به گزارش نما - عباس عبدی در شهروند نوشت: قاتل آتنا اعدام شد، آن هم در انظار عمومی و در تاریکی پیش از صبحگاهی و سپیدهدم. فاصله جنایت تا اجرای حکم فقط سه ماه طول کشید که ٢٠ روز آن هم مربوط به پیداکردن جسد و متهم بود.
این حد از تسریع در رسیدگی و صدور حکم کمتر مشاهده میشود. شاید یک علت آن همان وضعی است که در جریان استقبال از اعدام او مشاهده شد. پس از این اعدام مطالب گوناگونی در نقد حضور مردم در مراسم اعدام و نیز اجازه یا الزام دادگاه به اجرای مراسم در انظار عمومی نگاشته شد. تأکید منتقدان بر اثرات سوء این جریان بر افراد بهویژه کودکان حاضر در صحنه است؛ اینکه گفته میشود، چنین مراسمی تقویتکننده خشونت است. بسیاری از مخالفان تعجب کردهاند که چرا مردم کودکانشان را به تماشای این صحنه بردهاند؟ یکی دیگر وجود چنین وضعی را نشانه بیماری جامعه دانسته است. به نظر میرسد که باید درک خود را از مجازات بهویژه مجازاتهای اینچنینی اصلاح و حداقل بازنگری کنیم.
بنده موافق اعدام علنی نیستم. اگر هم در محل سکونتم چنین حکمی اجرا شود، قطعا نه خودم و نه خانوادهام برای دیدن آن نخواهیم رفت؛ حتی اگر در ساعات عادی روز باشد، چه رسد به اینکه ساعت ٤ صبح اجرا شود که وقت استراحت است! با وجود این، رفتن و دیدن این مراسم را محکوم نمیکنم و نشانه بیماری جامعه نیز نمیدانم. چنین برداشتی از رفتار مردم بسیار خودخواهانه است.
اگر ما نتوانیم به ارزشها و نگرشهای مردم جامعه خود احترام بگذاریم و آن را درک کنیم، چگونه انتظار داریم که دیگران نیز از ارزشها و نگرشهای ما درکی معقولانه پیدا کنند؟ این نگاه قوممدارانهای که نزد برخی وجود دارد، برای ثبات و تفاهم جامعه خطرناک است. این همان نگاهی است که نزد عدهای در موضوعات دیگر و به شکلی متفاوت دیده میشود. برای نمونه هر گونه عدول از معیارهای مورد قبولشان را برای پوشش زنان مترادف با فساد و فحشا معرفی میکنند؛ اتفاقا منطق دو طرف کمابیش شبیه یکدیگر است. سنتگرایان نیز از عوارض سوء فیلمها و صحنههای نامناسب در ماهواره یا فضای مجازی بر کودکان میگویند که کاملا هم درست است و سپس از استدلال، لزوم ممنوعیت دسترسی به این فضاها را نتیجه میگیرند که نتیجه نادرستی است و این افراد نیز از اثرات منفی این صحنهها بر کودکان میگویند و ضرورت ممنوعیت علنیبودن و حتی اصل اعدام را نتیجه میگیرند. یکی با ارزشها و معیارهای مدرنیته به نقد رفتارها و نگرشهای سنت نشسته است و طرف مقابل نیز با شاقول سنت به اندازهگیری رفتارهای مدرن و داوری ارزشهای آن مشغول است.
اعدام و مراسم اعدام در نگاه سنتی جامعه، چیزی فراتر از کشتهشدن یکنفر مجرم است. در این نگاه چنین مراسمی ذاتا ارزش دارد و واجد اهمیت است. اینکه در یک شهر کوچکی مثل پارسآباد که زیر صدهزار نفر جمعیت دارد و در ساعت ٤صبح تعداد زیادی به صورت خانوادگی و همراه با فرزندان خردسال تا بزرگسال در مراسم شرکت میکنند را نمیتوان به سادگی نادیده گرفت و با یک گزاره کلی به آن برچسب زد و نشانه بیماری جامعه دانست؛ این نهایت خودمحوری است، دقیقا مثل ارزشگذاریهای غربیها بر رفتارهای مردم کشورهای دیگر است. برخی از افراد گمان میکنند که مردم برای لذتبردن از کشتهشدن فرد دیگری به آنجا آمدهاند، لذا خیلی فیلسوفانه میپرسند این مراسم چه لذتی دارد؟ هنگامی که توجهی به اصل مفهوم مجازات و تفاوت آن در یک محیط سنتی و مدرن نکنیم، طبعا دچار چنین قضاوتهایی هم میشویم. اگر یک برنامه شاد در آن ساعت برگزار میشد آیا کسی برای حضور در آن خواب را بر خود حرام میکرد؟ بعید است که اندکی از این مردم در آن مراسم حضور پیدا میکردند.
مجازات در این چارچوب ایجادکننده حس همبستگی میان جمعیت و تقویت ارزشهای رفتاری آنان است. تجاوز و قتل آتنا، تجاوز و قتل یک کودک نبود. این فقط مسأله خانواده آن کودک نیست. این مسأله همه شهر و مردم است و تا هنگامی که کل شهر انتقام نگیرد از التهاب و نگرانی رها نخواهد شد. در یک جامعه سنتی مراسم اعدام و اصولا دیدن زجر کشیدن چنین متهمانی که وجدان عمومی را جریحهدار کردهاند، موضوعیت دارد و اهمیت آن کمتر از اصل کشتن مجرم نیست. شاید اگر چنین اتفاقی در تهران رخ میداد، کل کسانی که برای دیدن مراسم عازم محل اجرای حکم میشدند، لزوما بیشتر از تعداد کسانی که در پارسآباد به این مراسم آمدند نمیشد، حتی اگر جمعیت تهران صد برابر پارسآباد باشد؛ زیرا مسأله و برداشت مردم از مجازات در تهران با پارسآباد فرق دارد. نکته اساسی این یادداشت این است که رفتار و ارزشهای دیگران را با معیارهای خودمان نباید داوری کنیم. اگر چنین کنیم، این حق را به آنان هم دادهایم که ما را با معیارهای خودشان داوری کنند و نتیجه چنین وضعی خشونت خواهد شد و نه دیدن مراسم اعدام.