات متحدهی امریکا، حتمی است.
این استدلالهای «تکرای» و «سطحی» و «باورناپذیر»، عذر بدتر گناه به شمار میآیند و نمیتوانند برای مردم، «ناکارآمدی» و «سستی» دولت اعتدالگرا را توجیه کنند. «حرف» و «شعار» و «توجیه» و «فرافکنی»، بر جای «عمل» و «اقدام» و «کار» و «فعالیت» نخواهد نشست و مردمی را که دچار «سرخوردگی» شدهاند، به هیچرو، «متقاعد» و «راضی» نخواهد کرد.
از این زاویه، «دلواپسترینِ دلواپسان» در این روزها، کسی جز حسن روحانی نیست!
«دکتر مهدی جمشیدی »