مایک پومپئو وزیر خارجه آمریکا یک روز پس از سخنان قاطع رهبر معظم انقلاب اسلامی در توییتی نوشت: «ایران از عزم ما باخبر است. این نمونه دیگری از اتلاف بی خردانه منابع ایران است. کسی نباید از ادامه اعتراضات در ایران متعجب شود.» او در این عبارت کوتاه چند پروژه جنگ روانی را کنار یکدیگر قرار داده است. سعی در بزرگنمایی توان آمریکا، ناکارآمد نشان دادن تصمیمات ایران، بی فایده بودن مقاومت، تحریک به اغتشاش و اعلام حمایت ضمنی از آن و ...بود.
شاید بتوان پمپئو – که دیدگاه هایش در تقدیس جنگ مسیحیان علیه مسلمانان خاورمیانه شهره است- را یکی از پیشتازان جنگ روانی علیه ایران به شمار آورد؛ کسی که پیش از مسئولیت فعلیش نیز بارها در موجهای تبلیغاتی علیه ایران تیترساز رسانهها شد. از جمله در زمستان 1395 ، در اواخر دولت اوباما به عنوان نماینده کنگره آمریکا برای بازدید از ایران درخواست روادید کرد و در این «درخواست رسانه ای» سعی به مخدوش جلوه دادن انتخابات ایران، مخدوش جلوه دادن صلح آمیز بودن برنامه هسته ای و برانگیختن احساسات ضدایرانی در میان آمریکاییها کرد.
توئیت این مقام آمریکایی یکی از هزاران پیام تبلیغاتی این روزها علیه ایران است که سعی دارد با بمباران خبری مسموم تبلیغاتی؛ مانع دیده شدن واقعیتها شود تا یکی از اضلاع جنگ روانی علیه کشورمان را شکل دهد.
در میان جنگهای سه گانه اقتصادی، عملی و روانی که آمریکا علیه ایران در جریان دارد؛ «جنگ روانی» جنبه پشتیبان و تأمین کننده آتش تهیه دو جنگ دیگر را نیز بر عهده دارد. 25 سال قبل، آینده پرژوه مشهور آمریکایی، الوین تافلر گفته بود «آنان که بیش از همه درباره جنگ آینده فکر میکنند، میدانند که بخشی از مهمترین نبرد فردا در میدان جنگ رسانهها رخ خواهد داد ... برای اغلب آمریکاییان، «تبلیغ» (Propaganda) واژه کثیفی است. به نوشته فیلیپ تیلور تاریخدان، تبلیغات «در عصر یونان باستان پدید آمد.» ولی دوران انقلاب صنعتی که باعث پیدایش رسانههای همگانی شد، به بلوغ رسید. از این رو، جنگ موج دومی با اخبار مغرضانه و عکسهای تحریف شده (doctored) و به قول روسها (maskirovka) «اطلاعات غلطی» که از راه رسانهها انتقال یافت، همراه شد. فردا، با توسعه جنگ موج سومی، در تبلیغات و رسانههایی که آن را انتقال میدهند، انقلابی رخ خواهد داد.» (جنگ و ضد جنگ، نشر سیمرغ، ص 234 -235)
به نظر میرسد تبلیغات که روزگاری برای روشنگری و هدایت مورد توجه عالمان قرار داشت (فارغ از انتقادهایی که به آن مقطع نیز وارد است) امروزه دستاویزی برای بهره برداری بیشتر سوداگران سیاست، پدرخواندههای اقتصاد بین المللی و جنگجویان فراقارهای به کار گرفته شده و اگرچه گاه موجب پیشگیری از مرگ انسانهای بسیار و توقف زودهنگام جنگ شده است؛ اما در بسیاری موارد نیز خود زمینه ساز جنگ یا غارت را برای قدرتها فراهم آورده است.
این تبلیغات، همیشه متکی بر واقعیات نیست. این وجه از تبلیغات را عموما به عنوان عملیات روانی میشناسند. به عنوان نمونه متفقین با استفاده از عملیات روانی، گروه نظامی خیالی پاتن را به وجود آوردند که هدف آن ضربه زدن به برنامه رادیویی انگلیس از طریق ارتش پانزدهم آلمان بود. ارتش مزبور، از پاس دی کلیس دفاع میکرد. این حیله کارشناسان جنگ آلمان را متقاعد کرد که حمله متفقین در پاس دی کلیس به وسیله ارتشی تحت رهبری ژنرال جرج پاتن هدایت خواهد شد که از نظر بسیاری، بهترین فرمانده جنگی بود. در نتیجه، مهمترین قدرت نظامی آلمان در فرانسه در پاس دی کلیس قرار داشت که در انتظار پاتن بود.
