یکی از محاسن سد معبر پرداختن به موضوعی است که کم و بیش همه ما حداقل یک بار شاهد وقوع آن بوده ایم. مسئله برخورد ماموران شهرداری با دستفروشان خیابانی. گاهی قضاوت ذهنی ما طرف دستفروشان را گرفته و گاهی طرف ماموران شهرداری را. گاهی به حال یکی دلسوزی کرده ایم و گاهی قانون را ارجح به هرچیز دانسته ایم. اما آن چه در پس همه این قضاوت های ذهنی وجود داشته اول برخورد سلیقه ای با این افراد بوده و دوم فساد سیستمی موجود در آن. همه ما حداقل یک بار در سطوح مختلف سازمانی شاهد رفتارهای محتسب مآبانه این ماموران با مردم بوده ایم و با خودخوری از کنار آن ها عبور کرده ایم و این اعتراض سرکوب شده در تک تک مخاطبان وجود دارد.
فیلمی که داستانی از قشر خاصی از جامعه را به تصویر کشیده است، با این که همه جامعه آنها را میشناسند و قطعا بسیاری نیز با آنها برخورد داشتهاند، انتخاب این سوژه به خودی خود کمک زیادی به این که اثر بتواند جذاب باشد خواهد کرد، زیرا بسیاری از مردم کنجکاوند تا ببینند کار و زندگی این قشر چگونه به تصویر کشیده شده است، اما داشتن سوژهای خوب و جذاب تنها بخش کوچکی از ابتدای کار فیلمسازی است و پرداختن درست به آن و از همه مهمتر نوع نگاهی که به این موضوع خاص وجود دارد، بسیار مهم تر و بزرگ تر است.
«سد معبر» سوژه بکر و تازهای دارد.سوژهای است که پیش از این در سینمای ایران به آن پرداخته نشده بود. فیلمنامه سعید روستایی در اینجا، بار دیگر حال و هوای «ابد و یک روز» را زنده کرده است. در اینجا هم تنشهای فردی پر رنگو قابل توجه است و بخش زیادی از پرداخت شخصیتها نه از طریق موقعیتسازی بلکه از طریق دیالوگهای متقابل شکل میگیرد. این ویژگی پیشازاین در «ابد و یک روز» توانسته بود موفق عمل کند. اما «سد معبر» فارغ از اینکه سوژه جذابی دارد، فیلمنامه عجول دارد که کار سختی برای سرپا نگه داشتن داستان تا انتها دارد.
داستان قاسم و درگیری او با یک دستفروش و همچنین ماجرای خرید ماشین سنگین که منجر به درگیری او و همسرش نرگس می گردد، به خوبی ریتم داستان را در سطح بالا نگه میدارد و اجازه منحرف شدن ذهن تماشاگر را نمیدهد. اما مشکل اینجاست که فیلمنامه توان ساختن موقعیت را ندارد و نمیتواند خرده روایتهای جذابی را ایجاد نماید تا داستان بسط و گسترش بیابد.
در «سد معبر» مفاهیمی مطرح میگردد که شعار زدگی در آن به چشم میخورد. این مشکل حتی به دیالوگهانیز وارد است،مخصوصاً در سکانس انتهایی فیلم میان نرگس و قاسم، میتوان پیامهای کلیشهای و نخنما شده را شاهد بود که از منطق بیبهره ماندهاند.
حامد بهداد در «سد معبر» علیرغم اینکه در شکل و شمایل یک انسان عصبی و پرخاشگر تصویری کلیشهای از خود به مخاطب ارائه میدهد، اما در مجموع میتواند نمره قبولی را از مخاطب دریافت نماید. باران کوثری در فیلم درخشان نیست و شاید این بخاطر شخصیت پردازی ضعیف او باشد.
در «سد معبر»باز هم با اثری مواجه هستیم که پایان باز دارد و بسیاری از حفرههای فیلمنامه را به واسطه همین ویژگی پُر نمیکند و به حال خود رها میشود، اما در مجموع، فیلم را میتوان تنها برای یکبار مشاهده کرد. البته لازم به یادآوری نیست این فیلم اثری است که هرگز در ذهن مخاطب ماندگار نخواهد شد.
اساسا وجود نامهایی که برای مردم آشنا هستند و مردم آنها را دوست دارند در همه سینماهای جهان جذابیتی خاص دارد و میتواند به فروش، محبوبیت و البته در نگاهی خلاف این موضوع، به زمین خوردن یک فیلم کاملا تاثیرگذار باشد.
سینمای ما نیز از این قاعده مستثنی نیست که هیچ، در جاهایی و نسبت به افرادی بسیار پرشور تر و شاید بیمنطقتر با این مسئله برخورد دارد، که البته این برخوردها ناشی از مسائلی مختلف و در نهایت ناشی از نوع نگاه عام مردم است، اتفاقی که بد نیست، اما اگر رو به بدی برود، قطعا ضربات جبران ناپذیری را به سینما، فیلم و همه عواملش وارد خواهد کرد، موضوعی که به وفور در سینمای ما در این روزها دیده میشود.
آخرین ساخته محسن قرایی نامهای محبوبی را با خود به همراه دارد، از سعید روستایی جوان که به عنوان فیلمنامهنویس با قرایی همکاری دارد تا حامد بهداد و باران کوثری و سایر عوامل که همگی دست به دست هم دادهاند تا فیلم فروش خوبی داشته باشد و با استقبال خوبی مواجه شود؛ اما مسئله اصلی این است که برخی از اوقات و در فیلمهایی، حتی حضور نامها و محبوبیتشان نیز نمیتواند کمک شایانی به فیلم بکند و شاید موفقیتی موقتی آن هم تنها از لحاظ فروش در گیشه را برای فیلم به ارمغان آورد، ولی در نهایت نتیجه فیلمی اثر بخش که بتواند حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشد نخواهد بود.