برای یک تربیت اسلامی سه عنصر علم، عالم و متعلم مهمترین عوامل هستند. یعنی هم علم باید جامع و مانع باشد. هم عالم(که هم شامل والدین میشود وهم شامل معلم چه قرآنی چه معلم دبستان) و هم متعلم(یعنی کودک و نوجوان) که این سه ارتباطی قطع نشدنی دارند به طوری که اگر در عالم و علم اشکالی وجود داشته باشد متعلم نیز دچار سردرگمی و گمراهی خواهد شد.
بحث ما عدم پرداختن به علوم غیر دینی نیست، چراکه دین هم با این امر مخالف است و همواره در دین از مؤمن، تحت عنوان کسی یاد میشود که بر اکثر علوم مورد نیاز رشد عقلی و روحیاش، نگاهی انداخته باشد و علمی که موجب رشد نشود، باطل است. بحث ما اینجاست که مگر نه این است که یک معلم هم آنقدر که به آموزش میپردازد، بایستی به تربیت و پرورش دانشآموز هم توجه ویژه کند؟ مگر نه این است که میگویند آموزش و پرورش؟ پس علت این کم اهمیت ها به بحث مسائل مهم تربیتی در مدارس چیست؟
مگر نه این است که علت بزهکاریها، فسادها، اختلاسها، بی اخلاقیها و ظلمها و خیانتها و… بیتوجهی یا عدم پرداختن صحیح بحث تربیتی در دوران کودکی و نوجوانی است؟ مگر نه این است که اکثریت غریب به اتفاق انسانها در ابتدای زندگی بخش عمدهای از اوقات خود را در مدارس میگذرانند؟ آیا فردی که اختلاس میکند یک بیابان گرد بیسواد بوده؟ یا از نفرات اول درس ریاضی ؟ آیا میشود با وجود آنکه از کودکی روی روح و قلب و روان بچه به طرز عالمانه کار شود؛او یک مفسد اقتصادی و اجتماعی شود؟!
مرغ همسایه غاز است!
روانشناسی غربی را برای خود الگو و سرمشق قرار دادهایم، حال آنکه غربیها با تلاش فراوان و با استفاده از آزمایشات گوناگون روی انسانهای مختلف توانستهاند به این نتایج دست یابند. در واقع روح تعدادی انسان را مانند موش آزمایشگاهی در نظر گرفته به نتایجی مشابه در میان رفتارهای گوناگون ایشان رسیده و آن را به کل انسانها تعمیم میدهند، حکم صادر میکنند و راه حل و روش ارائه میدهند. حال آنکه به این نکته دقت ندارند که هر انسانی برای خود موجودی متفاوت است و نمیشود یک حکم را برای همه انسانها صادر کرد.
جالب اینجاست که هر از گاهی به نتایج مخالف نتیجه قبلی رسیده و نظریههای قبل را معدوم اعلام میکنند. آن وقت است که این سؤال پیش میآید که آیا چنین علمی میتواند اساس کار تربیتی برای معلمان و والدین باشد؟انسان شناسی اولین رکن از تربیت اسلامی است، چراکه یک معلم باید ابتدا شاخصههای وجودی خود را بشناسد و سپس به تعلیم و تربیت دیگری بپردازد.
