به گزارش نما، «اطلاعات - عمليات جنگ ۶۰ ساله»عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن ميخوانيد : «و مانقموا منهم الّا ان يومنوا بالله العزيز الحميد». طاغوت ها از مردمان مومن در طول تاريخ انتقام نكشيدند جز به اين دليل كه به خداوند ايمان آوردند. دشمني طاغوت هاي معاصر با ملت ايران مصداق همين آيه شريفه از سوره بروج است. ملت ما نه فقط امروز كه در دهه ۱۳۳۰ هنگامي كه براي ملي كردن صنعت نفت قيام كرد و خواست دسترنج خود را مالك باشد و نان خود را بر سر سفر خويش بگذارد و بي منت اجنبي بخورد، مغضوب مستكبران واقع شد و همان روزگار در معرض تحريم ها قرار گرفت. ملت ما آن روز هنوز مانند امروز خباثت آمريكا را نديده بودند. نخست وزير وقت دكتر محمد مصدق به ايالات متحده به چشم دوست مي نگريست و اميد داشت او ميان ايران و انگليس واسطه شود. اما آمريكا همان روزگار به ملت ما رحم نكرد و طرح عمليات آژاكس (كودتاي ۲۸مرداد ۱۳۳۲) را مشتركا با انگليس ريخت. آمريكا و انگليس حتي به مصدق سكولار و لائيك رحم نكردند كه استاندارد محض آنها، نوكرصفتاني مانند رضاخان و محمدرضا پهلوي و تقي زاده و فروغي و رزم آرا و زاهدي و هويدا بودند. قريب ۳۰ سال پس از كودتاي ۲۸مرداد، مأموران سازمان سيا مكرر از زبان رابرت گيتس شنيدند- و بعدها برخي از آنها در مطبوعات اروپايي نقل كردند- كه «ايراني ميانه رو و معتدل وجود ندارد. ما پس از انقلاب مدت هاست دنبال افراد ميانه رو مي گرديم اما ايراني خوب، ايراني مرده است»!
ملت ما نه امروز كه دست كم ۶۰ سال است عداوت آمريكا و صهيونيست ها - و بسيار پيشتر، انگليسي ها- را به جان مي خرد. ما نه امروز كه دست كم ۶۰ سال است با جنگ و معارضه و مزاحمت قدرت هاي زورگو طرفيم. اين مردم نجيب ما نبودند كه پا شدند و رفتند گريبان آنها را گرفتند. آنها بوده اند كه در طول دهه ها علي الدوام و بلاانقطاع دست درازي و زياده خواهي و عداوت كرده اند. تنها امروز نيست كه حربه تحريم ها را براي به زانو در آوردن ملت ما و به هم ريختن ثبات ايران به كار گرفته اند. نيش آنان هم از ره كين و هم اقتضاي طبيعت تغييرناپذير استكباري آنهاست. دشمن اما اين بار با شيوه پيچيده تري به جنگ ملت ما آمده است؛ اينكه جماعت ايراني را درگير معارضه با خود كنند. حرف هاي سه روز پيش آويگدور ليبرمن وزير خارجه رژيم صهيونيستي در مصاحبه با روزنامه هاآرتص قابل توجه است. «تاثير تحريم ها عليه ايران به درجه اي رسيده كه تا تابستان آينده و برگزاري انتخابات رياست جمهوري در اين كشور، مردم عليه حكومت اسلامي قيام كنند زيرا تحريم ها و تنگناي اقتصادي مردم را به جان مي آورد. تحريم ها مي تواند به اپوزيسيون كمك كند تا مانند سال ۲۰۰۹ دست به تظاهرات بزند. وظيفه غرب اين است كه در چنين صورتي چه از نظر اقتصادي و چه سياسي از اپوزيسيون حمايت كند. به باور من پرزيدنت اوباما بايد از جوانان ايراني بخواهد قيام كنند» (راديو اسرائيل، يكشنبه ۹مهر۱۳۹۱). يكبار ديگر اين عبارت ها را بخوانيد؛ واژه مقدس «قيام»! بايد به لحاظ اقتصادي به مردم ايران سخت گرفت و در عين حال كمك اقتصادي و سياسي ويژه به ضدانقلاب اختصاص داد!
