مقدمه ای در باب این که این روز ها نرخ دلار چگونه است و نه ثبات دارد و نه قیمت آن قابل تحمل است و ... فکر نمی کنم ضروری باشد چون این مساله این روز ها تقریبا نقل هر محفلی هست و همه از آن خبر دارند.
این بار اصلا قصد نوشتن یادداشت منسجمی را ندارم بلکه قصد دارم تنها دو خاطره در یکسال اخیر را نقل کنم که هریک به اندازه دنیایی از مقالات اقتصادی مفهوم و معنا در بر دارد و البته که قضاوت پس از خواندن این دو خاطره اقتصادی با خوانندگان خواهد بود.
خاطره نخست: حدودا ده ماه پیش بود و دلار تازه به رکورد های باور نکردنی بالای دوهزار تومان دست یافته بود و با افتخار بر سکوی قهرمانی اقتصاد ایران خودنمایی می کرد.حوالی ساعت 12 شب در خیابان ولی عصر با یکی از کسبه صنف لباس مواجه شدم که سبب شد او را تا در منزلش در تهرانپارس برسانم گفتگوی زیبایی بین ما در گرفت که به ضرورت شغلم دل از آن نمی کندم و به همین دلیل به جای رساندن او صرفا تا میدان ولی عصر بر خلاف مسیر خودم تا شرق تهران همراهیش کردم.
خلاصه داستان از این قرار بود که این مرد روزگاری شاید حدود ده سال قبل یک تولید کننده موفق لباس در کشور بود و بخشی از نیاز بازار تهران را تامین می کرد اما به گفته خودش با واردشدن کالاهای ترک به بازار البسه که از نظر قیمتی بسیار به صرفه تر از تولیدات ایرانی بوده امکان رقابت را از تولید کنندگان ایرانی می گرفت مجبور می شود چرخ های خیاطی را به انباری منتقل کند و همه کارگران دوزنده را به یکجا اخراج
او نیز به وارد کننده ای تبدیل می شود در صنفی که قبلا تولید کننده اش بود منتها به جای ترکیه از چین که قیمتها را از ترکیه هم پایین تر تمام می کند و البته سود وارد کننده را هم چند برابر و این گونه به نوعی هم انتقام خود را زا تولید کنندگان ترک می گیرد اما نه به اتکای توان داخلی بلکه به اتکای توان چینیان!
اما همین تولید کننده دیروز و وارد کننده امروز می افزود که از چند ماه قبل که دلار قیمت دو هزار تومان را رد کرده دیگر واردات نمی صرف حتی از چین! باور نمی کنید همین چند ماه پیش بود که به ناچار دوباره چرخ های خیاطی را از انباری در آوردیم و در مکان قبلی مستقر کردیم و تعداد زیادی کارگر دوزنده بیکار را هم استخدام نمودیم خدا را شکر الان خودمان تولید می کنسم ارزانتر از چین و ترکیه چون دلار هزینهواردات کالای آنها را بالا برده ضمن اینکه به چند کارگر ایرانی هم نان می دهیم.
