علم المناظرة را علمی دانسته اند که بدان آداب طرق اثبات مطلوب و نفی آن یا نفی دلیل آن با خصم شناخته گردد. اما جدل، امر دیگری است. درباره مجادله گفته اند که به معنی مناظره است اما نه برای اظهار صواب بلکه برای الزام خصم به رأی خویش، رفیع الدین محمد نائینی در شرح مواقف در مقصد ششم از مرصد نظر در این باب می گوید: این مجادله حرام است اما مجادله ای که در راه ظاهر و روشن کردن حقیقت باشد و بخواهند باطلی را مضمحل سازند به چنین مجادله ای هرمسلم مؤمنی شرعاً مأموریت دارد چنانکه حق عزاسمه فرماید. وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ
علمای عظام در تفاسیر قرآن کریم ذیل داستان اصحاب کهف (آیه 22 سوره مبارکه کهف) و یا آیات 35 و 56 سوره مبارکه غافر بر حرمت جدال جز بر مبنای دانش بسیار نوشته اند و کتب اخلاق بر آن تأکید بسیار داشته است؛ تا آنجا که به ادبیات فارسی نیز راه یافته است، همچون آن شعر حافط که می گوید «ور بحق گفت جدل با سخن حق نکنیم»
اینک، پس از سومین دوره تجربه مناظره مستقیم نامزدها در انتخابات ریاست جمهوری، همچنان این نقطه ضعف بزرگ به نظر می رسد که برخی از طرف های مناظره، راه جدل و تمسک به فنون غلبه غیرعلمی بر حریف (همچون به میان سخن او پریدن، منکوب کردن شخصیت وی، برچسب زدن و ...) را بر روش عالمانه ترجیح می دهند. از سالهای دور روش های مغالطه مورد توجه بوده است و به عنوان فن غلبه بر رقیب تدریس شده است؛ اما آیا این مسیر صحیحی برای دستیابی به حکومت آرمانی ما و تشکیل جامعه نمونه اسلامی است؟
برخی بر مهندس میرسلیم در مناظره اول، خرده گرفتند که چرا او نیز رقیب را ننواخت؛ حال آنکه وی در مناظره با مراعات قواعد مردم سالارى «دینی» در کنار طرح راه حل های خویش، سؤالاتى را از رقبا پرسيد تا اذهان عمومی نسبت به میزان توانايى و اشراف نامزدها روشن گردد. هرچند دريغ از يك پاسخ! سوالاتی که از «تدابیر اندیشیده شده برای مقابله با جنگ نرم» گرفته تا «ریشه مفاسد اداری و عدم وجود آزادی اطلاعات» را شامل می شد و ریشه معضلات را نشانه گرفته بود بیش از دیگران، دو نامزد حاضر در دولت مستقر شایسته پاسخ به آن بودند. اما آنچه شاهد بودیم؛ رجحان رویکردهای دیگر بود.
حال آنکه انتظار می رفت اگر به واقع نامزدهای گرامی، دارای مطاعی از دانش و تجربه برای حل معضلات بودند؛ آن را به قضاوت عموم می گذاشتند.
این هیاهوگری و فرار از پاسخ انسان را به یاد این ابیات سعدی می اندازد :
که من به جلوهگری پای زشت میپوشم
نه پر و بال نگارین همی کنم اظهار
به سوق صیرفیان در، حکیم آن را به
که بر محک نزند سیم ناتمام عیار
اگر چنین باشد، عقل حکم به عدم اعتماد به طلای فاقد عیار آنها می کند.