دلایل طلاق...

نیازهای روحی و عاطفی در زندگی زیربنایی‌ترین دلیل طلاق است

عکس خبري -نيازهاي روحي و عاطفي در زندگي زيربنايي‌ترين دليل طلاق است

دلایلی همچون بیكاری، اعتیاد و روابط خارج از خانواده به عنوان مسائلی است كه توسط زوجین حین طلاق اظهار میشود، این دلایل صفحه اول ماجراست و دلایلی كه پشت پرده است تنها زمانی كه گفتگوی عمیق با فرد متقاضی طلاق انجام شود، مشخص میشود.


زهرا رضایی- برای بررسی علل افزایش طلاق، زمینه‌های ساختاری آن در کشور باید مورد بررسی قرار گیرد، زمانی که طلاق توافقی وارد عرصه حقوقی کشور شد به ناگاه انفجاری در آمار طلاق به وجود آمد که قانونگذاران را مجبور به تجدیدنظر در آن کرد. زمانی طلاق مطلقاً در دست مرد بود که هرگاه می‌خواست می‌توانست همسرش را طلاق دهد و حتی گاهی زن از مطلقه شدن خود بی‌خبر می‌ماند که معضلات خاص خود را داشت و ورود طلاق توافقی به عنوان اتفاقی که طلاق را تسهیل می‌کرد باعث شد افراد برای جلب رضایت قاضی و دادگاه دلایل محکمه‌پسند را به عنوان دلیل جدایی مطرح کنند. اکنون طلاق به عنوان اولین راهکار پس از ایجاد اختلاف در زندگی مطرح می‌شود به خصوص در زندگی افرادی که در سال اول ازدواج خود هستند و دیگر طلاق به عنوان آخرین راهکار در زندگی اغلب زوجین مطرح نیست.

دلایلی همچون بیکاری، اعتیاد و روابط خارج از خانواده به عنوان مسائلی است که توسط زوجین حین طلاق اظهار می‌شود، این دلایل صفحه اول ماجراست و دلایلی که پشت پرده است تنها زمانی که گفتگوی عمیق با فرد متقاضی طلاق انجام شود، مشخص می‌شود.

عدم تأمین نیازهای روحی و عاطفی در زندگی زیربنایی‌ترین دلیل طلاق است. افراد برای پذیرفتن نقش‌های همسری آموزش‌های لازم نمی‌بینند و مهارت کافی ندارند و به همین جهت با آموزش‌های کلیشه‌ای پیش از ازدواج نمی‌توان آمار طلاق را کنترل کرد.

تحولات اجتماعی نقش همسری را در خانواده تغییر داده است و ما به دلیل فقدان اطلاعات درست از دلایل واقعی طلاق، نمی‌دانیم در چه حوزه‌ای باید آموزش دقیق به زوجین داده شود و پژوهش‌های عمیق بر روی زوجین پیش و پس از جدایی به ندرت انجام می‌شود، به عنوان مثال بعضی زنان با وجود بی کاری همسر خود به زندگی ادامه می‌دهند اما برخی زنان با همان بیکاری فوراً به نتیجه طلاق می‌رسند و دلیل آن را می‌توان در وجود یا عدم وجود حمایت و تأمین عاطفی جستجو کرد. ما نیاز به تحول عمیق در حوزه خانواده‌های آسیب‌دیده داریم اما دست ما از نظریه در حوزه دانش اجتماعی و زندگی برای زنان سرپرست خانوار و بدسرپرست خالی است.

باید اشاره کرد که مفاهیم کهنه‌ای که در کلاس‌های آموزش همسرداری به زوجین آموزش داده می‌شود اینکه به زن شاغل و مستقل امروزی بگوییم نفر دوم اول باشید برای این زنان پذیرفتنی نیست ما باید بتوانیم دلیل نپذیرفتن آنها را دقیقا بفهمیم و برای افزایش آستانه تحمل افراد مشاوره داشته باشیم. گاه تنها تغییر ادبیات یک مرد از تحکم‌آمیز به گفت‌وگو می‌تواند یک زندگی را نجات بدهد اما همین نپذیرفتن و کوتاه نیامدن در اتفاقات کوچک توسط هر یک از زوجین زندگی را تا آستانه فرو پاشی می‌برد. بهتر است بُرش جنسیتی به مسئله طلاق داده نشود، مسئله طلاق تنها تقصیر تحولات اجتماعی زنان نیست و بسیاری از زنان اغلب در خانه نشنیده می‌مانند؛ بنابراین اینکه انگشت اتهام افزایش آمار طلاق به سمت جنسیت خاصی گرفته شود، صحیح نیست.

معضل طلاق و آمار فزاینده آن هیچ راه‌حل اورژانسی ندارد، باید راهکارهای طولانی‌مدت و کارشناسی شده برای حل این موضوع اندیشیده شود و مشاوره‌های پیش از طلاق با توجه به وضعیت موجود به عنوان راهکار کوتاه مدت بسیار جدی گرفته شود زیرا بخش قابل توجهی از افراد پس از جدایی از طلاق پشیمان می‌شوند اما با توجه به ساختارهای اجتماعی بازگشت به زندگی برای آنها غیرممکن یا بسیار دشوار است. سخت کردن طلاق تنها ضربه‌اش به کسانی است که عرصه زندگی برای آنها بسیار سخت شده و نمی‌توانند تحت هیچ شرایطی به زندگی ادامه بدهند.

۱۳۹۷/۲/۳

اخبار مرتبط