حالا به این خاطره اضافه کنیم اخبار موثقی از کارخانه های مجهزی که با هزینه های بسیار بیشتری نسبت به چند عدد چرخ خیاطی تاسیس شده اند اما هم اکنون به صرفه می بینند که در کارخانه را کلا بسته و چنس تولیدی خود را آرم و برند خود و برچسب تولید ایران از چین با قیمتی بسیار ارزانتر وارد کنند. آیا در صورت گران شدن دلار این ها هم به صرفه نمی بینند که دوبار در کارخانه را باز کنندو میلیارده توامن سرمایه خود را دوباره به کار بیاندازند و کالای خود را خود تولید کنند؟
خاطره دوم: چندی پیش توسط یکی از دوستان به باغی در ساوه دعوت شدم البته که شلوغی کار مانع از رفتن من شد اما توصیف این دوست بسیار جالب بود: باغ متعلق به یکی از دوستانم است، آنجا سیب همین طور روی زمین ریخته و زمین با سیب های کوچک و شیرین ساوه ای فرش شده است هرچقدر بخواهیم می توانیم هم بخوریم و هم ببریم!!!؟
با تعجب پرسیدم این دوست تو قصد ندارد سیب های روز مین و احیانا بقیه سیب های موجود در روی درختان را از این بهشت توصیف شده تو جمع کرده و برای فروش به میدان میوه و تره بار ساوه یا تهران بفرستد که او با نگاه عاقل اندر سفیهی به من گفت: مرد حسابی پول کارگرش هم در نمی آید؟ سیب را سر باغ از این ها به ثمن بخسی می خرند که حتی جبران دادن پول کارگرانی که برای جمع آوری این سیبها اجیر کرده را هم نمی کند؟
در همان لحظه یادم افتاد که این روز ها میوه فروشی های ما را پرتقال های مصری، انگور های چینی و سیب های ترک اشغال کرده اند و سوال بزرگی را در ذهن من ایجاد کرد که چگونه ارسال سیب ایرانی از ساوه به تهران یا عرضه آن در بازار خود ساوه نمی صرفد اما حمل پرتقال مصر و انگور از چین با آن همه مسافت می صرفد؟ آیا میوه در چین و مصر و ترکیه رایگان توزیع می شود؟
درست در چنین شرایطی بود که به دوست دیگری از همکاران خبرنگار را دیدم که می گفت اخیرا با یکی از روسای اتحادیه های صنفی باغ داران کشور گفتگو کرده است و او علت ارزان تمام شدن میوه وارداتی را ارزان بودن نرخ دلار در ایران نسبت به نرخ واقعی آن دانست و این که دولت با دادن یارانه به دلار و عمدا ارزان نگه داشتن آن دارد به وارد کننده و در حقیقت به تولبد کننده خارجی یارانه می دهد تا بتواند کالای خود را ارزان و با سهولت در ایران بفروشد و این امکان رقابت را برای تولد کننده داخلی غیر ممکن می کند! ما کود و سم رایگان نمی خواهیم ! دولت با دلار ارزان به وارد کننده یارانه ندهد تا میوههای ایرانی هم در کف باغها و سر درختها نپوسد و با بازار ارائه شود.
روز گذشته در چنین افکاری و تنها در حال مرور دو خاطره گفته شده بودم که ناگهان از ذهنم گذشت ای کاش دلار 5000 تومان می شد! مگر نه اینکه طبق قانون برنامه چهارم و پنجم دولت موظف بود برای حمایت از تولید داخلی سالانه 20 درصد دلار را گرانتر کند تا به قیمت واقعی برسد ولی عمل نشد؟
چه کسی جز دلالان از این پایین بودن مصنوعی نرخ ارز سود می برد؟ البته که با گران شدن ارز قیمت تمام شده کالاهای وارداتی افزوده خواهد شد اما بهتر از این نیست که تمام تولیدات کشاورزی و دامی و کارخانه ها و کارگاههای ما یکی پس از دیگری تعطیل شوند و کارگران ایرانی همه بیکار آنگاه همین مختصر گوشت و مرغ و محصولات دامی و کشاورزی را نیز باید وارد کنیم و سپس روزی می آید که دیگر درآمد نفت ما کفاف ارزان نگه داشتن نرخ ارز برای این همه واردات را نمی دهد بهتر نیست برای پیش گیری از آن روز سیاه از هم اکنون نرخ ارز واقعی شود تا مختصر تولیدات باقی مانده از بین نرود و آنها که تازه رها کرده اند دوباره با مشاهده وجود صرفه اقتصادی به چرخه تولید باز گردند؟
خودمانیم ای کاش نفت ما را هم دیگر اصلا نخرند آنگاه بالاجبار تولید کننده خواهیم شد !
منبع:روزنامه شما