ما ماشین نیستیم
فرض کنید گوشی موبایل را به دست یک کودک بیسواد بدهید و به او بگویید با آن کار کن. کودک بدون آنکه نگران از بین رفتن تنظیمات گوشی باشد، آنقدر وارد بخشهای مختلف گوشی میشود، که کم کم با دستکاریهای مختلف میتواند کارکرد آن را پیدا کند اما شاید قبل از فهمیدن این کارکردها خود گوشی را نابود کرده باشد و بارها تنظیمات را به هم ریخته باشد.اما اگر این گوشی را به دست یک فرد عاقل و بالغ بدهیم به راحتی وارد تنظیمات آن نمیشود و آن را دستکاری نمیکند بلکه ابتدا از ما درخواست دفترچه و کاتالوگ و توضیحات لازمی که سازنده برای کار با آن گوشی ارائه داده است، میکند و با مطالعهی دفترچه به
کارایی های آن گوشی دست پیدا میکند. با این مثال ملموس میشود به راحتی به فرق بین تربیت اسلامی و غربی پی برد.آری غرب انسان را همچون ماشینی در نظر میگیرد که ورودی میدهد و منتظر میماند تا ببیند خروجی ارائه شده از انسان چیست و سپس بر طبق تجربیات و آزمایشاتی که روی افراد مختلف انجام میدهد به کشفیاتی از این اشرف مخلوقات، دست مییابد و به ارائهی روشها و نظریههای مختلف میپردازد و بعضأ راه کارهای خوبی ارائه میدهد.جالب اینجاست که هر از گاهی به نتایج مخالف نتیجه قبلی رسیده و نظریههای قبل را معدوم اعلام میکنند. آن وقت است که این سوال پیش میآید که آیا چنین علمی میتواند اساس کار تربیتی برای معلمان و والدین باشد؟
گنج پنهان را گم نکنیم
اسلام به روش عقلی محض و بدون روش آزمون و خطا کار را پیش میبرد. قرنها پیش کاتالوگی با توضیحات کامل در مورد انسان، شخصیتش، طرز رفتار او و چگونگی رفتارهای مختلف با او را در قالب کتاب مقدسی به نام قرآن اراِئه داده است. این انسان طغیانگر و سرکش حاضر است به هر ریسمانی چنگ بزند، اما به این کاتالوگ ارزشمند و مهربانانه، تمسک نجوید.
میدانیم که انسان موجودی دو بعدی است، یک بعد جسمی و یک بعد روحانی، که برای رسیدن به مقصد اصلی خلقت بایستی به هر قوه به نحو احسنت توجه کند.
درست است که بدن برای انسان به منزله یک ماشین است ولی هیچگاه یک فرد برای پیمودن راه طولانی نمیتواند بدون وسیله سالم و بینقض به پایان راه برسد. غذای سالم برای او مثل بنزین ماشین است جهت تأمین سوخت و چه بسا انسان وقتی دچار بیماری جسمی میشود، حال و هوای هیچ کاری ندارد و این همان درصد اهمیت جسم و رسیدگی به آن است.
از ناسوت تا ملکوت
انسان دراین قوا که قوهی«ناسوتی» نام دارد با حیوان برابر است، اما مشکل اصلی اینجاست که همانگونه که باید به این قوه توجه شود همان قدر هم بایستی حواسمان باشد که بیش از حد نیاز و در حد افراط به آن توجه نشود چرا که رسیدگی بیش از حد به قوهی شهوت که همان خوردن و آشامیدن و … است خود میتواند انسان را از رسیدن به ملکوت و عالم روحانی جدا سازد.
باید گفت علت اعتراض ما به بحث منحصر کردن دروس مدارس به علوم زمینی اینجا است که خودنمایی میکند.اینجاست که بزرگ و کوچک ماندهاند اندر خم این نکته که چرا باید در کشور اسلامی ما این قدر انسان خلاف کار و دزد زیاد باشد؟ چرا در کشور اسلامی ما باید بحث ربا، رشوه، خیانت و شرارت اینقدر داغ باشد؟ چرا آمار طلاق در کشور اسلامی ما با وجود مباحث انسان سازی که در دین ما نهفته است اینقدر بالا باشد؟ و…. آری پاسخ کوتاه است؛ چون علاوه بر جنگ نرم دشمنان علیه جوانان ما از طریق برنامههای مختلف مجازی و ماهوارهای، روی بحث انسانشناسی، روی بحث روح و روان و ابعاد وجودی انسان و انسانیت، از ابتدای کودکی و به شکل اساسی کار نکردهایم.
