این روزها کشور و نظام ما به اخذ تصمیمات جدی، قدرتمند، مقتدرانه، منطقی و تمامکننده نیاز دارد تا شوک ناشی از کارآمدی فضا را آرام کند و اقتدار منطقی حاکمیت و خصوصاً قوه مجریه را به نمایش بگذارد. عموم مردم خصوصاً نخبگان مؤمن به انقلاب اسلامی نهتنها چنین تصمیماتی را نمیبینند که احساس رهاشدگی میکنند. میخواهند مصائب را به دشمن نسبت دهند، اما میبینند هنوز تحریمها شروع نشده است و دولت مدعی است که سالانه ۹۰ میلیارد دلار درآمد ارزی دارد که بیش از نیاز کشور است.
رهاشدگی را در توزیع ارز، طلا و ورود خودرو میبینند و رانت ارزی را محور مصائب مضاعف مییابند و در چرایی آن نیز آلودگی برخی مدیران دولتی، اشتباه در تصمیمات یا عدم تشخیص بهموقع و پیشگیری، تنبلی، وادادگی یا تضاد فکری-روشی در نخبگان دولت و حتی خیانت را عامل آن میدانند. اما در ایران امروز علل و اسباب دیگری نیز داریم که کمتر بدان توجه میشود. نگارنده ضمن احترام به کسانی که عوامل فوقالذکر را در اختلالات اقتصادی کشور مؤثر میدانند معتقد است نمیتوان عوامل ذیل را نیز نادیده گرفت:
۱- ورود روشنفکران به قدرت یا ادای روشنفکران را در قدرت درآوردن یکی از مشکلات جدی حاکمیت در ایران است. روشنفکری که قرار است نقد کند، نق بزند، تحولخواهی کند، مدینه فاضله را ترسیم کند و فرمان لنگش کن صادر کند وقتی وارد قدرت میشود مصیبت حاکمیت شروع میشود، زیرا مصلحت را نمیفهمد، بنابراین به اپوزیسیون علیه خود یا حاکمیتی که خود محصول آن است تبدیل میشود. رئیس دولت در تریبون عمومی علیه زیرمجموعه سخن میگوید، معاون اول مرتب در تریبون عمومی میگوید هر کس توان ندارد برود، وزیری وزارتخانه پرمشغله و پرمخاطره را رها کرده و مقاله تئوریک یا ژورنالیستی مینویسد، معاون رئیسجمهور در امور زنان کلاً روشنفکر است، مشاور رئیس جمهور در فضای مجازی راز مینویسد و همه و همه در حال نق زدن هستند و پز روشنفکری را جایگزین گرهگشایی و خلاقیت کردهاند و اینچنین میتوان فهمید که جامعه هدف آنان در عوامگرایی، طبقه مدرن جامعه است.
اصولاً دولتی که جامعه هدف خود را (از جهت راضی نگهداشتن) طبقه روشنفکر قرار دهد حتماً سقوط خواهد کرد، زیرا تنظیم خود با نگرش آنان به رهاشدگی و طلبکاری از زمان و زمین منجر خواهد شد.
۲- روشنفکران به اقتدار اعتقادی ندارند، نقطه آرمانی آنان نوعی آنارشیزم اجتماعی و اقتصادی است. اقتدار مرکزی را شرّ لازم میدانند که باید به صورت حداقلی ظهور و بروز نماید؛ بنابراین اگر میبینید دولتمان مقتدر نیست و هر کس هر کار میخواهد میکند و عوامل دولت در رانت ارز خودرو و طلا (اثبات شده است) نقش دارند و هیچکس عزل نمیشود و دولت قبل از ورود دستگاه قضا هیچ برخوردی را به نمایش نمیگذارد، علتش این است که دولت اعتقادی به اقتدار و قاطعیت برای گذار از گردنههای سخت ندارد، اقتدار را نوعی بیکلاسی و بسته شدن فضا میداند، اما در نقطه مقابل آن رهاشدگی را تحمل میکند و هرکس، هر کار بخواهد میکند. ثبت شرکتهای یک روزه و صوری، ورود قاچاق از مبادی رسمی، نقش وزارت صمت در قاچاق خودرو و اثبات آن حتی منجر به عزل یک نفر نمیشود و این نشان میدهد که دولت ما مقهور نگاه روشنفکران است یا خود ادای روشنفکران را در میآورد و هرگونه برخورد را به مثابه تندروی و عمل غیرعلمی و غیرمنطقی میداند.
۳- نگاه کلاسیک یا علمگرایی مفرط در حل مسائل کشور از دیگر مصائب حضور روشنفکران در قدرت است. اقتصاد علم است و عرضه و تقاضا تعیینکننده بازار، اما وقتی دشمن وارد میدان میشود و دستها به کار میافتد تا صدای مردم را دربیاورد دولت چه میکند؟ همچنان بر روشهای کلاسیک که برای روز خوش و خرم است تکیه میکند و خلاقیت انقلابی و تصمیمات ضربتی به میدان نمیآید. علمگراهای قدرت آسیب دیگری هم دارند و معمولاً پیشنهاداتی را که میرسد علمی نمیدانند و به روشهای مسکن اعتقادی ندارند، مدیریت بحران نمیکنند، نازپروردهاند، پول خوب به آنان بدهی با کارشناسی پرهزینه ممکن است جایی را آباد یا مسئلهای را حل کنند. آنان دور زدن تحریم را خلاف روشنفکری و عرف بینالملل میدانند و با نگاه کلاسیک آن را فسادزا معرفی میکنند، اما مدل جایگزین هم ندارند و صدالبته جرئت پیشنهاد گزینه تسلیم را نیز ندارند.
۴- خوشبینی مفرط به گفتوگو و بدهوبستان از دیگر خصایص روشنفکران قدرت است. این جماعت چیزی به نام دشمن را قبول ندارند و علت اصلی آن در خودشان است. وقتی به خود مراجعه میکنند هیچکس را دشمن نمیپندارند و در نتیجه فکر میکنند در نقطه مقابل نیز دشمنی وجود ندارد، جهان را جهان معامله میدانند و اینچنین خوشبینی آنان را گرفتار میکند.
۵- روشنفکران به صورت کلی اعتقاد، اعتماد و باور به مدل بومی جهت اداره کشور ندارند لذا به مدلهایی روی میآورند که یا الآن با جامعه ما سازگار نیست یا کلاً با نوع اقتصاد و فرهنگ ما ناسازگار است؛ بنابراین مدلهای مدنظر به چالش و ناکارآمدی میرسد و در نقطه مقابل نیز فاقد خلاقیت بومی هستند و حرفی برای گفتن نمییابند. ملت ما، ملت گردنههای سخت است، اما روزی تن به این گردنهها میدهد که دولت با اقتدار در میدان باشد، در آن روز حتی اگر نتیجه هم نگیرد برای تسلیم شدن به میدان نمیآید بلکه با یادی از باخت قهرمانانه مقابل اسپانیا، متواضعانه مشکلات را تحمل میکند.