به گزارش نما - روزنامه شرق در گزارشی نوشت:دو کوچه با خانههایی یکطبقه و یکشکل و با درهای کوچک یکلنگهای از شهرک بیوهزنان باقی مانده اما مردم محله کوی طلاب قدیم و بلوار طبرسی امروز مشهد، هنوز این چند کوچه و محله کوچک خاص را به همان نام قدیم «شهرک بیوهزنان» میشناسند.
خانههايي ساده و کوچک براي زناني که همسرانشان به هر شکلي فوت شدهاند و آنها نیز که با چند فرزند سقفي نداشتهاند، نوبت به نوبت از اين خانهها سهم گرفته و ساکن آنها شدهاند. شهرک بيوهزنان نيم قرن است که تعداد زيادي از زنان مشهدي و مهاجري که راهشان به مشهد افتاده و آنجا گرفتار و ماندگار شدهاند را در خود جا داده است.
مشهديها به کوچه ميگويند «ميلان» و ميلانهاي دو بلوار محله طبرسي در شمال شرقي شهر مشهد، زياد و پشت سر هم هستند. در ميانه تغييرات شهري که محله کوي طلاب (بلوار طبرسي) در چند دهه اخير داشته است، خانههاي شهرک بيوهزنان تغيير نکردهاند و از همان دهه ٤٠ تاکنون يکطبقههاي حياطدار ماندهاند و فقط ساکنانشان هرازگاه تغيير کردهاند.
تعداد زناني که سالهاي گذشته در اين خانهها زندگي کردهاند و رفتهاند در حافظه مديرعامل خيريهاي که باني اين شهرک بوده، نمانده است.
محمدعلي صميمي، مديرعامل خيريه انصار الحجه دراينباره به «شرق» ميگويد زنان زيادي، از يک ماه تا ١٠ سال و بيشتر در اين خانهها زندگي کردهاند تا زمانی که توانمند شدند و رفتند. او از پيرزناني ميگويد که از همان اول ساخت اين خانهها، در اين خانهها ماندهاند و هنوز هم هستند. زناني که حالا پيرزناني با کمر خم شدهاند و تنهايي در را براي من باز ميکنند. سلام را جواب ميدهد و صورتش را از آفتاب عقب ميکشد تا بيشتر من را ببيند و من گلهاي بنفش کف حيات کوچکش را ميبينم و معلوم ميشود زردي انگشتها از پرچمهاي گل زعفراني است که جدا کرده است. پيرزن از همان سال ٤٧ که اين شهرک ساخته شد و دور و اطرافش همه زمينهاي کشاورزي بود، اينجاست.
پيرزن از فريمان آمده است؛ وقتي که نوزادش مرده و مدتي بعد هم همسرش ميميرد. با چند بچه ديگرش به اين شهرک معرفي ميشود و حالا که بچهها همه رفتهاند تنهاست. زن همسايه هم به ما اضافه ميشود و محور صحبتشان به زمان جلسه قرعهکشي وام خانگي و نوبت اين دفعه ميرسد. زن همسايه از سال ٦٧ اينجاست و راضي است؛ از آن راضيها که چارهاي ديگر ندارد و به همين امکان فعلي هم شاکر است. او هم سفته داده و در اين سالها ديگر پولي نداده است. پيرزن خيريه را زياد نميشناسد؛ ميگويد: داراها پول جمع ميکنند و اين خانهها را ميسازند و به ما کمک ميکنند. سؤالها را با اينکه بيسواد است رد ميکند و ميگويد ما همهاش توي خانهايم، چيزي نميدانيم.
در ديگري باز ميشود و زن با سيني آش نذري بيرون ميآيد؛ زن سن و سالي دارد و چادرش را به گردن گره زده است. من را با توجه به عرف محله و آدمهاي آشناي دور و برش غريبه ميبيند و ميايستد. اعتماد ميکند براي حرفزدن. ١٤ سال است ساکن اين شهرک آبرفته شده و حالا ماندگار است. به خيريهاي که اين شهرک را ساخته «خدا خير بده»اي ميگويد و آش تعارف ميکند.
وقتي اين خانهها به نام شهرک بيوهزنان در ميلانهايي که حالا اسمشان کوچههاي «حيدرينسب» شده است، ساخته ميشدند، کوي طلابي وجود نداشت و چند خانه در ميان انبوهي از زمينهاي کشاورزي بودند. وقتی خانههاي مجاز و غيرمجاز در اين چند دهه در اين محلات ساخته شدند، خانههاي شهرک بيوهزنان اینجا بودند.