آنچه در تربیت اسلامی حرف اول را میزند همان قوای روحانی و ملکوتی است. همان نقطه افتراق انسان و حیوان است. این قوا شامل قوه ذهن و قوه عقل میشود که توضیح مختصر در این مهم، همین بس که اسلام ذهن و عقل را یک امر نمیداند چرا که ذهن در همان دوران جنینی شروع به شکل گرفتن کرده و همانگونه که کشف هم شده است، دارای احساسات مختلف میشود اما قوه عقل تا سنین مشخصی هنوز پا به عرصهی وجودی یک انسان نگذاشتهاند. یعنی ممکن نیست یک کودک زیر هفت سال از قوه عقل به معنای واقعی بهرهای برده باشد. مگر در اشخاصی چون ائمه، معصومین و .. که تحت الطاف خاص الهی به سر میبرند.
و این همان نقطه تفاوت بین دو روانشناسی است. چرا که روانشناسان غربی عقل را از همان ابتدای تولد با ذهن یکی میدانند. ولی اسلام، تولد عقل را در دوران سنی خاصی تعریف میکند و معتقد است هرچه انسان ملکوتیتر و عظیمتر باشد، بهرهی بیشتری از عقل میبرد.
پس اینجا میشود به این نکته پی برد که بسیاری از خلافکاران مثل هکر ها و جاسوسان اطلاعاتی و دزدان اینترتی و… با اینکه از قوه ذهنی بالایی برخوردارند عقل ایشان هنوز متولد نشده است. چه بسا انسانهایی که ۱۳ سال دارند و عقل ایشان در اثر تربیت صحیح، به خوبی رشد میکند و چه بسا فردی ۴۰ ساله که هنوز تولد عقل کامل برای او ایجاد نشده است. چه بسیار انسانهایی که بدون تولد عقل از دنیا میروند!
تولدی دوباره
اما آنچه میتواند به تولد به موقع عقل کمک کرده و انسان را در این راه پر فراز و نشیب یاری کند، همانا قوای «قلب» است.اینجا نیز به تفاوتی دیگر از اسلام و غرب میرسیم. اسلام نه تنها حیات جسم بلکه حیات روح را هم وابسته به قلب میداند و معتقد است احساسات، محبت وهمه چیز در قلب شکل میگیرد. در واقع واسطه یبین جسم و روح را قلب میداند و حال آنکه غرب، مغز را فرمانده بدن اعلام میکند و قلب را تنها وسیلهای برای خونرسانی به اعضای بدن میداند.
اما اینکه هر یک از قوای ذهن و قلب و عقل در چه دورهای از سن انسان متولد میشود. بحث جالبی است؛
دوره جنینی تا ۶ سالگی دوران رشد و تولد ذهن: در بدو تولد جسم و غرایز او که نیازی به آموزش ندارند، ظاهر میشوند و قوهی ذهن همانگونه که اشاره کردیم قبل از تولد و در دوران جنینی متولد میشود، اما تولد واقعی ذهن از سنین ۵ تا ۶ سالگی است. لذا علت آنکه در اسلام از والدین خواسته شده است که کودک را در این سنین رها کرده و ایشان را امر و نهی نکنند، همین امر است اینکه به کودک اجازه دهیم دوران سعادت خود را بیدغدغه طی کند در واقع کمکی است به رشد ذهنی او در عین اینکه ما منابع غنی از تربیت جنسی در اسلام با رعایت حیا، اطلاعرسانی درست به فراخور سنین متفاوت داریم.
دوران بلوغ دوران تولد قلب: دورانی که بسیار شایان توجه است چراکه تولد قلب در این دوران محقق میشود، تولد قلب در دورانی بین ۱۰ تا ۱۳ سالگی است.
یعنی در واقع، قلب صنوبری که به قول امام علی(ع):«پاره گوشتی است آویخته به رگی از رگهای انسان» خود جایگاه قلب روحانی نیز هست. ایشان از دوران نوجوانی تحت عنوان«یافع» یاد کرده و زمان تولد قلب مینامند.