اما هنوز هم يك گير بزرگ پيش پاي دشمن وجود دارد. اين گير و گره بزرگ، باور و استقامت ملت ايران است كه جاي دوست و دشمن را - برخلاف برخي رجال و گروه هاي سياسي- اشتباه نمي گيرد. دو گزارش پايگاه صهيونيستي «بالاترين» در اين زمينه گوياست كه ديروز و پريروز منتشر كرده است. «كاش مردم ايران كه اين قدر به هتك حرمت پيامبرشون [ص] اعتراض ميكنن، يه بار به خاطر گراني اعتراض مي كردن! همه جا صحبت از قيمت دلار و سكه است، همه از گراني مي نالند و هيچ كسي نيست كه تركش آن را مزه مزه نكرده باشد. اما واقعا خط قرمز آنها كجاست؟ دلار چه قدر بشه اعتراض مي كنن؟ پاسخ اين است: مردم ايران خط قرمز ندارند حتي اگر دلار به ۷-۶هزار تومان برسد!كاش آنها اين اعتراضي رو كه براي هتك حرمت به ساحت پيامبرشون مي كردند، در قبال قيمت ارز و دلار مي كردن» و «چرا مردم به خيابانها نمي ريزند؟ آخه يعني چي؟!! مردم صبور!!! مردم غيور!!! مردم انقلابي!!! مردم بدبخت!!! مردم [...]!!! مردم[...]... هيچ جاي كره زمين مردمي مثل اين مردم[...] وجود نداره». ملت ما، همان ها كه سر زندگي خويش را در ۲۲خرداد۸۸ با حضور ۴۰ ميليوني پاي صندوق ها رأي - و فارغ از اينكه به فلان نامزد رأي دادند يا بهمان نامزد- به رخ دشمن كشيدند و بالاتفاق روز نهم در همان سال پاي غيرت حسيني خويش ايستادند، خوب مي فهمند كه كشور ما نه امروز و نه سالها و دهه هاي اخير كه دست كم يك قرن است با جنگ و تعدي و تعرض دشمناني قسم خورده طرف است؛
دشمناني كه به دروغ مي گويند تحريم ها، هوشمند است و صرفا حاكميت يا حوزه هاي دخيل در حوزه هسته اي را هدف قرار داده اند اما انتقام اصلي را از ملت ايران مي گيرند. در اين ميان يك سوال مهم وجود دارد و آن اينكه آيا رجال سياسي و سران طوايف و گروه ها و حلقه هاي سياسي نيز به اندازه مردم نجيب و فهيم ما، به حقيقت اين جنگ و لوازم و اقتضائات آن باور دارند؟
اين نوشته بر آن نيست كه سهم تحريم ها در چالش اقتصادي موجود را تماما انكار يا همه مسئوليت اين چالش را متوجه دشمني دشمن كند. طبعا در ريشه يابي تلاطم اقتصادي اخير مي توان عواملي نظير تحريم هاي خارجي، سودجويي زالوصفتان اقتصادي، عمليات رواني و رسانه اي همه بدخواهان، حلقه ها و محافل فتنه گر معارض، رقابت ها و تسويه حساب هاي كم مايه سياسي، و بي تدبيري و كوتاهي و كج فهمي برخي متوليان امر را فهرست كرد. اما قبل از مشخص كردن ميزان سهم هر يك از اين عوامل، مسئله اين است كه آيا سياستمداران و گروه هاي سياسي ميدان جنگ را درست شناسايي كرده اند؟ تعبير رهبر حكيم انقلاب در اين زمينه خواندني و انديشيدني است. «بنده بارها اين جبهه هاي سياسي و صحنه هاي سياسي را مثال مي زنم به جبهه جنگ. اگر شما تو جبهه جنگ نظامي، هندسه زمين در اختيارتان نباشد، احتمال خطاهاي بزرگ هست. براي همين هم هست كه شناسايي مي روند. يكي از كارهاي مهم در عمل نظامي، شناسايي است؛ شناسايي از نزديك كه زمين را بروند ببينند؛ دشمن كجاست، چه جوري است، مواضعش چگونه است، عوارضش چگونه است، تا بفهمند چه كار بايد بكنند. اگر كسي اين شناسايي را نداشته باشد، ميدان را نشناسد، دشمن را گم بكند، يك وقت مي بيند كه دارد خمپاره اش را، توپخانه اش را آتش مي كند به طرفي كه اتفاقا اين طرف، طرف دوست است نه طرف دشمن. نمي داند ديگر. عرصه سياسي عينا همين جور است. اگر بصيرت نداشته باشيد، دوست را نشناسيد، دشمن را نشناسيد، يك وقت مي بينيد آتش توپخانه تبليغات شما و گفت و شنود شما و عمل شما به طرف قسمتي است كه آنجا دوستان مجتمعند نه دشمنان.»
مسئله فقط اين نيست كه كسي اين واقعيت را بفهمد كه كشور در مواجهه با دشمن در موقعيت پيروز بدر و خيبر است يا متوجه نشود و مثلا تصور كند ما در وضعيت شعب ابيطالب هستيم. مسئله اين است كه موقعيت جنگ بدر و خيبر با وجود پيروزي، فارغ از مجاهدت و خطرپذيري و مواجهه با دشمن نبود همان گونه كه مسلمانان صدر اسلام در مضيقه تكرارناشدني شعب ابيطالب كه چند نفر با يك دانه خرما و در حد چشيدن طعم آن و بستن سنگ به شكم خويش سر مي كردند، اسير و تسليم فشار دشمن نشدند و در موضع استقامت قرار گرفتند نه آن كه به سياق آقاي الف يا ه - يا هر اسم ديگري با هر حرف الفبا كه آغاز شود- خيال كنند با ابراز ضعف و كليد گشايش مشكلات را در كج كردن گردن به سوي آمريكا دانستن، دشمني زورگويان جهاني با ملت ايران پايان مي پذيرد. مسئله مهم اين است كه برخي حريفان و رقيبان سياسي چند هزينه را يكجا به كشور و ملت و نظام تحميل مي كنند، يكبار آنجا كه رقابت و تسويه حساب با يكديگر را به مرز عداوت مي رسانند و باعث غفلت از دشمن مي شوند، بار دوم آنجا كه اين رقابت و عداوت را به متن مصالح ملي و منافع مردم مي كشانند و براي به كرسي نشاندن لجوجانه موضع خود، منافع عمومي را گروگان مي گيرند يا بدان لطمه مي زنند و بار سوم آنجا كه هر كدام ولو به لهجه و ادبيات خاص خود اما با يك منطق مشترك، انفعال مقابل دشمن را جايگزين مقاومت و مجاهدت و ايثار و از خودگذشتگي مي كنند.
