به گزارش نمابه نقل ازافکار، «چرا مجیدی نباید خداحافظی می کرد؟» این سوالی است که باید پرسیده شود و البته پرسیده نمی شود. همه به دنبال ادامه یک فصل رویایی با او و استقلال بودند و دیدن گل هایی که تیم های حریف را زمینگیر می کند. مجیدی می توانست ستاره استقلال باشد اما امیر قلعه نویی یک تنه مقابل بازگشت او به استقلال ایستاد و در نهایت شماره ۷ خداحافظی کرد.
مجیدی البته راه دیگری هم داشت. او می توانست از یک قدرت غیرفوتبالی استفاده کند ونیم فصل بازیکن آبی ها شود اما این کار را نکرد. چرایش را هم می شود در اتفاقات یک سال گذشته پیدا کرد. مجیدی در سال های آخر فوتبالی اش چهره ای دیگر میان آبی ها پیدا کرده بود.
او قبل از اینکه به امارات برود، خیلی محبوب بود اما در بازگشت و بعد از گل هایی که به پرسپولیس زد، بار دیگر به چهره اول استقلال تبدیل شد. در سال گذشته او بارها محبوبیت و افتادن از چشم مردم را تجربه کرده بود. حالا یک فرصت داشت؛ اینکه در شرایطی که همه صدایش می زنند خداحافظی کند یا اینکه بماند و منتظر شود تا یک روز برایش حیا کن و رها کن بخوانند.
مجیدی راه اول را انتخاب کرد. گزارشی که پیش روی شماست همه اتفاقات یک سال اخیر در ۱۲ ماه را با محوریت مجیدی نشان می دهد. مرور این اتفاقات نشان می دهد او کار درستی کرده یا نه.
شهریور ۱۳۹۰
فقط ۱۵ دقیقه وقت لازم داشت تا ماه رویایی فوتبالش را کامل کند. او دوباره تک به تک شد. دوباره توپ را به سمت مخالف انداخت و دوباره دروازه پرسپولیس را باز کرد.مجیدی چهارمین گلش را به تیم رقیب زد. او در شروع ماه به تیم ملی دعوت شده بود و با این گل در فهرست گلزنان دربی بعد از علی جباری قرار گرفت. برای شماره ۷ در ۳۵ سالگی این بهترین نمایش یک سال اخیر بود.
مهر ۱۳۹۰
فرهاد مجیدی از فوتبال ملی خداحافظی کرد؛ در حالی که همه چیز خوب به نظر می رسید اویک نامه به مردم ایران نوشت و به خاطر سن زیاد و برای فرصت دادن به بازیکنان جوان از تیم ملی خداحافظی کرد.
سوال در مورد خداحافظی او زیاد بود؛ مخصوصا که یک ماه هم در تیم ملی بازی کرده بود اما شایعه ای یک ماه بعد شنیده شد که زیاد هم غیرواقعی به نظر نمی رسید. ظاهرا مجیدی با هماهنگی ترابیان سرپرست اردوی تیم ملی را ترک کرده اما کی روش وقتی متوجه شده مجیدی را کنار گذاشته. فرصت خداحافظی هم به این دلیل به او داده شده.
آبان ۱۳۹۰
خداحافظی کاپیتان و مقایسه اش با ستاره های سالخورده چند سال اخیر محبوبیتش را بیشتر کرد. او همچنان در اوج آمادگی بود و در ۱۸ آبان نهمین گل فصلش را هم برای استقلال به سایپا زد. او در بازی مقابل داماش گل زده بود. به مس، فجر و فولاد هم.
همین طور دو گل به تراکتورسازی زده بود و یک گل به شهرداری تبریز و صنعت نفت. دو گل فرهاد مجیدی به تراکتورسازی البته اهمیت ویژه ای داشت. او به تیم امیرخان قلعه نویی دو گل زده بود. اثر گل های فرهاد مجیدی را می شد در رتبه استقلال دید. آبی ها هم صدرنشین بودند و هم تیم رقیب را برده بودند.
آذر ۱۳۹۰
اوایل آذر شایعه شده بود مجیدی می خواهد از استقلال برود. ۱۵ روز طول کشید که علی فتح الله زاده در مصاحبه ای خروج مجیدی از استقلال را تایید کرد. مدیر استقلال در مصاحبه اش اعلام کردکه دختر فرهاد مجیدی باید در مدارس دوبی درس بخواند و بی قراری پدرش را می کند.
استقلال در آن روزها روی کاکل ستاره می چرخید و همه می دانستند که رفتن مجیدی قهرمانی آبی ها را مشکل دار می کند اما به دلیل مشکلات خانوادگی با درخواست فرهاد موافقت شد. او در ۲۶ آذر ۹۰ با هواداران استقلال خداحافظی کرد و از ایران رفت.
دی ۱۳۹۰
همه منتظر بودند که کاپیتان با یکی از تیم های اماراتی قرارداد ببندد اما او سر از الغرافه درآورد. تیم قطری با مربیگری متسو، خلعتبری را کنار گذاشت تا مجیدی را جذب کند. اعتراضها به مجیدی آغاز شد که اگر به خاطر مشکل مدرسه دخترش بوده، چرا به امارات نرفته و در قطر به فوتبال بازی کردن مشغول شده.
