سالهاست فریاد زدیم که عاشورا، عزا نیست، عزت است و مکتب است، و باید در پس هر عزاداری ای، این عزت تجلی یابد و جوان ما بفهمد که این عزا برای چیست؟ گریه برای کیست؟ برای حسین(ع) است یا برای خودمان؟
بگذریم که نیافت و عزا، عزا شد و اشک و آه و ناله و گریه ... و در همه مجالس آنچه از مکتب حسین(ع) دیدیم و شنیدیم، مکتب عزا بود. چه رنج ها کشیدیم که این مکتب محل درس انسان عزتمند باشد. محل درس انسانست انسان در همه تاریخ و برای همه جهان. از خون دل های شریعتی بزرگ بگیرید تا رنج های تک تک متفکران و اندیشمندان و نویسندگانی که دهه ها فریاد زدند به جای این همه اقامه عزا برای حسین(ع)، به اقامه عدل برسید. به جای این همه فریاد و صوت عزا، در کنارش به فریاد سیرت انسانیت بپردازید و به جای این همه مجلس برای ترویج روضه، اندکی به فکر ترسیم رازهای و رمزهای عاشورا برسید..... چه شد آن همه فریادهای دغدغه مندان دیروز. هیچ.
امروز به کجا رسیدیم؟ به تولید انواع سبک های خواندن! به این همه تحریف که در جامعه موج می زند! به درس هایی که از حسین(ع) نیاموختیم و عمل نکردیم! به ترویج مدام خرافات در جامعه که هر روز به نامی و علمی برپاست!
هر روز بازی تازه ای یگانگی دیروزمان را به سخره می گیرد. هر روز ریشه های انحرافی که بیشتر می شود. تا امروز که می شنوم به جای عزای قمری می خواهند عزای شمسی به پا کنند! که چه شود؟ و مگر در این همه عزایی که شهر را فرا گرفته، بس نیست؟ در این همه عزا مگر درسی، فکری، فرهنگی و فهمی عمیق از عاشورا و امام عدالت و انسانیت، ترویج می شود که حالا باید به بازتولید عزایی دیگر برسیم؟!
عجبا که این همه تاختن به فرهنگ اصیل گذشته ما، یگانگی مان را نشانه گرفته است. بهراسید که هیهات منا الذله...