اين گيرها و گره هاي شخصي است كه يكبار رقباي سياسي را تبديل به دشمن يكديگر- از جيب مصالح و منافع عمومي- مي كند و يكبار ديگر همان ها را مشتركا اسباب گستاخي و طمع دشمن مي گرداند. و تا اين گير و گرفتاري هاي شخصيتي و روحي مداوا نشود، نه در دشمني رقبا و نه در همزباني آنان با هم خيري پديدار نخواهد شد. و اين چنين مي توان گفت بيراه نيست كه تحليل گراني بگويند فلان سياستمدار با وجود معارضه جدي با ديگري، جاده صاف كن وي شده و دومي با وجود آن كه سالها پيش چوب افراطيون را خورد، به اعتبار گيرها و درگيري هاي مشابه روحي، در زمين و نقشه افراطيون بازي مي كند و اين طيف سوم، امروز طعمه گروهك هايي شده اند كه دهه اول انقلاب سايه شان را به خاطر نوكري سفارت آمريكا با تير مي زدند. تازه حلقه چهارم مي شوند مدعيان طرفداري از دكتر مصدق كه با همه ضعف ها و كج فهمي ها، از سوي آمريكا و انگليس تحمل نشد؛ كه ايراني خوب، ايراني مرده است. مگر اين كه نوكر باشد و البته حساب و حرمت نوكر خائن به قوم و قبيله خود، نزد اغيار معلوم است!
اين نوشته در مقدمات خود ماند. اگر ملت و كشور و نظام ما در متن يك جنگ چند لايه و پيچيده قرار دارد- كه ترديدي در اين باره نيست- بايد گفت لازمه هر جنگ؛ ۱- جدا كردن صفوف خودي و دشمن ۲- شناسايي ميدان و جمع آوري اطلاعات ۳- تدبير جمعي ۴- هم پشتي و همدلي و در اولويت قرار دادن تهاجم دشمن ۵- پيش بيني رفتار طرف مقابل و تدارك لازم ۶- پيشدستي و زدن ضربه به دشمن است. تلاطم و چالش اقتصادي اخير به چاره جويي هايي شامل تدابير اقتصادي براي تنظيم بازار و تدابير سياسي و امنيتي براي زدن سرپنجه تروريست هاي اقتصادي نيازمند است. صرف سرزنش و متهم كردن يكديگر يا مسئوليت اين كارزار را به دوش يكديگر انداختن و خوار كردن هم، راه تروريست ها و مهاجمان را سد نمي كند. هر دستي كه در بازار و محيط اقتصادي ما اقدام به اخلال و تخريب مي كند، كار پياده نظام دشمن و ستون پنجم او را مي كند. بايد اين تحركات را براي عوامل آن هزينه دار كرد.
حلقه هاي مافيايي كه خون مردم مستضعف را به شيشه مي كنند تا زبان دشمن عليه آنان دراز شود، فتنه گراني مجرم تر از قاتلان هستند. «الفتنه اكبر من القتل» و «الفتنه اشدّ من القتل». با اين محافل نبايد ذره اي ترحم كرد. در كنار آرامش بخشي به بازار و كاربست تدابير تسكين دهنده، نبايد با عوامل عفونت مجامله نمود. ما نيازمند تمهيد ستاد مشترك براي رزم و مقاومت اقتصادي هستيم، فارغ از اين كه صاحب منصبان و سياستمداران چقدر با هم رقيب يا از هم دلخورند. اينك هنگام پيرايش دل هاست و جز كينه دشمنان نبايد كينه و دلخوري ديگري در دل هاي ما خلجان داشته باشد. نصرت الهي پشتوانه تخلف ناپذير ماست مشروط بر اين كه به لوازم آن پايبند باشيم. «... و علي الله فليتوكّل المؤمنون. و ما لنا الّا نتوكّل علي الله و قد هدانا سبلنا و لنصبرّن علي ما آذيتمونا و علي الله فليتوكّل المتوكّلون». چرا به خداوند توكل نكنيم حال آن كه همواره راه خروج از بن بست ها را نشانمان داده است.