به گزارش نما- جهان اقتصاد نوشت:
مهمترین عاملی که باعث ایجاد بحران در صندوقهای بازنشستگی شدهاست، ضعف مدیریت و بدهیهای دولت است.
مدیریت این صندوقها، مناسب نبوده است و باعث شده نرخ بازدهی منابع حاصل از سهم صندوق بازنشستگی که از حقوق کارکنان کم میشود به دلیل عدم مدیریت صحیح، پایین باشد. عامل بعدی، دولت است که سهم مربوط به صندوقهای بازنشستگی را پرداخت نکرده است و حجم بدهیها را تا ۱۵۰ هزار میلیارد تومان رسانده است.
برای مثال دولت به صندوق بازنشستگی مربوط به کارکنان فولاد، ۲۰هزارمیلیارد تومان بدهکار است و به تامین اجتماعی نیز بیش از ۱۲۰ هزار میلیارد تومان بدهکاری دارد منابع حاصل از سرمایهگذاری این صندوقها در تاسیس، خرید یا مشارکت در پروژهها هزینه میشد. البته اینک حجم پرداختها باعث شده است سرمایهگذاری منابع حداقل باشد. صندوقها با صدها شرکت و ماهیت شبهدولتی و خصولتی دارند، در بسیاری موارد، تعیین هیات مدیره و مدیرعامل آنها بر اساس شایستگی صورت نمیگیرد بلکه بر اساس سفارشها و روابط است.
بنابراین وقتی این شرکتها حالت شبهدولتی دارند و با چنین شرایطی اداره میشوند، بازدهی، بهرهوری و احساس مسئولیتها نیز در این شرکتها پایین میآید. در برخی موارد شاهد بودیم که به طور معمول شخصی در چندین هیات مدیره به عنوان عضو موظف و غیرموظف و در چندین شرکت به عنوان مشاور به کار گرفته میشد. اینها معمولا احکامی میگیرند که هزینهزاست و برخی نیز احکام، ماموریت، ابلاغها و پستهایی میگیرند که نبودنشان بهتر است.
تصمیمات غلط و غیرکارشناسی، آسیبهای بسیاری را به دنبال دارد. به عنوان مثال میتوان از برخی قاضیهایی نام برد که در تامین اجتماعی گمارده شده و باعث ایجاد خسارتهای بسیار برای کشور شدهاند. اینها همه باعث شده که منابع کارکنان و بازنشستگان به نوعی به تاراج برود زیرا وقتی مدیران بر اساس رابطه انتخاب شوند، حاصل کار مشخص خواهدبود. چنین چیزی خیانت و تاراج اموال عمومی است.
ساختار این صندوقها به گونهای نیست که مجامع واقعی داشته باشند و بازنشستگان بتوانند هیات مدیره را انتخاب کنند. همانگونه که گفته شد این صندوقها ماهیت شبهدولتی دارند و گاه محلی میشوند برای مدیران خسته و آشنا و مدیران از همه جا رانده یا جوانان بدون دانش و تجربه و درنهایت چون نظام بازرسی و فیلترینگ مناسبی وجود ندارد، کسی نیز پاسخگو نیست. به عنوان مثال بلاهایی را که بر سر صندوقهای بازنشستگی آمده تا به حال چه کسی را به محکمه کشانده است؟ در حال حاضر به طور واضح نمیدانیم نرخ بازده سرمایهگذاری این صندوقها چقدر است.
در حالی که یک مدیریت مناسب با این حجم از منابع میتوانست بازدهی بالای ۳۰ درصد برای مجموعه خود به ارمغان بیاورد. این مساله جزو ابرچالشهای کشور است و مانند نظام بانکی ما، صندوقهای بازنشستگی دچار نوعی فرآیند گلدکوییستی هستند. به عبارتی با منابع ورودی هزینههای جاری را پوشش میدهند و این روند تا زمانی که منابع ورودی بیشتر از هزینههای جاری باشد، میتواند ادامه پیدا کند. اما اگر دچار چالش شوند و هزینهها بیش از ورودیها باشد، پرداخت حقوقهای بازنشستگی با مشکل جدی مواجه خواهد شد و مسائل اجتماعی و امنیتی به بار خواهد آورد. جدیت لازم برای جلوگیری از این مسائل از سوی مسئولان دیده نمیشود. این زنگ خطری برای صندوقهای بازنشستگی است و تمام منابع حاصل از کارکرد این صندوقها صرف پرداخت میشود و سرمایهگذاری در آن صورت نمیگیرد و آینده این صندوقها دچارشرایط بحرانی خواهد شد .
در چنین شرایطی، لزوم ارائه راهکارهایی برای خروج این صندوقها از بحران به شدت احساس میشود. اولین راه حل، پرداخت بدهی دولت با یک برنامه مشخص است. ولی بحث اصلی، مساله مدیریت این صندوقهاست. باید یک ساختار درست و ناظرپذیر برای آنها در نظر گرفته شود. ما در صندوقهای بازنشستگی هیچ گونه ناظر مستقیمی نداریم؛ بنابراین ارتقای سطح مدیریت ونظارت بر این صندوقها، بسیار ضروری و حیاتی است.
مدیریت این بخشها نباید به عنوان سهم میان گروهها و جریانها تقسیم شود. در این صندوقها، منابع موجود حاصل تلاش بازنشستگان و کارکنان است. در واقع چشم امید کارمندان برای بعد از بازنشستگی به این صندوقهاست و متاسفانه چشمانداز روشنی برای این صندوقها پیش رو نیست. در چنین شرایطی لزوم سیاستگذاری برای وجود ناظران قوی در این صندوقها و دقت در چینش مدیران آنها بسیار حیاتی خواهد بود.
مدت زمان زیادی طول نخواهد کشید که این ابر چالش به یک بحران غیر قابل کنترل درآید. تلاشها و تدابیر متناسب با عمق فاجعه نیست. باید یک اراده قوی در دولت شکل بگیرد.