کیهان نوشت:
بعد از آنکه آقای دکتر احمدی نژاد در مصاحبه با واشنگتن پست از آمادگی و ابراز تمایل ایران برای برقراری رابطه با آمریکا خبر داد، انتظار آن بود که این پیشنهاد رئیس جمهور محترم کشورمان بلافاصله با استقبال گرم اوباما و سایر مقامات بلندپایه آمریکایی روبرو شود، چرا که طی بیش از دو دهه گذشته، «مذاکره با ایران» یکی از اهداف راهبردی دولت آمریکا بوده است که همواره نیز مخالفت شدید جمهوری اسلامی ایران را در پی داشته است؛
بنابراین وقتی رئیس جمهور محترم کشورمان درباره «مذاکره مستقیم» و نهایتاً برقراری رابطه با آمریکا ابراز تمایل میکند، استقبال اوباما و سایر مقامات آمریکایی از این پیشنهاد، طبیعیترین واکنش مورد انتظار از سوی آنان است ولی نه فقط اوباما و دیگر مقامات آمریکایی از این پیشنهاد آقای دکتر احمدی نژاد کمترین استقبالی نکردند، بلکه با پیشنهاد ایشان برخوردی سرد و تقریباً بی تفاوت نیز داشتند و سؤال این است که چرا؟!
مگر نه اینکه مذاکره مستقیم با ایران، آرزوی چندین و چند ساله دولتمردان آمریکایی بوده و هست پس علت چه بود که از ابراز تمایل رئیس جمهور کشورمان استقبال نکردند؟! پاسخ دشوار نیست و با پوزش از آقای احمدینژاد باید گفت دولتمردان آمریکایی، پیشنهاد آقای احمدی نژاد را بدون پشتوانه تلقی کردهاند، چراکه آنها نیز به خوبی میدانند آقای احمدی نژاد اگرچه رئیس جمهور و یکی از مسئولان بلندپایه جمهوری اسلامی ایران است ولی اتخاذ تصمیم درباره مذاکره یا رابطه با آمریکا در حوزه مسئولیت و اختیارات قانونی ایشان نیست بلکه مطابق اصل یکصد و دهم قانون اساسی، تعیین سیاست های کلان نظام برعهده رهبری است و رهبر معظم انقلاب نیز بارها به صراحت و با ارائه دلایل منطقی و مستندات خالی از ابهام، مخالفت خود را با مذاکره و رابطه ایران و آمریکا اعلام کردهاند؛ بنابراین علی رغم آنکه پیشنهاد آقای احمدینژاد برای دولتمردان آمریکایی یک «امتیاز طلایی» تلقی شده و تحقق آرزوی سالها بر زمین مانده آنان بود ولی میدانستند این پیشنهاد فاقد پشتوانه است و نهایتاً میتواند در حد و اندازه تمایل شخصی ایشان تلقی شود و نه تصمیم برخاسته از خواست مردم و اراده نظام؛ دقیقا به همین علت است که ابراز تمایل آقای احمدی نژاد به مذاکره و برقراری رابطه با آمریکا از سوی دولتمردان آمریکایی «جدی» و «قابل اعتناء» ارزیابی نمیشود.
کاش رئیس جمهور محترم کشورمان به این نکته بدیهی توجه داشتند و بیرون از حوزه اختیارات قانونی خود، وعدهای نمیدادند که خدشهای ناخواسته بر جایگاه قابل احترام ریاست جمهوری باشد و کاش در میان یکصد و چند ده نفر از همراهان خود در سفر نیویورک، جایی نیز برای حضور چند تن از حقوقدانان و کارشناسان برجسته سیاسی باز میکردند تا در مصاحبه ها و اظهارنظرها به ایشان مشاوره بدهند؛ هرچند نام افرادی از این دست در میان هیئت همراه رئیس جمهور محترم دیده میشود ولی معلوم نیست که آیا از آنها درخواست مشاوره شده و آنان مشاوره غیرکارشناسی دادهاند؟ یا از آنها مشاورهای خواسته نشده و یا اینکه جرأت و جسارت لازم برای ارائه نظری متفاوت با رئیس جمهور محترم را نداشتهاند؟!
