به گزارش نما - ایران نوشت:خانم مهندس که به همسر داروسازش بدگمان شده بود، مخفیانه یک دستگاه «استراق سمع» در خودروی او نصب کرد تا به گمان خود، با شنیدن صدای زنی غریبه، از جزئیات رابطه پنهانی آقای دکتر باخبر شود و خیانتش را فاش کند.
این زن نیمههای شب، زمانی که شوهرش در خواب بود، مخفیانه به داخل خودروی شوهرش میرفت و با بهکار انداختن این دستگاه گوش میخواباند تا صدای زن ناشناس را بشنود و...
اما ناگهان این ماجرا فاش شد و دکتر داروساز با اطلاع ازاین موضوع، بتدریج از بدگمانی خانم مهندس دچار افسردگی شد اما ترجیح داد زندگی مشترکشان را به طلاق نکشد تا همسرش پی به اشتباه خود ببرد، اما سرانجام زن بدبین او را به دادگاه خانواده تهران کشاند تا ضمن دریافت مهریه هزار سکه طلایش، از حق طلاق خود استفاده کند.
افشین دکتر داروساز 40 ساله که با دریافت احضاریه شعبه 269 دادگاه خانواده به مجتمع قضایی ونک مراجعه کرده بود، لایحهای تقدیم قاضی دادگاه کرد تا ناتوانی خود را در پرداخت 1000 سکه طلا بابت مهریه همسرش اعلام کند.
آشنایی افشین و همسرش فروزان 10 سال پیش از یک آشنایی خیابانی در مشهد آغاز شده بود. آن زمان افشین دانشجوی رشته داروسازی بود و فروزان در رشته مهندسی تحصیل میکرد. آشنایی تا نامزدیشان یکی دو سالی طول کشید و هر دو تصمیم گرفتند پس از فارغالتحصیل شدن با هم ازدواج کنند، اما در شب خواستگاری پدر افشین – که وکیل باتجربهای بود – با ازدواج آنها مخالفت کرد چرا که خانواده فروزان جدا از مهریه 1000 سکهای، خواستار دریافت حق انتخاب مسکن، ادامه تحصیل، کار کردن و حتی حق طلاق برای دخترشان بودند. به همین دلیل دو خانواده با بحث و مشاجره مراسم خواستگاری را به هم زدند.با این حال دختر و پسر دانشجو سرانجام دور از چشم خانوادهها به ارتباطشان ادامه دادند تا اینکه چند ماه بعد افشین به خانواده فروزان اعلام کرد به خاطر عشق زیاد به او حاضر است همه شرط هایشان را بپذیرد. بنابراین خیلی زود تدارک جشن عروسی آغاز شد و آنها در سومین سال آشنایی و در پایان تحصیلات دانشگاهی با هم ازدواج کردند اما همه چیز آنطور که داماد جوان تصور داشت پیش نرفت و دکتر داروساز جوان از همان روزهای نخست زندگی مشترک فهمید همسر مهندساش بسیارشکاک و بدگمان است.
بعد ازنقل مکان به تهران، فروزان دائماً گوشی همسرش را به بهانههای مختلف بررسی میکرد یا هر ماه پرینت تماسهای تلفن خانگیشان را میگرفت. او از میهمانیهای دوستانه به خاطر همصحبتی همسرش با دیگران متنفر بود و بیشتر خریدهای خانه را هم تنهایی انجام میداد. افشین در روزها و ماههای اول زندگی سوءظنهای همسرش را به پای عشق زیاد و حساسیتهای زنانه گذاشت و برای آنکه دل فروزان را به دست آورد رمز گوشی تلفن همراهش را برداشت و همه حسابهای بانکیاش را با همسرش مشترک کرد. با این حال روابط کاری افشین موضوع بحث و دلخوری میان آنها میشد تا آنکه دکتر داروساز احساس کرد مدتی است که همسرش از همه برنامههای کاری و رفت و آمدش اطلاع پیدا میکند اما باز هم این موضوع را به فال نیک گرفت و دلیلی بر دوست داشتن همسرش دانست.
