سعید حجاریان در مصاحبه با مجله پیام آینده (شماره دوم، مرداد ۱۳۹۷) میگوید: «اصلاحطلبان تحت تأثیر شعارهای اول انقلاب ملیگرایی را دست کم گرفتند.» غلامرضا کاشی در استقبال از توجه اصلاحطلبان به ملیگرایی در هفتهنامه صدا، (شماره ۱۷) اعتراف میکند: «دموکراسیخواهی با مدل نولیبرالش در دهه ۷۰ وارد منظومه گفتاری ما شد. این معنا پنجرهای تازه پیش چشم ما گشود. اموری پشت این پنجره درخشید و اموری به حاشیه رفت.» ایشان ضمن اعتراف به ماهیت اصلاحطلبی در دهه ۷۰، آنچه به حاشیه رفت را نه ارزشهای اسلامی مدنظر امام که فیالمثل ملیگرایی میداند. نکته جالب این است که امریکا هم پس از یک دوره پرچمداری «جهانیسازی» و «تجارت آزاد» و ایجاد مدل و ریل برای جهان اکنون به ناسیونالیسم و اقتصاد مقاومتی رسیده است و در این سوی جهان نخبگان اصلاحطلب که از ارزشگرایی افراطی به «دموکراسیخواهی»، «هضم در پروسه جهانی شدن» و «لیبرالیسم» رسیده بودند، همزمان با امریکا ملیگرا میشوند و لابد از به قدرت رسیدن برخی ملیگراها در اروپا نیز متأثرند. اگر ملیگرایی این جماعت مانند ملیگراهای جبهه ملی نباشد که غربگرایی فکری و معرفتی را پوستین ملیگرایی میپوشانند، حتماً در مسیر ملیگرایی خود به «مکتب ایرانی» میرسند که هم امام را در گوشه مدل خود جا داده باشند و هم با غرب «ناسیونال جدید» همسو شوند. ملیگرایی اخیر پس از طرح حاکمیت دوگانه، مشروطهخواهی، جمهوریخواهی، دموکراسیخواهی، پروتستانتیسم، نرمالیزاسیون، جنمسازی، مدل یونانمحوری اخلاق و جامعه مدنی و. طرح میشود. گویی تنها جایی که این جماعت نمیتوانند پلاس خود را پهن کنند، اسلام سیاسی و سر سفره امام است.
حجاریان در بخش دیگری از مطلب فوقالذکر مینویسد: «اگر ایران وجود نداشت، دعوای اصلاحطلب، اصولگرا، شیعه و سنی. وجود نداشت، باید ظرف بلورینی به نام ایران پا برجا بماند تا این تحرکات در درون آن صورت بگیرد...» این سخن از یک جهت بدیهی است، اما وجود کشور- ملت الزاماً به معنی ملیگرایی نیست. هر نوع حکومتی در جهان و ایران نیازمند ظرف (کشور) است تا عناصر تشکیلدهنده ملت در آن خودنمایی کنند و همه در یک قالب عام به دعواها و دوستیها بپردازند. اگر منظور حجاریان نگرانی برای نابودی ایران است باز تجربه نشان میدهد بهترین عنصر مدافع ایران «دین» است و ناسیونالیستها در دهههای منتهی به انقلاب اسلامی نه توانستند عزت ایران را حفظ کنند و نه تمامیت ارضی آن را.
اما حجاریان یادش رفته که آنچه میگوید قبلاً نیز در قالب «دموکراسیخواهی» در مقابل نظام بیان داشته است. «شعار ایران برای همه ایرانیان» را که به ظاهر هم شیک است و هم فاقد معارض، ۲۰ سال پیش طرح کردند و منظور آن روزشان هم این نبود که حکومت مستقر درصدد اخراج عدهای از ایرانیان است بلکه هدف از طرح این شعار این بود که بخشهایی از عناصر ملت تحت انقیاد هستند و باید به درون قدرت راه داشته باشند و با صراحت غیر از منافقین همه گروهها را واجد صلاحیت برای حضور در قدرت میدانستند که خود نقض غرض چرایی انقلاب اسلامی بود.
با توجه به نوع خوانشی که از ملیگرایی در ایران میشود، میتوان سه مدل قطعی را برای آن طرح کرد: ۱- سازگاری اسلام و ملیگرایی؛ ۲- غلبه اسلام بر ملیگرایی و ۳- غلبه ملیگرایی بر اسلام. شاید در ادوار گذشته غلبه یکی بر دیگری را شاهد بودهایم. پهلویها عنصر انسجامبخش ایران را ناسیونالیسم باستانگرا- تجددگرا برگزیدند و وجهه عملی آن را به زبان فارسی ارجاع دادند. اما جمهوری اسلامی مدلی شد که جنبههای ایجابی ملیگرایی را پذیرفت و جنبههای نژادپرستانه و برتریطلبی نژادی- جغرافیایی آن را رد نمود، بنابراین در جامعه مذهبی ایران اگر بخواهیم ملیگرا هم باشیم جنبههای ایجابی آن قابل تحقق و عینیت است. همان امامی که میفرماید: «ملیگرایی اساس بدبختی ماست»، میفرماید: «ما دفاع از ملت را واجب میدانیم، اما نه اینکه مقابل ملت عراق ... قرار دهیم.» بنابراین قالب «کشور – ملت» امری بدیهی و پذیرفته شده برای هر نوع نظام سیاسی است، اما از مدلهای سهگانه ذکر شده میتوان دوران امروز را «سازگاری اسلام و ناسیونالیسم» نامید و کدهای آن را نیز ارائه کرد. در استقلالخواهی و حفظ زبان ملی، جمهوری اسلامی حداکثر تلاشها را نموده است. علاوه بر آن ملیگرایی و اسلامگرایی در بسیاری از پدیده ها، همسو و تنیده عمل کردهاند که میتوان به مواردی مانند مسئله خلیجفارس، هستهای، ورزش، سینما، تلویزیون، انتخابات و جنگ اشاره کرد.
اما اگر بخواهیم وجه پیونددهنده و شعاع حداکثری برای انسجام و هارمونی ایرانیان را بیابیم، بدون تردید هیچ وجه مشترکی ملموستر و گستردهتر از اسلام نیست. ناسیونالیسم به تنهایی نمیتواند ایرانیان را از منتهیالیه شرق کشور (مثلاً زابل – بیرجند) به منتهی الیه غرب کشور (مثلاً شلمچه و مهران) داوطلبانه بکشد و آنها در این راه کشته (شهید) شوند. این قدرت انسجامبخشی فقط از اسلام برخاسته است و حفظ ایران نیز از مسیر اسلام است؛ همان چیزی که ۵۰۰ سال است ایران را یکپارچه نگه داشته است.
به تعبیر دیگر دولت - ملتهای غربی حداکثر ۲۰۰ سال قدمت دارند، اما بسیاری از اندیشمندان غربی تأکید و تأیید میکنند که ۵۰۰ سال است ایران دارای دولت ملی و سراسری است (اگرچه قبلاً در نظام ارباب – رعیتی بوده است). حفظ ایران و اصرار بر یکپارچگی آن با هر عنوانی باشد ارزشمند و واجد احترام است، اما هر روز ایدهای را به عنوان چیستی اصلاحطلبی تئوریزه کردن و گارد «گریز از مرکز» گرفتن راه چاره برای حل مشکلات نیست. ایده مرکزی همان است که امام آورد. عدول از آن نه مصلحت است و نه ممکن و اصرار بر اصول دیگر قطعاً خیانت است. تاکتیکها و روشها را میتوان به بحث گذاشت.