به گزارش نما - شرق نوشت:چهارم دیماه سال ٩٠ زنی به اداره پلیس مراجعه کرد و راز یک قتل را که شوهرش مرتکب شده بود، فاش کرد. این زن که فریبا نام داشت، به پلیس گفت: مدتی پیش همسرم رضا مردی را به باغی در شهریار کشاند و او را کشت.
مأموران به آدرس باغی که این زن در اختیار آنها قرار داده بود، رفتند و رضا را در حالی دستگیر کردند که قصد داشت جسد مثلهشده اکبر را از باغ خارج کند.
او در بازجوییها به قتل اکبر اعتراف کرد و گفت: اکبر به همسرم تجاوز کرده بود؛ به همین دلیل او را به قتل رساندم.
بهاینترتیب با تکمیل پرونده و شکایت اولیای دم کیفرخواست علیه متهم صادر شد و پرونده برای رسیدگی در اختیار شعبه ١١٣ وقت دادگاه کیفری استان تهران قرار گرفت. در جلسه دادگاه ابتدا نماینده دادستان کیفرخواست را قرائت کرد سپس خواهر و برادر اکبر به عنوان ولی دم در جایگاه ویژه قرار گرفتند و تقاضای قصاص متهم را کردند و قضات از آنها خواستند به دلیل اینکه هویتشان برای دادگاه به صورت دقیق احراز نشده است، در نزدیکترین زمان برای دادگاه مدرکی ارئه دهند.
سپس نوبت به رضا رسید؛ او با قرارگرفتن در جایگاه گفت: قبول دارم که اکبر را به باغ کشاندم و با او درگیر شدم اما او را به قتل نرساندم. فردای آن روز هنگامی که به باغ رفتم، متوجه شدم اکبر فوت کرده؛ برای اینکه دچار مشکل نشوم جسدش را مثله کردم. او در ادامه گفت: برای اینکه بتوانم با فریبا ازدواج کنم، صد میلیون تومان خرج کردم. او زن زیبایی است و من دوستش دارم. او زن دومم است و همسر اولم با دو فرزندم در افغانستان زندگی میکنند. مدتی پس از ازدواج با فریبا متوجه شدم گاهی برایش پیامک ارسال و چهرهاش رنگپریده میشود. یک روز علتش را جویا شدم که فریبا گفت برادر یکی از دوستهایش برای او پیامک میفرستد و میگوید از من عکسهایی دارد که قصد پخشکردن آنها را دارد. خیلی عصبانی شدم و درحالیکه تلفن همسرم در دستم بود، به اداره پلیس رفتم و از برادر دوستش که اکبر نام داشت، شکایت کردم. مدتی بعد فریبا برای دیدن دوستش به خانهاش رفت. هنگامی که به خانه برگشت، چهره پریشانی داشت و روی دستهایش آثار خراشیدگی دیده میشد. فریبا میترسید با من حرف بزند اما در نهایت به من گفت هنگامی که به خانه دوستش رفته، او در خانه نبوده است و اکبر او را غافلگیر کرده و مورد آزار جنسی قرار داده است.
متهم ادامه داد: با شنیدن این سخنان تصمیم گرفتم اکبر و همسرم را به قتل برسانم. از فریبا خواستم اکبر را به باغی که گاهی به آنجا میرفتم، بکشاند. فریبا قبول کرد و تلفنی با اکبر قرار گذاشت. هنگامی که اکبر وارد باغ شد درحالیکه پشت در ایستاده بودم، او را غافلگیر کردم و دستم را روی دهانش گذاشتم. بعد از اینکه اکبر بیهوش روی زمین افتاد او را رها کردم و همراه همسرم به خانه برگشتیم. فردای آن روز با پسرداییام به باغ رفتیم که متوجه شدم اکبر در جای خودش نیست؛ هنگامی که داخل باغ را گشتم؛ او را در دستشویی پیدا کردم؛ روی زمین افتاده بود و نفس نمیکشید. اکبر جان سپرده بود برای همین با پسرداییام او را در باغ دفن کردیم. هرچند من قصد کشتن اکبر را نداشتم اما در افغانستان کشتن این افراد مجازات ندارد و فکر میکردم در قانون ایران نیز همینطور باشد.
رضا ادامه داد: هنگامی که متوجه شدم همسرم همه چیز را به پلیس گفته است، بار دیگر به باغ رفتم و با مثلهکردن جسد سعی در خارجکردن آن از باغ داشتم که پلیس من را دستگیر کرد.
در پایان آن جلسه قضات وارد شور شدند و در نهایت رضا از قتل عمد منجر به قصاص تبرئه و فریبا به اتهام معاونت در قتل به پنج سال حبس محکوم شد. اما این رأی در دیوان عالی کشور نقض شد و پرونده برای رسیدگی بیشتر به شعبه همعرض ارسال شد. در این جلسه نماینده دادستان ابتدای جلسه با قرائت کیفرخواست به عنوان نماینده دادستان به دلیل عدم احراز هویت اولیای دم و عدم پیگیری آنها درخواست پرداخت دیه کرد. در ادامه رضا بار دیگر در جایگاه ایستاد و با تکرار سخنان قبلی خود گفت قصد کشتن اکبر را نداشتم؛ مثلهکردن جسد را نیز قبول ندارم چون ٤٠ روز از کشتهشدن اکبر گذشته بود که همراه پسرداییام بار دیگر به باغ رفتم و جسد را از زیر خاک بیرون آوردیم. با پایان جسله رسیدگی قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.