هر چند او را متهم کردند که به خاطر پول از استقلال رفته اما واقعیت این بود که فرهاد مجیدی به دلیل مشکلات خانوادگی نمی توانست در تهران بماند و همه حرف های دیگر ظاهرا بهانه بوده. البته عده ای هم اعتقاد داشتند ماجرای دوپینگ با ماده IGF در میان است که رییس کمیته ضد دوپینگ آن را تکذیب کرد.
بهمن ۱۳۹۰
گل های مجیدی داغ دل هواداران را تازه کرد. او در الغرافه هفت هفته گل نزد اما در بازی مقابل الخریطیات دو گل زد و تیمش برنده بازی شد. فرهاد مجیدی این گل ها را روز ۱۴ بهمن زد. یعنی یک روز بعد از ۱۳ بهمن و دربی عجیب و غریب.
استقلال این دیدار را ۳-۲ با گل های ایمون زاید باخته بود. اگر فرهاد بود، شاید پرسپولیس نمی توانست برنده شود. شاید یکی از این گل هایش را در دربی می زد وپنج گله می شد و استقلال را از ۱۰ دقیقه ۱۰ نفره ۳ گل نجات می داد.
اسفند ۱۳۹۰
مجیدی دوگل هم به الوکره زد. اودر قطر گل می زد و استقلال در تهران گلزن می خواست. فتح الله زاده در روزهای جدایی مجیدی گفته بود که یک قرارداد یکساله دیگر با او امضا کرده.
در روزهای درخشش مجیدی و نیاز استقلال، مدیرعامل دوباره صحبت بازگرداندن او را مطرح کحرد: «دو هفته مانده به پایان لیگ نامه می زنیم که به قراردادت پایبندی یا نه؟»
مجیدی تصمیم گرفته بود فصل آخر را به استقلال بیاید. هر چند روزهای آخری که می رفت، ظاهرا به مظلومی گفته بود: «قلعه نویی داره سرمربی استقلال می شه. منم دیگه نمی مونم.»
فروردین ۱۳۹۱
فرهاد مجیدی بازیکن تیم الغرافه بعد از دریافت کارت زرد دوم از زمین دوم از زمین مسابقه اخراج شد. پیراهن الغرافه را درآورد و پیراهن آبی اش را بوسید. استادیوم آزادی قرمزپوش او را تحمل نکرد و به او توهین کردند.
جواب توهین ها عدد چهار بود. مجیدی با چهار انگشتش چهار بردی که برابر پرسپولیس داشتند را به آنها نشان داد. حجم توهین های ناموسی چند برابر شد. این عدد چهار اما یک نشانه شد در برابر عدد شش. حالا استقلالی ها در همه عکس هایشان یک نشانه از کاپیتان داشتند که با عدد ۴، چهار پیروزی مقابل پرسپولیس را نشان دهند.
اردیبهشت ۱۳۹۱
همانقدر که امیر قلعه نویی به استقلال نزدیک شده بود، فرهاد مجیدی دور می شد. در روزهایی که استقلال قهرمانی را از دست داد، فتح الله زاده هم جایگاهش را در خطر می دید. او با هر شیوه ای بود خودش را نگاه داشت اما نتوانست کاپیتان را بیاورد.
حالا پیشنهادهای زیادی برای فرهاد مجیدی وجود داشت. محکم ترینشان هم مس کرمان بود. آن روزها شایعه شده بود مس حاضر است ۱/۷ میلیارد تومان به فرهاد مجیدی بدهد. باشگاه مس کلی سروصدا کرد وکلی هم دنبال جذب ستاره رفت اما در نهایت موفق نشد.
خرداد ۱۳۹۱
«بگذارید شفاف بگویم.مجیدی در فهرست من نیست زیرا ما چهار مهاجم جوان داریم که مشکل گشا هستند و خوب تمرین میکنند.» این جمله امیر قلعه نویی به معنای پایان مذاکرات بود. او رسما گفت مجیدی را نمی خواهد. آن هم در روزهایی که همه ستاره ها به استقلال پشت کرده بودند وآبی پوشان پایتخت دهنوی و تیموریان را از دست داده بودند. این حرف های قلعه نویی در ماه بعد جواب مجیدی را هم به همراه داشت. او گفت که اصلا دوست ندارد برای تیم قلعه نویی بازی کند: «باید بگویم که حاضر نیستم به خاطر زیر پا گذاشتن اصول، در هر شرایطی با آقایان کار کنم. اکنون نیز خیلی شفاف می گویم که من خود را شاگرد مکتب ناصر حجازی می دانم و از کار کردن با افرادی که برای رسیدن به هدفشان ارزش های اخلاقی را به بازی می گیرند پرهیز می کنم.» به نظر می رسید این پایان تلاش مجیدی و استقلال برای بازگشت شماره هفت باشد.