حتی بعد از حمله متفقین به نورماندی، هیتلر آرایش ارتش زرهی را از پاس دی کلیس تغییر نداد. هیتلر متقاعد شده بود که حمله نورماندی یک حمله فریب است. ارتش پانزدهم زرهی حدود شش هفته به طور بیثمر در پاس دی کلیس در انتظار گروه نظامی پاتن بود؛ حملهای که احتمال انجام آن از نظر آلمانیها قطعی بود. ژنرال برادلی بعدها از این عملیات به عنوان بزرگترین حیله جنگی یاد کرد.
در جنگ روانی به جای استفاده از هواپیمای جنگنده و بمبافکن از هواپیمای پرتاب اعلامیه و امواج رادیویی ماهواره به جای توپخانه و موشک کمک میگیرند و به جای مسموم کردن غذا و آب آشامیدنی سربازان دشمن، به پخش اخبار و اطلاعات نادرست میپردازند.
شاید مشهورترین مثال تاریخی آن تاکتیک «دروغ بزرگ» گوبلز در توفیقات هیتلر است؛ چیزی که رسانههای آمریکایی معتقدند ترامپ و دولتش به آن بسیار وفادار است و رکورد دروغ گویی سیاستمداران جهان را با پژوهشهای علمی به وی منصوب میکنند.
این اقدامات اما تا چه حد پیروز خواهد شد؟ الوین تافلر که به خوبی نقش جنگ روانی را در جنگهای امروز پیش بینی کرده بود، به این پرسش پاسخ جالبی داده است. اما قبل از پاسخ وی، خالی از لطف نیست که مطلب دیگری از وی درباره نقش تبلیغات را نیز مرور کنیم. تافلر در فصل سوم کتاب «جابجایی قدرت» که آن را سال 1990 نوشته است، با اشاره به وجه تبلیغاتی قدرت «کسبوکار» که میتواند به نمایشی مردمپسند تبدیل شود و قهرمان و ضدقهرمان و به طور روزافزونی ستارگان خود را داشته باشد؛ به صورت مشخص از ترامپ یاد میکند که در آن زمان کتابهای پرفروشی را به خود اختصاص میداد و با به نمایش گذاشتن نام خود بر فراز آسمانخراشهای پرزرق و برق و قمارخانهها خود را به عنوان قهرمان در افکار عمومی مطرح میسازد و از او به عنوان گزینه ریاست جمهوری آمریکا یاد میکند. اما تافلر با همه این اشارات، ترامپ را متعلق به عصری میداند که زمان انقضای آن آمده است و کسانی که قدرت آگاهی را داشته باشند؛ پیروز بر امثال ترامپ میداند.
وی در بخش دیگری از این کتاب تأکید میکند سیاستمداران و دیوانسالاران تیزهوش قلبا میدانند که دادهها و اطلاعات و آگاهی در منازعات قدرتی که حیات سیاسی را تشکیل میدهند، سلاحهای اختلافبرانگیزی هستند که برای شلیک آمادهاند، اما آنچه اغلب آنان هنوز نمیدانند این است که همه این اقدامات و ابزارهای ماکیاولی را باید اکنون مواد درسی کودکستانی تلقی کرد؛ زیرا، هنگامی که دانایی درباره دانایی منبع اصلی قدرت میشود، منازعه قدرت تغییر شکل میدهد. در کارخانههای کار فکری که آنها را دولتها مینامیم، در آستانه ورود به عرصه فراتاکتیکها هستیم که تمامی بازی قدرت را به سطحی عالیتر ارتقا میدهند. (جابهجایی در قدرت، نشر سیمرغ، صص 420-425)
بر این اساس به نظر میرسد اصلی ترین پادزهر موجود در برابر بسیاری از تکنیکهای تبلیغاتی به کار رفته در تهاجم به افکار عمومی، باید از جنس دانایی باشد. افزایش آگاهی عمومی و همچنین تقویت سواد رسانهای است که میتواند موجب مصونیت بیشتر گردد.
بخشی از این آگاهی، با تذکر و یادآوری اولویتهای اصلی ممکن خواهد شد. از این رو مطالبه آرمانهای اصلی جامعه میتواند بخشی از فضاسازی تصنعی ایجاد شده را تغییر دهد و دشمن را در بازیسازی خود ناکام سازد. این همان رویکردی است که امام خامنهای در دیدار اخیر خود با دانشجویان مطرح کردند: «اگر چنانچه این حجم عظیم و وسیع تهاجم به افکار عمومی از سوی ضدّ انقلاب با این مطالبهگریها مواجه نشود، قطعاً ویرانگری خواهد کرد. یادآوری آرمانها، مطرح کردن آرمانها، خواستن آرمانها، طلبکاری نسبت به تحقّق این آرمانها یک سدّی است در مقابل تخریب افکار عمومی و فضاهای نخبگانی -که متأسّفانه روی فضاهای نخبگانی هم دارند کار میکنند- و فضاهای مدیریّتی؛ که در مواردی هم متأسّفانه بیتأثیر نبوده. اینجا یک لشکری از جوانهای مؤمن و انقلابی لازم است که وارد میدان بشوند، مطالبه کنند آرمانها را و خودشان کمک کنند به تحقّق این آرمانها ...»