نفیسه زارعی- جمعیت سازمان مجاهدین خلق به عنوان یک تشکیلات که البته پیش از انقلاب اسلامی با ایده های خاص به فضای سیاسی کشور در آن روزها ملحق شدند خیلی زود ماهیت شان را افشا کردند؛ در دهه شصت فجایعی گوناگونی که از سوی آنها در تاریخ نظام اسلامی به ثبت رسید هرگز از حافظه تاریخی انقلاب پاک نخواهد شد، در این بین استفاده این سازمان از زنان و دختران به عنوان اعضاء و یا سمپات مجاهدین در جریان عملیات های گوناگون موضوعی است که به آن به شیوه های مختلف پرداخته شده است در فیلم های سینمایی و تلویزیونی نیز که در سال های اخیر تولید و پخش شده ،به این مسئله در متن و حاشیه توجه جدی داشته اند اما این حقیقت که زنان، قربانی زیاده خواهی و سیاست ورزی سیستمی شده اند که تنها به آنها به عنوان یک ابزار برای رسیدن به اهداف و اغراض پلید خود نگریسته می شود مسئله ای در سراسر این آثار مشاهد می شود اما کمتر به زجر زنانه آنان پرداخته می شود.
مطابق نظر انجمن دفاع از قربانیان تروریسم، قربانیان تروریسم به 2 دسته کلی تقسیم میشوند،دسته اول کسانی هستند که هدف حملات تروریستی قرار میگیرند. معمولاً هر جا از قربانیان تروریسم یاد میشود، منظور از قربانیان، این دسته هستند، اما دسته دومی نیز وجود دارند که تا کنون کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند.این دسته همان اعضاء گروههای تروریستیاند که تحت شرایط ضد حقوق بشری به عضویت این گروهها در آمده و در وضعیتهای غیر انسانی به انجام اقدامات تروریستی وادار میشوند یا در اردوگاههای این گروههای تروریستی به گروگان گرفته میشوند.اعضای فرقه تروریستی مجاهدین خلق ساکن در عراق که مدتی نیز در کمپ لیبرتی حضور داشتند، از جمله دسته دوم قربانیان تروریستیاند که در اسارت این فرقه گرفتار شدند. این موضوع وقتی مهمتر جلوه میکند که هزار تن از اعضاء فرقه مجاهدین خلق را زنان تشکیل میدادند. آنها یا مجرد بودند یا از همسران خود جدا شده بودند و کاملاً تنها زندگی میکردند. این موضوع به زعم زنانی که به عضویت فرقه در آمده بودند مطابق خواست فرقه صورت می پذیرفت. در حقیقت در طی جریان عضویت و تثبیت به آنها القاء شده بود کهخود را وقف فرقه و خواستههای رهبران فرقه کنند و اینگونه به رستگاری برسند. بسیاری از مجامع مدعی حقوق زنان و حقوق بشر، از نقض گسترده حقوق بشری اعضای فرقه تروریستی مجاهدین خلق خصوصاً زنان عضو خبر نداشتند تا اینکه درجریان اشغال عراق در سال 2003 میلادی که دیکتاتوری صدام حسین برای همیشه از بین رفت، برخی از اعضا توانستند از شرایط آشفته به وجود آمده ناشی از جنگ نهایت استفاده را برده و ازپادگان مخوف اشرف که محل استقرارآنها بود، فرارکنند.آنها واقعیتهای دردناکی از آنچه رهبران فرقه بر سر زنان میآورند را برای افکار عمومی جهان روایت کردند در طی این روایتگری معلوم شدکه چگونه سادهترین حقوق اولیه زنها در پادگان اشرف نادیده گرفته میشود. در همین حال گروههای حقوق بشری، نهادهای دولتی و سرویس امنیتی برخی کشورها نیز گزارشهای تکان دهندهای از وضعیت اعضای فرقه خصوصاً زنان عضو منتشر کردند که ابعاد فجایع صورت گرفته بر ضد زنان پادگان را ترسیم میکرد. در این بین با پیگیری های بسیار بالاخره توانستیم با یکی از جدا شدگان از فرقه رجوی ها ارتباط پیدا کنیم، او زنی است که بعد از فروپاشی اشرف توانست از آنجا بگریزد و به ایران بازگردد، اعظم. ز که به تعبیر خودش بهترین سال های عمرش را پشت دیوارهای اشرف گذراند از زنانه های این اردوگاه مخوف که آرمان شهر مجاهدین است همزمان با سالروز عملیات مرصاد و شکست منافقین برایمان گفت:
ازدواج ممنوع؛ زندگی وقف سازمان
شاید تصورش دشوار باشد اما واقعیت این است که ما در فرقه حق ازدواج کردن نداشتیم و اگر هم کسی از زنانی که به سازمان ملحق می شد ازدواج کرده بود میبایست از همسرانشان طلاق می گرفتند. در سازمان به ما گفته می شد این یک ضرورت برای حفظ سازمان است و مجابمان می کردند که اعتقاد رهبر سازمان یعنی شخص مسعود رجوی بر این است که عشق زنان به همسرانشان سبب ایجاد حائل بین عشق آنها به سازمان و رهبر آن خواهد شد و زنان را از انجام وظایف شان در برابر ایدئولوژی سازمان باز میدارد. در تشکیلات فرقه رجوی عشق و علاقه، تنها در رابطه فرد با فرقه و رهبران آن معنا پیدا داشت و اصولا زنان عضو سازمان باید عاشق رهبر سازمان باشند. در حقیقت این موضوع این نشانه فداکاری و اثبات علاقه مندی به فرقه ارزیابی می شد. اما در همین جریان طلاق ها و دلبستگی کاذب به مسعود ما بارها در اشرف شاهد اتفاقات ناگوار بودیم؛ اتفاقاتی که اصلا با عقل سر قابل تصور نیست، خودکشی دوستانمان و افسردگی شایع بین زنان فقط یک بخش از عذابی بود که سازمان بر زنان تحمیل کرد.