قلب چیزی است که انسان را بالا میبرد، وسیلهی ارتباطی موجود زمینی و آسمان است. حاکم بدن و صادر کنندهی دستورات قلب است و بس و حتی مغز هم از قلب دستور میگیرد.
تولد عقل: اما با تولد صحیح قلب است که راه را برای تولد عقل فراهم میآوریم. یک معلم بایستی به خوبی قادر باشد کلید واژهها را درست، در ذهن متعلم خود وارد کند.
وجدان متعلم خود را زنده کند، شرح دهد که ظلم چیست و چرا مذموم است؟ یک مادر یا یک مربی بایستی تمامی تلاش خود را در جهت نورانیت قلب متربی به کار گیرد تا عقلانیت را در او شکوفا سازد.
تربیت اشتباه سرمنشا آسیبهای جامعه
بر این اساس یک معلم یا یک سیستم آموزشی بایستی اولین کاری که میکند. به شناخت قلب پیببرد، روی قلب متعلم و ویژگیهای آن آشنایی کامل پیدا کرده و از زمان تولد آن با خبر باشد تا بتواند موجبات تولد به موقع این قوهی کارساز را فراهم آورد. چراکه اگر روی این امر توجه کافی مبذول داشته نشود، قلب مریض به دنیا خواهد آمد. قلبی که مقدمه تشکیل عقل و فهم عمیق عقلی است؛ اگر مریض به دنیا بیاید و تربیت صحیح انجام نگرفته است. این همان علت و سر منشأ تمامی مشکلات جامعه ما است که در اثر عدم توجه کافی به مسئلهی تعلیم و تربیت اسلامی است.
آنچه در اینجا به وضوح خودنمایی میکند نقش معلم است. حال آنکه معلمی که خود با قلب مریض به تربیت متعلم میپردازد چه انتظاری میشود از متعلم داشت؟
تربیت آیندهسازان مملکت ما آنقدر مهم هست که نه تنها در دوران دبیرستان بلکه از همان سالهای آغازین مدرسه نه تنها به بحثهای دینی و قرآنی و مباحث عقلی و انسانشناسی بیشتر از سایر دروس مورد توجه قرار گیرد، بلکه از سال دوم ابتدایی برای این دروس معلم مجزا تعیین شود و سطح بندی سنی شود تا اطلاعات بر اساس سن و نیاز دانش آموز در اختیارش قرار گیرد نه اینکه چیزی مانند ۲۰ ۳۰ که هرچند پس از لغو هنوز اجرا می شود و در کتاب خانهها کتبش به فروش می رسد، به خورد عزیزانمان دهیم.
به جای اینکه جای کلاسهای دینی و قرآن، به کلاس اضافی برای تمرین ریاضی داده شود یک درس دیگر تحت عنوان اخلاق و شناخت رذائل و فضایل به دروس آیندهسازان این مرز و بوم مبدل گردد. معلمی که خود بعد از مادر مسئول آبیاری جوانههای انسانیت در قلب است. بایستی طوری با دانشآموز کار کند که از بچگی بدانند دزدی فقط این نیست که دست در جیب کسی کنند یا از دیوار مردم بالا بروند، بلکه بسیاری از کارهایی که به سادگی بسیاری از افراد انجام میدهند حکم دزدی را دارد. از بچگی اعمال خود را مورد محاسبه قرار دهند، روی اخلاقیات خود تمرکز کنند غرایز خود را بشناسند و روی غرایزی که ایشان را به کمال میرساند تمرکز کرده و مذمومهای آن را سرکوب سازند.
که این مهم محقق نمیگردد، مگر آنکه قرآن، این کتاب انسان ساز را موجودی زنده در نظر بگیریم و به جای اکتفا به ظواهر و زیباییهای آن، سعی در تعامل زنده با آن داشته و از معارف عظیمش در این راستا بهره مند گردیم. تنها در این صورت است که میشود آینده سازان و مسئولان مملکتی اخلاق مدار و کامل تحویل جامعه داد. زمینه سازی ظهور مولا را در این دوران خفقان و مرگ انسانیت فراهم کرد.