تیر ۱۳۹۱
قلعه نویی حرفش را عوض کرد و گفت: «درباره فرهاد مجیدی نیز باید بگویم با فتح الله زاده صحبت هایی انجام داده ایم که اینها صحبت های درون باشگاهی است و لزومی ندارد آنها را بیان کنم اما قرار شد که مجیدی بیاید ولی فعلا فتح الله زاده به مالزی سفر کرده ومن خبری ندارم.»
به نظر می رسید مجیدی هم حرفش را عوض کند اما به نظر می رسید جملات قلعه نویی از زیرکی اش باشد. او در جلسه خصوصی به فتح الله زاده گفت که فرهاد مجیدی برگردد اما برایش شرط گذاشت که کاپیتان استقلال نکونام باشد و مجیدی هم به نیمکت نشینی اعتراض نکند. مصاحبه مرداد ماه مجیدی در برنامه نود نشان می داد چقدر او حق دارد و چقدر قلعه نویی.
مرداد ۱۳۹۱
«فرهاد مجیدی ... فرهاد مجیدی» تراژدی برای سرمربی استقلال رقم خورد. تیم او در روز چهارم مرداد دو گل از سایپا خورد و با شکست در استادیوم آزادی از نیمه جدول پایین رفت.
همه این ها به کنار، دیگر نمی شد سکوها را جمع کرد. هواداران مجیدی که خیلی هم از رفت و برگشت های قلعه نویی به تیم های مختلف دل خوشی نداشتند، مدام نام کاپیتانشان را صدا می کردند. فشار نام مجیدی روی اعصاب کادر فنی حس می شد و هم فتح الله زاده و هم رسولی نژاد در مصاحبه های مختلف پشت سر مربی را خالی کردند.
هشت مرداد مجیدی مصاحبه ای کرد و فشار روی استقلال را پایین آورد: «می ترسم اسمم بشود چماق! نمی خواهم نامم برای بازیکنان استقلال سنگین شود. من دست تک تک هواداران استقلال را می بوسم. آنها مرا فرهاد مجیدی کردند ... به عنوان کوچک هواداران استقلال از آنها تقاضا می کنم فقط استقلال را تشویق کنند. این بازیکنان را تشویق کنند. واقعیت این است که پیراهنی جز پیراهن استقلال به تن من نمی رود. تماشاگران ما همیشه معرفت داشته اند. انصاف نیست آنها را دلشکسته کنیم.»
شهریور ۱۳۹۱
هنوز چند دقیقه ای تا پایان بازی باقی مانده بود که چند سکو نام فرهاد مجیدی را فریاد زدند. استقلال در برابر نفت تهران مساوی کرده بود و فرصت بالانشینی از دست می رفت.
فتح الله زاده در مصاحبه ای از هواداران خواسته بود تا دقیقه ۸۵ به تیم مهلت دهند. دقایق آخر چند سکو شروع کردند به شعار دادن. سوت پایان بازی که به صدا درآمد، کل استادیوم مجیدی را تشویق کردند. فشار سکوها روی سرمربی دوباره زیاد شد، آن هم در روزهایی که فرهاد مجیدی در انگلیس مشغول درس خواندن و گرفتن مدرک B مربیگری یوفا بود.
قلعه نویی بعد از بازی با تماشاگران اتمام حجت کرد: «آنها حق دارند اعتراض کنند شعار بدهند، من هم کار خودم را می کنم.» این پایان کار نبود. فشار از پست های غیرورزشی هم به سرمربی استقلال شروع شد تا جایی که در جمعی خصوصی گفت: «خب فرهاد بیاید ما می ریم.»
مهر ۱۳۹۱
فتح الله زاده در مصاحبه ای گفت فرهاد مجیدی نیم فصل به استقلال می آید اما تا تاریخ به ۷/۷ رسید شماره هفت، نامه اش را در اختیار سایت ها گذاشت: «وقتی ۱۵ سال پیش به تیم محبوبم استقلال پیوستم هرگز تصور نمیکردم روزی با حمایت هواداران پرشور و دوست داشتنی آبی دل استقلالی به جایگاه کنونی ام رسیده و بتوانم در آستانه ۳۶ سالگی، هنوز با تمام وجود و با ذره ذره توانم برای هواداران به میدان بروم. بازیکن و کاپیتان استقلال بودن، افتخاری است که برای «فرهاد مجیدی» فراموش شدنی نیست. بازی کردن در تیمی که بزرگانی چون شادروان ناصر حجازی، علی جباری و حسن روشن روزگاری در آن عضویت داشتند یا پوشیدن پیراهن شماره هفت که در گذشته بر تن تکنیکی ترین بازیکن آسیا «مجید نامجومطلق» بوده یا بستن بازوبندی که بر دستان ستارگانی چون برادران بیانی و جواد زرینچه بوده برای «فرهاد» فرزند کوچک خانواده بزرگ استقلال مایه اعتبار و افتخار است ... در پایان، از هواداران متعصب و دوست داشتنی استقلال که همواره در سرما و گرما مرا مورد حمایت و تشویق خویش قرار داده، صمیمانه قدردانی کرده و امیدوارم عذر «جدایی ناخواسته» سرباز خویش را پذیرا باشند ...»