اين خانهها با اين نام حساسيتبرانگير در همه اين سالها در اين محلات به حيات شهري و اجتماعي خود ادامه داده و هنوز هم برقرار است. از مردم محله و خود زنان غيرمستقيم درباره حواشي اين شهرک سؤال ميکنم اما کسي حاشيه خاصي را نميگويد. با معيارها و خبرها و آنچه تاکنون از اين موضوعات پرحاشيه شنيدهام، برايم عجيب است که اين شهرک در همه اين سالها باقي مانده و کسي به آنها کاري نداشته و مثل بسياري از موضوعات مربوط به آسيبهاي اجتماعي مردم در مقابل آنها جبهه منفي نگرفتهاند.
از يکي از خانهها صداي جاروبرقي ميآيد؛ از لاي در زن ساکن خانه را ميبينم و سلام ميکنم. جاروبرقي را خاموش کرد تا صداي من را بشنود. در را باز گذاشته و بهخاطر طراحي خانه، تا انتهاي حياط معلوم است. بعد از سلام و احوالپرسي و معرفي خودم، ميپرسم مردم با شما کاري ندارند؟ حرفي؟ حديثي؟ سرش را تکان ميدهد که يعني نه! بعد ميگويد: خيريه خيلي حواسش به ما هست، بعد هم اينکه وقتي ميدانيم اگر حرف و حديثي باشد، همين خانه را هم از ما ميگيرند؛ سر ما به کار خودمان است. همسايه املاکي شهرک کوچکشده بيوهزنان ميگويد ١٧، ١٨ سالي ميشود که آنجاست و از اين زنان ساکن چيزي نديده که بخواهد معترض باشد. آمار خانههاي دو ميلان فروختهشده را دارد و اضافه ميکند: اين دو تا ميلان هم يا وقفي است يا مشکل سند دارد که تابهحال مانده وگرنه نميماند. يکي از مغازهها عمدهفروشي محل ميگويد تعدادي از اين زنان مشتريهاي قديمي او هستند که جنس نسيهاي از او برميدارند. ميگويد: «حالا تقريبا بيشترشان پير شدهاند، قبلا که بچههايشان بودند اين محله بروبيايي داشت و شلوغ بود».همه محلهها و خيابانهاي قبل و بعد از طبرسي، خيريهاي که شهرک بيوهزنان را راه انداخته خوب ميشناسند. پيداکردنش سخت هم نيست چون همه آدرس آن را دارند و از قضا مدير آن هم از اينکه بعد از ٥٠ سال خيررساندن به زنان بيسرپرست خبرنگاري سراغش را گرفته خوشحال است. «در سال ١٣٤٧ در جلسه تفسير قرآن مرحوم آيتالله نجفآبادي که در خيريه برگزار ميشد، تأملي کردند و گفتند که لازم است براي کودکان يتيم و زنان بيسرپرست کاري کنيم. او همانجا ٦٠ تومان از جيبشان درآوردند و گفتند از همينجا شروع کنيم و همان شب ١٥٠ تومان جمع شد و تا امروز با همان کمکهاي مردمي ادامه دارد». اين روايت محمدعلي صميمي مديرعامل خيريه انصارالحجه است از روزي که ايده ساخت اين محل کليد زده شد.
ميپرسم چرا «کوي طلاب» را انتخاب کرديد و ميگويد: فردي بود در آن زمان که مرحوم شده است و زمين را مجاني اما مشروط به ما داد و ما دو نفر ٤٨ دستگاه در کنار هم ساختيم و خانوادههاي بدون سرپرستمان را فرستاديم. اما حالا بهدليل مسائلي که پيش آمده است ديگر پشيمان شدهايم که ساختمان جديدي بسازيم و اينجا را
توسعه بدهيم.
درباره مسائلي که اشاره کرده با تأمل صحبت میکند و توضيح ميدهد: «آنجا به نام شهرک بيوهزنان معروف شد و برخي اوقات افرادي آنجا ميروند و مشکلات ايجاد ميکنند و بههميندليل ما ٤٨ دستگاه آن را فروختيم و با پول آن در نقاط ديگري از شهر به شکل پراکنده خانه گرفتيم تا ديگر اين زنان در يک نقطه نباشند اما ٤٨ دستگاه ديگر باقي مانده که هنوز سند ندارد». باني اين شهرک کمي اکراه دارد تا درباره اتفاقات افتاده حرف بزند اما راضي ميشود و ميگويد: «در اين سالها تعدادي از افرادي بودند که مشکل ايجاد کنند. در اين سالها چند باري مشکلات بالا گرفت و کارمان به پاسگاه هم کشيده شد و باعث شد جمعشان کنيم».
