به گزارش نما، شرق نوشت: والدین پسر نوجوانی که در پی تصادف دچار مرگ مغزی شده بود، با اهدای اعضای فرزندشان جان چند بیمار نیازمند به پیوند عضو را نجات دادند و زندگی دوباره به آنها بخشیدند.
ساسان عباسی، مسئول هماهنگی پیوند اعضای دانشگاه علوم پزشکی کهگیلویهوبویراحمد، در این مورد گفت: «مرحوم شایان ملانژاد ۱۳ساله از اهالی ایل دشمنزیاری کهگیلویه بود که بر اثر سانحه تصادف دچار مرگ مغزی شده بود. با رضایت والدینش دو کلیه و کبد و قرنیههايش به همنوعانش اهدا و براي پیوند به بیمارستان نمازی شیراز انتقال داده شد».رحیم ملانژاد ٤٤ساله که پدر شایان است، درباره روزهای سخت مرگ فرزندش و اینکه چرا تصمیم به اهدای عضو گرفت، میگوید.
از روز حادثه برایمان بگویید.
چند روز مانده بود که فروردینماه تمام شود که پسرم شایان تصادف کرد و چند روز بعد هم در بیمارستان مرگ مغزی شد و ما اعضای بدنش را اهدا کردیم.
ماجرای تصادف چطور اتفاق افتاد؟
٢٦ فروردین بود، از تالار بیرون شهری که عروسی بود میآمد که این اتفاق برایش افتاد.
خودتان همراه او نبودید؟
نه، ما نبودیم، شایان با شش نفر از دوستان و همسنوسالهای خودش به عروسی فامیل یکی از آنها رفته بود. عروسی بیرون از شهر بود و آنها به طرف شهر میآمدند، حدود ساعت ١١ شب کنار خیابان ایستاده بودند که یک ماشین پیکان به آنها زد و این اتفاق افتاد.
شما چطور مطلع شدید؟
سر کار بودم که به من زنگ زدند و گفتند چه اتفاقی افتاده و من رفتم به بیمارستان.
دوستان شایان چه شدند؟
مشکل جدی برای آنها پیش نیامد.
دلیل تصادف چه بود؟
آنطور که به ما گفتند بچه مریض مرد راننده در خودروی شخصیاش بوده و با سرعت زیاد میرانده که کنترل ماشین را از دست داده و این اتفاق افتاده است.
راننده الان کجاست؟
دقیقا نمیدانم در چه شرایطی است، اما تا جایی که میدانم پلیس راه آمده و کروکی هم کشیده، مراحل قانونی هم انجام شده و ماشین توقیف است؛ راننده هم آزاد شده.
شایان فرزند چندم شما بود و چند فرزند دارید؟
چهار پسر و یک دختر داشتم و شایان فرزند دوم ما بود.
چطور به شما اطلاع دادند که شایان مرگ مغزی شده است؟
گفتند اصلا نمیشود کاری برایش کرد، حتی میخواستیم او را به شیراز ببریم و امکان جابهجایی وجود نداشت.
چه صدماتی دیده بود؟
سرش ضربه خورده بود و ضربه مغزی شده بود، دست راستش و ساق پای چپش شکسته بود و بغل و پهلويش هم زخم بود.
چه موقع فهمیدید که شرایط شایان خوب نیست؟
همانموقع که گفتند نمیشود او را جابهجا کرد، بعد هم موقعی که دکتر مغز و اعصاب به ما گفت که ضربه مغزی شده و مرگ مغزی اتفاق افتاده است و جوابش کردند، فهمیدیم عمرش به دنیا نیست.
چه زمانی تصمیم به اهدای عضو گرفتید؟
موقعی که فهمیدیم او از بین میرود، گفتیم چرا جان چند نفر را برای رضای خدا نجات ندهیم.
از کجا با اهدای عضو آشنا بودید؟
در تلویزیون دیده بودیم و میدانستم افرادی هستند که چندسالی در نوبت دریافت کلیه و کبد هستند، دیدیم حالا که بچه ما دارد از بین میرود، چند نفر را نجات دهیم.
این تصمیم خودتان بود یا از شما خواستند که این کار را انجام دهید؟
از اول که گفتند ضربه مغزی شده، خودم تصمیم گرفتم و بعد به دکترها گفتم.
این تصمیم را بهتنهایی گرفتید؟
نه، با همسرم هماهنگ کردم و بعد به دکترها گفتم و بعد دکتر عباس و تیم پزشکی استان آمدند.
با دیگر اعضای خانواده هم مشورت کردید؟
با برادر خودم و برادرخانمم هم مشورت کردیم که آنها هم گفتند جان چند نفر را نجات دهیم.
آیا کسی مخالفت کرد؟
بعضی از فامیلهای نزدیک مخالف بودند.
دلیل مخالفتشان چه بود؟
میگفتند بچه کوچک است و نباید بدن او را پاره کنیم، البته مخالفت آنها هم به خاطر دوستداشتن شایان بود.
آنهایی را که مخالف بودند چطور قانع کردید؟
با آنها صحبت کردیم و برایشان توضیح دادیم که ما میخواهیم جان چند نفر را نجات دهیم.
آنها قانع شدند؟
شایان بچه من و مادرش بود و ما بودیم که زحمت او را کشیده بودیم و ما بودیم که تصمیم میگرفتیم، دیدیم دلیل مهمی برای مخالفت وجود ندارد. بچه از دست رفته بود و فرصت هم دارد از دست میرود برای همین زیاد برای قانعکردن آنها تلاش نکردیم. اما الان که چندتا از اعضای بدن بچهمان زنده است و جان چند نفر را نجات دادهایم، انگار خود او زنده است.
آیا از خود شایان چیزی در این مورد شنیده بودید؟
ما اصلا نتوانستیم با شایان حرف بزنيم؛ چشم او باز نشد. چیزی هم قبلا دراینباره نگفته بود.
فکر میکنید اگر اهدای عضو نکرده بودید، وضع روحیتان با الان چه تفاوتی داشت؟
خیلی فرق داشت، آنموقع شایان را از دست داده بودیم، اما الان تعدادی از اعضای او زنده است و جان چند نفر را نجات داده. وقتی فهمیدم امکان اهدای قلب او وجود ندارد، خیلی ناراحت شدم چون اگر قلبش را میشد اهدا کرد، الان قلبش هم زنده بود.
توصیه شما به افرادی که ممکن است به شرایط مشابه شما دچار شوند، چیست؟
توصیه میکنم اگر چنین گرفتاریای برایشان پیش میآید، به این فکر کنند که جان چند نفر را نجات دهند. من و مادر شایان هم اگر اتفاقی برایمان بیفتد، باز هم همین کار را میکنیم و من وصیت و سفارش میکنم که اعضای بدنم را اهدا کنند، چون کار خداپسندانهای است، خیلی خوب است وقتی خودمان داریم تلف میشویم، جان چند نفر را نجات دهیم.