دولتمردان و مراکز استراتژیک در آمریکا انکار نمیکنند که مذاکره را فقط برای مذاکره میخواهند و نه برای حل و فصل مسائل فیمابین، چرا که آنها نیز به خوبی میدانند، تقابل ایران و آمریکا ریشه در ماهیت طرفین درگیر دارد و مادام که ما در حاکمیت بر اسلام ناب محمدی(ص) که ظلم ستیز است تکیه داریم و آمریکا بر خوی استکباری خود اصرار می ورزد، این درگیری و تقابل ادامه خواهد داشت و پایان آن فقط هنگامی است که ایران اسلامی- خدای نخواسته- از حضور نسخه اسلام در حاکمیت چشم پوشی کند و یا آمریکا خوی استکباری خود را کنار گذاشته و به قول حضرت امام (ره) از خر شیطان پیاده شود.
اصرار آمریکا بر مذاکره به منظور فاکتور کردن آن برای نهضتها و انقلابهای اسلامی و القای این توهم ناامیدکننده است که «اگر الگوی شما ایران اسلامی است، ایران نیز در نهایت چارهای جز کنار آمدن با آمریکا نداشته است»! این نکته، بدیهیتر از آن است که «تاب مستوری» داشته باشد و تأسف آور است که چرا از نگاه تیزبین دوستان پنهان مانده است.
در این اظهارنظر «جرج فریدمن»، مسئول پایگاه تصمیم ساز استراتفور آمریکا دقت کنید؛ این مرکز استراتژیک به باشگاه کهنه کاران سازمان «سیا» شهرت دارد؛ فریدمن اعتراف میکند که؛ «مشکل آمریکا با ایران، فعالیت هستهای این کشور نیست، ایران نشان داده است که نه فقط بدون رابطه با آمریکا، بلکه در حال درگیری با آن میتوان قدرت برتر منطقه بود؛ نگرانی ما- آمریکا- آن است که ایران با این خصوصیات به الگوی سایر ملتها تبدیل شده است» و...
آقای احمدی نژاد و یا مشاوران ایشان باید میدانستند که مخالفت جمهوری اسلامی ایران با مذاکره و رابطه با آمریکا، برخاسته از یک منطق قوی و مستحکم است و نه یک سلیقه در میان سایر سلیقهها. پیش از ایشان، دولتهای سازندگی و اصلاحات نیز مانند آقای احمدی نژاد و مشاورانش با ساده اندیشی و یا به هر علت دیگری که بحث جداگانهای میطلبد برای مذاکره و برقراری رابطه با آمریکا خیز برداشته بودند ولی منطق قوی رهبر معظم انقلاب که از پیوست قانونی روشن و پشتوانه عظیم مردمی نیز برخوردار بود، حرکت آنان را ناتمام گذاشت.
