به گزارش نما - ایران نوشت:بیستو نهم اردیبهشت سال 87 در جریان یک نزاع که در یکی از خیابانهای شهرستان ورامین رخ داد، جوان- 25 سالهای- بهنام «فرهاد» کشته شد.
کارآگاهان در جریان تحقیقات دریافتند مقتول ساعتی قبل با پسری بهنام «یوسف» -26 ساله- درگیر شده و ضارب پس از قتل گریخته است.یوسف 9 سال تحت تعقیب پلیس قرار داشت تا اینکه اوایل سال قبل ردپای او در یکی از زندانهای استان تهران شناسایی شد.«یوسف» پس از انتقال به اداره آگاهی و در بازجویی به قتل «فرهاد» اعتراف کرد.
محاکمه این زندانی صبح دیروز در شعبه دوم دادگاه کیفری که به ریاست قاضی زالی و قاضی اسلامی- مستشار دادگاه- تشکیل جلسه داده بود، آغاز شد.در آغاز جلسه نماینده دادستان ورامین، متن کیفرخواست را خواند و از قضات برای متهم درخواست مجازات کرد.سپس مادر مقتول بهعنوان ولی دم از دادرسان دادگاه برای قاتل فرزندش قصاص خواست. آنگاه متهم پای میز محاکمه ایستاد تا به سؤالات قضات دادگاه پاسخ دهد.
اتهامات قتل عمد است؟ آیا قبول داری؟
بله، اما من از قصد فرهاد را نکشتم و اصلاً نمیخواستم ضربه کشندهای به او بزنم نمیدانم چه شد که این اتفاق افتاد.
چرا با فرهاد درگیر شدی؟
ساعت حدود 7 بعدازظهر بود که از خانه بیرون آمدم و فرهاد را دیدم که با دوستانش سرکوچه ایستاده بودند. از او سؤال کردم «آیا چند روز پیش خانهمان را با اسلحه به رگبار بستی؟» که او گفت: «نه. اگر هم من بودم تو نمیتوانی کاری کنی». بعد هم به خاطر همین جملهاش چشم تو چشم شدیم. اول او چاقویش را درآورد و منهم چاقویم را درآوردم و با هم درگیر شدیم که خون جلوی چشمهایم را گرفت. بعد هم ضربهای به سینهاش زدم و پا به فرار گذاشتم.
چرا فرار کردی؟
نمیدانم. ترسیده بودم، نمیخواستم به زندان بروم.
متأهل هستی؟
بله. یک پسر 8 ساله دارم.
بعد از فرار کجا رفتی؟
رفتم بیمارستان تا زخمهایم را پانسمان کنم که همان جا متوجه شدم فرهاد مرده است.
چرا خودت رامعرفی نکردی؟
واقعیتاش آنقدر شوکه شده بودم و ترس داشتم که عقل از سرم پریده بود و تصمیمگرفتم به شمال بروم.
تو بعد از 9 سال به اتهام قتل دستگیر شدی؟ در این مدت کجا بودی؟
بعد از فرار به خاطر بیکاری دست به کار قاچاق مواد مخدر زدم تا اینکه بهخاطر حمل مواد مخدر به 6 سال حبس محکوم شدم. وقتی به زندان افتادم خودم را با هویتی جعلی معرفی کردم. پس از پایان محکومیتم بود که با فاش شدن نام واقعیام راز قتل فاش شد.
چرا با فرهاد خصومت داشتی؟
او قبلاً خانهمان را به گلوله بسته بود.
چرا مگر چه دشمنی با هم داشتید؟
فرهاد بابرادر کوچکترم بر سر موتورسیکلت با هم دعوا کرده بودند...
چرا چاقو با خودت حمل میکردی؟
واقعیتش را بخواهید از فرهاد میترسیدم او شرور بود و احساس ناامنی میکردم.»در پایان محاکمه قضات وارد شور شدند و قرار است بزودی حکمشان را صادر کنند.