توهین شخصیتی و آسیب جسمی به بهانه خدمت به فرقه
اگر شما به لیست اعضاء شاخص سازمان مراجعه کنید خواهید دید که زنان در قیاس با مردان نقش بسیار کمرنگی دارد و شاید فقط مریم رجوی بود که به عنوان رکن زنانه در تشکیلات نقش تصمیم گیرنده داشت بقیه زنان در حکم سربازان و فدائیان مسعود به حساب می آمدیم البته بودند کسانی که به رده شورای رهبری رسیدند اما این ارتقاء رتبه تنها از طریق طلاق از همسر، جدایی از فرزند و ذوب شدن در جریان تشکیلات ممکن می شد و دیگر آن زن در این مرحله از تمام زن بودن خود عبور می کرد.
حتی سازمان از این مقوله ها هم فراتر رفت که البته اسناد آن موجود است، مسعود در طی حکمی تشکیلاتی خواستار عقیم سازی زنان شد تا از این طریق عاطفه و احساس را در زنان حاضر در فرقه از بین ببرد؛ این مسئله بعدها؛ یعنی در طی سال های اخیر توسط برخی از جدا شدگان از سازمان به افرادی که در زمینه حقوق زنان فعالیت داشتند منتقل شد زیرا مطابق بسیاری از قوانین کنوانسیون های جهانی قطع عضو زنان با اجبار نقض آشکار حقوق آنان است اما متأسفانه به دلیل حمایت سازمان های بین المللی از منافقین راه به جایی تا همین لحظه برده نشده است.
شکنجه و منع حضور در وطن گوشه ای از عمق یک فاجعه
شاید تصور کنید که کسانی که عضو فرقه شده اند به دلیل خودخواسته بودن نباید حق اعتراض داشته باشند اما واقعیت در پشت دیوارهای اشرف و بعد از آن کسانی که به لیبرتی رفتند و حتی برخی از افرادی اکنون تحت حمایت فرانسه و دولت های غربی هنوز در شبکه سیاه مجاهدین هستند ناخواسته و یا فریب خورده این ماجرا بوده اند و بعدها وقتی به آنها ملحق شدند نتوانستند از جبر حاکم بر آنجا رها شوند
در سازمان به ماجازه نمیدادند باخانوادههایمان ارتباط برقرار کنیم. آنها ما را در یک محیط کاملاً ایزوله نگهداری میکردند و اجازه نمیدادند که از فرقه جدا شویم و به ایران بازگردیم یا به یک کشور دیگری جز ایران برویم. بعدها متوجه شدیم در بسیاری از موارد، عوامل مجاهدین خلق به خانواده اعضاء در ایران اطلاع دادهاند که بستگان آنها کشته شده یا مردهاند و حتی تحت فشار نهادها و گروههای حقوق بشری اجازه تماس رسانهها با اعضای فرقه را نداشتند، زیرا هرگونه ارتباط با دنیای آزاد را به مثابه تهدیدی برای ساختار حاکم بر سازمان قلمداد می شد.
حتی اجازه خروج از اشرف داده نمی شد و بارها دیده شد که کسانی که تقاضای بازگشت به ایران را داشتند یا به مرگ تهدید می شدند و یا در اثر پافشاری کشته شدند؛ شرایط مجاهدین اصلا انسانی نبود و زن و مرد نمی شناخت.
سکوت در برابر تروریسمی که همچنان هست
وقتی خاطرات تلخ روزهایی را مرور می کنم که برایم زجرآورترین ساعت و ثانیه ها بوده است به این فکر می-کنم که چطور مریم رجوی که ماهیتش کاملا واضح شده است از شکل یک زن و یک انسان خارج شده است و انقدر ساده لوحانه از حقوق جامعه ایرانی حرف می زند؛ جامعه ای که خودش عامل فجایع و جنایت های زیادی در آن بوده است و از آن تلخ تر برای ما که با همه وجودمان سازمان را حس کرده ایم حمایت سازمان های جهانی از این تروریسم هاست و کسانی که امروز مدعی نقض حقوق زنان در ایران هستند و بر علیه جمهوری اسلامی دروغ پراکنی می کنند در برابر این ظلمی که هنوز هم در جریان است سکوت کرده اند و همین نشان می دهد این نهادها و کشورهای سازنده آنها و اداره کنندگانشان همه و همه ساختگی هستند و دلسوزی شان دروغین است.