سال پیش بود که فروزان با خانوادهاش به سفری در جزیره کیش رفتند و قرار شد که افشین چند روز بعد به آنها بپیوندد، اما همان شب وقتی که مشغول تهیه شام خودش بود در کابینت آشپزخانه متوجه دستگاهی با چراغ چشمک زن شد و با بررسی بیشتر فهمید که همسرش دستگاه ضبط صوتی کار گذاشته و صدای او را از زمان رفتن به مسافرت ضبط کرده است. او تمام خانه را برای بررسی بیشتر جست وجو کرد و به دفترچه راهنمای ضبط صدا در خودرو برخورد. صبح روز بعد داخل خودرواش را به دقت جستوجو کرد و یک میکروفن و یک دستگاه استراق سمع مخفی پیدا کرد. دکتر داروساز با مراجعه به شرکت نصبکننده خبردار شد که این دستگاهها از 2 سال پیش در خودرویش جاسازی شدهاند. افشین این موضوع را به روی همسرش نیاورد، اما اعتماد کامل به همسرش از یک طرف و بیاعتمادی فروزان به او باعث شد کم کم دچار افسردگی شود و به مصرف آرامبخشها رو بیاورد. این درحالی بود که افشین به هیچ عنوان نمیدانست چه کار بدی کرده که سوءظن همسرش را برانگیخته است و بعد از مدتی تصمیم گرفت به روانشناس خانوادگیشان مراجعه کند. همانجا بود که فهمید همسرش به بیماری «پارانوئید» مبتلاست. بعد ازآن ابتدا برای همسرش یک خودروی گرانقیمت خارجی خرید، سپس از او خواهش کرد دست از سوءظنهایش بردارد تا از زندگیشان لذت ببرند، اما خانم مهندس نه تنها عذرخواهی نکرد بلکه داد و فریاد راه انداخت و سرانجام با وساطت خانوادهها قرار شد که افشین فرصت دیگری به همسرش برای اصلاح رفتارش بدهد اما بعد از چند هفته آرامش، باز هم بدگمانی زن جوان دامن همسرش را گرفت و دکتر جوان مطمئن شد که در همچنان روی همان پاشنه میچرخد. از همین رو به همسرش پیشنهاد داد به جای طلاق مدتی به خارج از کشور برود و به آرزوی ادامه تحصیلش برسد اما نه تنها خانم مهندس اهمیتی به پیشنهاد همسرش نداد بلکه به خانوادهاش گفت: «شوهرم میخواهد مرا به خارج بفرستد تا دوباره ازدواج کند.» چند روز بعد هم در غیاب شوهرش جهیزیهاش را جمع کرد و پس از مراجعه به دادگاه خانواده، دادخواست مهریهاش را به در خانهشان فرستاد.
حالا دیگر زندگی زن و شوهر حسابی سرد شده بود. افشین در راهروی دادگاه خانواده نشسته بود تا به گذشتهاش فکر کند. او در لایحهای که برای اعسار - ناتوانی در پرداخت مهریه- به دادگاه ارائه داد، نوشته بود: «قاضی محترم شعبه 261، اینجانب دکتر افشین... همسر مهندس فروزان... تنها یک خانه دارم که سه دانگ آن را به نام همسرم سند زدهام و یک دستگاه خودروی خارجی هم به قیمت 150 میلیون تومان برایش خریداری کرده ام. تنها حساب بانکیام نیز با همسرم مشترک بوده که او توانسته است موجودی چند میلیونی آن را خالی کند.
با این شرایط تنها درآمدم حقوقی است که ماهانه از داروخانه محل کارم دریافت میکنم و...»در لحظاتی که دکتر افشین روی نیمکت راهروی مجتمع قضایی نشسته بود، میگفت: «کاش حداقل به حرف پدرم گوش کرده بودم و حق طلاق را به همسرم نداده بودم. حالا فروزان میتواند ضمن دریافت مهریه هر وقت که بخواهد از دادگاه درخواست طلاق کند.