به گزارش نما، فیلم سینمایی «کامیون» آخرین ساخته کامبوزیا پرتوی است؛ فیلمسازی که فیلم هایی مثل «خان»، «گلنار» و «کافه ترانزیت» در کارنامه اش دیده می شود. این کارگردان همواره نشان داده که حساسیتش در فیلم ها به طبقه خاص و فراموش شده اجتماع است. نکته ای که در «کامیون» هم به آن رسیده، اما این بار پرتوی پا را از جامعه خود فراتر گذاشته و به آوارگی یک خانواده کرد ایزدی رسیده است. موضوعی که تا همین مرحله در سینمای داستانی و فیلم بلند سینمای ایران بسیار بکر و تازه است، اما فضای کلی فیلم این تازگی را دنبال نمی کند.
داستان با بی مقصدی کامیون برای پیدا کردن شوهر زن و بچه ای آواره روایت می شود. کامیونی که می تواند به شخصیتی دوست داشتنی در فیلم تبدیل شود، اما روند فیلم با اتفاقاتی برای این خانواده با راننده کامیون که سعید آقاخانی نقش اش را بازی می کند پیش نمی رود.
کامیون به تهران می رسد و تهران به عنوان شهری بی در و پیکر و بسان نمادی وحشتناک نشان داده می شود که می خواهد به هر طریقی شده این خانواده را در در فضای پول پرستی خود ببلعد. همه این موارد در فیلم وجود دارد اما به شکل منطقی و درست و به جا به آن پرداخته نمی شود و همین باعث می شود این بی مقصدی کامیون در تهران به اتفاق کسل کننده در فیلم تبدیل شود که در بسیاری از جهات برای مخاطب قابل پیش بینی است. دزدی در تهران و زد و خورد در گاراژی که این خانواده به همراه «بهروز» راننده کامیون به آنجا می روند، همه و همه اتفاقاتی است که بدون کشش های داستانی و گره افکنی دراماتیک در فیلم گنجانده شده و همین باعث می شود به شکل ساده لوحانه ای هم حل شود و کاربردی در فیلم نداشته باشد و به نزدکی مخاطب به شخصیت های فیلم کمکی نکند.
در این میان اما تصادف کامیون با بازیگر مشهور سینما یعنی نیکی کریمی، نقطه عطفی در داستان است. به طبع با پیدا کردن عکس های شوهر زن ایزدی در کیفش، کدی به تماشاگر داده می شود که می توانست منجر به روند متفاوتی در فیلم تبدیل شود اما این اتفاق هم به شکل تبلیغاتی با دلسوزی مصنوعی نیکی کریمی برای خانواده ایزدی هدر می شود تا باز فیلم به ورطه بی مقصدی کامیون برسد.
این نکته را نباید فراموش کرد که آوارگی کامیون خود نمادی است که شاید پرتوی می خواهد از آن برای رساندن پیامی بزرگتر در زیر متن فیلم استفاده کند، اما همین اتفاقات دم دستی، این مفهوم را بسان فیلم های جاده ای دیگر نمی تواند پررنگ کند.
در این میان اما بازی سعید آقاخانی اتفاق درخشانی است که پایه فیلم را بسیار محکم کرده است. آقاخانی با بازی بدن و میمیک منحصر به فرد خود و رنگ زندگی که در بازی اش موج می زند، توانسته شخصیت بهروز را در مقابل شخصیت های دیگر پر رنگ تر کند و بار دراماتیک خاصی به فیلم اضافه کند. این همان نقطه ای است که در بعضی از لحظات، فیلم را از یک فیلم جاده ای کسل کننده که تنها روایت یک آوارگی و ورود به شهری وحشتناک است ،جدا می کند.
مصداق این نکته در فیلم سکانس غذا خوردن و خانه کوچکی است که دختر ایزدی پشت کامیون برای خود ساخته، سکانسی که به خوبی یک سر و گردن از فضای قابل پیش بینی بقیه فیلم بالاتر است. در سکانسی برادر شوهر زن ایزدی می خواهد با چاقویی به بهروز حمله کند، اما زن مانع می شود. این لحظات بدون ادابازی رایج کاراکترها به لحظاتی دراماتیک و ماندگار تبدیل می شود .
اما در آخر و در پایان بندی هم اطلاع جدیدی به تماشاگر ارائه نمی شود. امیدی نخ نما فیلم را فرا می گیرد و بهروز برای این خانواده ایزدی خانه پیدا می کند و به همین سادگی از آنها خداحافظی می کند و می رود و فیلم تمام می شود. پایان بندی که می توانست همه جریان فیلم را حتی به سمتی غافلگیر کننده ببرد، هدر می رود و فیلم در یک رخوت بیهوده به پایان می رسد.
در مجموع «کامیون» در کارنامه کامپوزیا پرتوی، فیلمی با موضوعی متفاوت است اما در پرداخت فیلمنامه و کارگردانی اتفاق جدیدی برای او به حساب نمی آید.