اولین نمونه از این دست، در سال 1369 اتفاق افتاد؛ آن روزها -30 فروردین/19 آوریل 1990- جیمز بیکر وزیر خارجه وقت آمریکا طی سخنانی اعلام کرد که آمریکا آماده مذاکره مستقیم با ایران است و 7 روز بعد - 6 اردیبهشت ماه 69- آقای عطاءالله مهاجرانی معاون پارلمانی آقای هاشمی رفسنجانی - که امروزه به انگلیس پناهنده شده و با آیپک (لابی صهیونیستها) و MI6 (بخش اطلاعات خارجی دولت انگلیس) همکاری آشکار دارد- طی مقالهای با عنوان «مذاکره مستقیم» در روزنامه اطلاعات، ایستادگی در مقابل کاخ سفید را «شعارگونه» نامیده و خواستار مذاکره مستقیم و سپس رابطه با آمریکا شد؛ همان روزها حضرت آقا در سخنانی مستند و با ارائه دلایلی مستحکم به نقد این دیدگاه پرداخته و فرمودند:
«و اما مسئلهای که این روزها در سطح جمعی از اهل فکر و اهل نظر در جریان است، مذاکره کردن و مذاکره نکردن است... من معتقدم، آن کسانی که فکر میکنند ما باید با رأس استکبار-یعنی آمریکا- مذاکره کنیم، یا دچار ساده لوحی هستند، یا مرعوبند؛ من بارها این نکته را عرض کرده ام که استکبار، بیش از این که نان قدرت و توانایی خودش را بخورد، نان هیبت و تشر خودش را میخورد؛ اصلا استکبار، با تشر و ابهت و شکلک درآوردن و ترساندن این و آن، زنده است؛ مذاکره، یعنی چه؟ صرف این که شما بروید با آمریکا بنشینید حرف بزنید و مذاکره کنید، مشکلات حل می شود؟ این طوری که نیست؛ مذاکره در عرف سیاسی، یعنی معامله، مذاکره با آمریکا، یعنی معامله با آمریکا؛ معامله، یعنی داد و ستد؛ یعنی چیزی بگیر، چیزی بده تو از انقلاب اسلامی، به آمریکا چه می خواهی بدهی، تا چیزی از او بگیری؟ آن چیزی که شما می خواهید به آمریکا بدهید، تا در مقابل از او چیزی بگیرید، چیست؟ ما چه می توانیم به آمریکا بدهیم؟ او از ما چه میخواهد؟ آیا میدانید که او چه میخواهد؟ «و ما نقموا منهم الا ان یومنوا بالله العزیز الحمید». والله که آمریکا از هیچ چیز ملت ایران، به قدر مسلمان بودن و پایبند بودن به اسلام ناب محمدی(ص) ناراحت نیست؛ او میخواهد شما از این پایبندیتان دست بردارید؛ او میخواهد شما این گردن برافراشته و سرافراز را نداشته باشید؛ حاضرید؟»
این استدلال محکم و غیر قابل خدشه به وضوح نشان میدهد که مخالفت جمهوری اسلامی ایران با مذاکره ایران و آمریکا، برخاسته از یک نظام فکری مستدل و عالمانه است و نه یک سلیقه سیاسی.
اما رهبر معظم انقلاب این نگاه را در سال 1369 یعنی 22 سال قبل مطرح فرمودهاند؛ آن روزها که نظام اسلامی ایران در بلندای اقتدار این روزها نبود و هنوز مانند امروز مجموعهای از شکستها و ناکامیهای پی در پی در ویترین حریف به نمایش درنیامده بود؛ به بیان دیگر، امروزه از جایگاهی به مراتب مقتدرانهتر و برتر نسبت به آن روزها برخورداریم؛ بنابراین، نه فقط بر پایه آموزههای مقاومت اسلامی که تغییرناپذیرند، بلکه براساس عقل سیاسی و نگاه برخاسته از فرمولهای رایج استراتژیک نیز بایستی از موضعی بالاتر به ماجرای یاد شده نگاه کنیم.
ولی متأسفانه جناب آقای احمدی نژاد از کنار این موقعیت برتر با کم توجهی عبور کرد و در حالی که انتظار میرفت با صلابت برگرفته از پشتوانه اقتدار بی بدیل نظام، علیه آمریکا و متحدانش خروش بردارند، از موضعی که با صلابت و جایگاه مثال زدنی و الگو شده ایران اسلامی و ملت ایران فاصله داشت به آوردگاه نیویورک رفتند! بدیهی است که نگاه طرف مقابل همانگونه که اشاره شد به ایران پرصلابت بود و پیشنهاد رئیسجمهور محترم کشورمان را برای مذاکره و رابطه جدی نگرفت ولی خدشه به جایگاه ریاست جمهوری و مواضع مقتدرانهای که تاکنون آقای احمدی نژاد از خود نشان داده بود نیز ناخوشایند و غیرقابل پذیرش است.