در روزهای گذشته، انتقاد از عملکرد دولت اعتدال و شخص رئیسجمهور به نحو بیسابقهای افزایش یافته است. البته آغازکننده این انتقادات جریان منتقد دولت یا به تعبیری اصولگرایان نبودهاند؛ بلکه نفر اول انتقادکننده شخص آقای روحانی بود که همکاران خود را به دو دسته امیدوار و ناامید تقسیم کرد و اظهار داشت: «عدهای از وزرا، از اوّل سال، نوایشان نوای ناامیدی است؛ میگویند امسال بودجه کم است، مجلس کم تصویب کرده است، نفت ارزان است، مالیات چه شد و... اول دولت، وسط دولت، آخر دولت، سخن اینها سخنان ناامیدی است.» این سخنان کافی بود که همراهان دیروزش به وی حملهور شده و عملکرد روحانی را در چینش وزرا زیر سؤال ببرند. این در حالی است که خیرخواهان نظام در پنج سال گذشته همواره از ناکارآمدی وزرا و همکاران رئیسجمهور در دولت یازدهم و دوازدهم، حتی نداشتن پشتکار و ناامیدی آنان نسبت به آینده انقلاب تذکراتی به دولت داده بودند؛ اما رئیسجمهور با الفاظی چون هوچیباز، متوهم، اقلیتی کارشکن، بیسواد و... آنان را نوازش کرده بود!
اکنون به دنبال این نیستیم که بار دیگر رئیسجمهور را سرزنش کنیم، همین اندازه باید گفت که اعتراف سه سال مانده به اتمام کار دولت تدبیر و امید یک فرصت و غنیمت است؛ اما ذکر این نکته حیاتی به نظر میرسد که ناگفته پیداست تیغ نقد جریان همراه دولت و درخواست تجدیدنظر از رئیسجمهور نه با هدف حفظ و حراست از منافع انقلاب اسلامی، بلکه هجمه به دولت است؛ چرا که نتوانسته است اهداف تندروانه اصلاحطلبان را در مباحث سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برآورده کند. این جریان دغدغه مردم را ندارد، دغدغه آنها گرفتن رأی از مردم برای ورود به ساختارهای نظام یا فتح سنگر به سنگر است. اگر چه روحانی در سالهای گذشته سعی کرده است بین دو تفکر سیاسی نقش ایفا کند، اما وزنه حمایت او از جریانهای سیاسی اصلاحطلب و حتی فرصتطلب بیشتر بوده است. به عبارتی، هرچه جلوتر میرویم، لبه تیز انتقادات جریانهای اصلاحطلب فراتر میرود؛ زیرا آنها دولت اصلاحات را که تندرویهای بیشتری نسبت به دولت تدبیر و امید داشت، ناتوان میدانستند و انتظار دارند دولت فعلی به معنای تمام رفتار لیبرالیستی داشته باشد و ساختارهای رسمی را با چالش مواجه کند.