ميگويد زمان زيادي از اين تصميمشان نميگذرد و خانهها را در همين يکي، دو سال اخير فروختهاند چون اين مشکلات اجتماعي از اول نبوده است و در هفت، هشت سال اخير بيشتر شده است. ميگويد خيريه آنها در اين سالها براي اين اقدام حرف زيادي شنيده اما هنوز هم پاي کار مانده ولي روش کار را تغيير داده تا کمتر حرف و حديث داشته باشد. صميمي ميگويد اين تصميمشان جواب داده و خود زنان هم اينطور راضيتر هستند که کسي نداند تنها يا تحت پوشش جايي هستند.
باني خيريه انصارالحجه کنترلشان روي زنان را قبول دارد اما تلاششان اين بوده که دخالت در زندگي آنها نشود و اضافه ميکند: «براي ما مهم بود که اين زنان از نظر مسائل اخلاقي و حجاب مشکلي نداشته باشند و خودشان هم مراقب بودند. شايد يک يا دو درصدي بودند که حاشيههايي پيرامونشان درست شد، اما همه آنها خانوادههاي نجيب و باارزشي
بودند و هستند».
صميمي ميگويد در قانونهاي خيريه براي قبول اين زنان، جذب پس از طلاق را نداشتهاند و ندارند و تنها دليل فوت همسر است و تأکيد ميکند: نميخواهيم فتح بابي براي طلاق باشيم تا خيالشان راحت باشد اگر طلاق بگيرند خيريهاي آنها را پوشش ميدهد. ميگويد خيريه تحقيقات ميکند و در جريان اين سالها هم کنترل ميشوند و اگر ازدواج کنند از تحت پوششبودن بيرون ميآيند اما باز هم به فرزندانشان خدماتي ميدهيم چون ميدانيم آن مردي هم که با اين خانوادهها در ارتباط است حتما وضع مالي خوبي ندارد که بتواند بچههاي اين زنان را پوشش دهد. علاوه بر اينها هر دو ماه ميزاني خواروبار و گوشت هم به هر خانواده داده ميشود. صميمي ميگويد: علاوه بر اينها براي دختران اين زنان هم جهيزيه آماده ميکنند و با همکاري کميته امداد هم کمکهاي موردي زيادي دارند. پيرمرد گنابادي خير ميگويد اين خيريه قبل و بعد از انقلاب فعال بوده و با همه دولتيها کار کرده و کسي به کار اين خيريه و شهرک بيوهزنان کاري نداشته است. خودش بازنشسته ارتش است که از همان ابتدا دنبال کار اين خيريه رفته و ميگويد: «هم قبل از انقلاب و هم انقلابيها کمک ميکردند و کاري به کارمان نداشتند و حتي اطلاعات و ساواک هم ما را ميشناختند چون ما کارمان مردمي بود و سياسي نبود. همه امورات ما با مردم ميگذرد».
صميمي ميگويد: دو ميلان باقيمانده از شهرک بيوهزنان قرار نيست حذف شود و فعلا باقي ميماند چرا که هنوز هم زنان زيادي متقاضي اين خانهها هستند. از او درباره هيئتمديره ميپرسم و ميگويد: ٣٠ نفر هيئت امنا دارد که همه آنها هم مرد هستند. ٣٠ مردي که در٥٠ سال گذشته محور کمکهايشان براي زنان بدون سرپرست بوده و هنوز هم ادامه دارد. صميمي درباره حسابوکتاب اين خيريه حرف ميزند و ميگويد آنقدر حسابمان پاک است که هم قبل انقلابيها و هم بعد انقلابيها ما را قبول دارند. حسابمان با دولت و ملت روشن است و شفافيت مالي داریم و با مردم رو راست هستیم. ميگويد در همه اين سالها به توصيه مرحوم نجفآبادي يک بار هم به تاجر و بازاري مراجعه نکرديم که مبادا پول شبههناکي وارد اين خيريه شود. صندوقهايمان را هم در کوچه و خيابان نميگذاريم و فقط به جايي که خودشان درخواست کنند ميدهيم.
ميخواهم از کوچه عکسي بگيرم که زن با خجالت سرش را از درِ حياط داخل ميبرد. ميگويد چهار سالي ميشود که آنجاست و با سه بچه نميتوانست جايي را اجاره کند. چک تضميني صد ميليوني از او گرفتهاند. ميگويد: «اگر شوهر کنم يا صيغه کنم بيرونمان ميکنند. خيريه بزرگي است و حواسشان به ما هست و متوجه ميشوند». دستش را به سمت چند تا از درهاي بسته ميگيرد و ميگويد اينها قديمي هستند، اين يکي تازه فوت کرده، آن يکي هم رفته خونه پسرش. شوهرش با يک سهچرخه ميوه ميفروخته و يکباره سکته کرده و از دنيا رفته است. او هم به قول خودش به امام رضا پناه آورده و اين خانه نتيجه اين پناهآوردن است.