مطلب اول
• چهارشنبه شب گذشته، از شبكه تلويزيوني چهار سيماي جمهوري اسلامي ايران، آقاي احمد رهدار و آقاي مهدي نصيري به گفتگو پرداختند.
• و نتيجه نظرسنجي اين برنامه كه مي پرسيد، آيا فلسفه، در مجموع، مخل حال دينداري است، يا ممد آن، شصت و پنج درصد از مخاطبان فعال برنامه، راي را به جانب آقاي مهدي نصيري دادند.
• حدود يك سال پيش، دوم شهريور نود، در گفتگوي ديگري، آقاي مهدي نصيري با جناب دكتر حسين كچويان گفتگو كرد كه هر چند آن برنامه نظرسنجي نداشت، ولي، به گمان من، در آن برنامه هم، اين، آقاي مهدي نصيري بود كه مسلط تر نشان داد.
مطلب دوم
• پروژه آقاي مهدي نصيري كه در وب نوشت ايشان هم منعكس است، نقل قول مواردي از آراي عرفا، فلاسفه و متكلمان، اعم از شرقي و غربي است كه روياروي آموزه هاي اصلي و فرعي دين قرار مي گيرد. خصوصاً برخي از اين نقل قول ها، سران سلسله هاي سه گانه فوق را هدف مي گيرند. افلاطون، ارسطو، ابن عربي، سهروردي، ملاصدراي شيرازي، ...
• حاصل اين نقل قول ها، اعلام نامطمئن و آلوده بودن ادراك عرفا، فلاسفه و متكلمان، اعم از شرقي و غربي است. نتيجه، عطف توجه به سوي منابع اصلي دين و عزل نظر از عرفان و فلسفه و كلام خواهد بود.
مطلب سوم
• آنچه پروژه آقاي مهدي نصيري را در مقايسه با برنامه كساني مانند دكتر رضا داوري و دكتر حسين كچويان، ممتاز مي كند، انضمام مباحث و انفكاك از مفاهيم مبهم است.
• حاصل اين انضمام، شگرف و خيره كننده است.
• استفاده از مفاهيم مبهم «شرق» و «غرب» و «مدرنيته» و «تجدد»، در نگره كساني در سلك و سيره دكتر رضا داوري و دكتر حسين كچويان، موجب آن شده است كه مخاطب آنها، كم و بيش، «غرب» را ذاتاً «بيمار» و آلوده قلمداد كند، و «شرق» را ذاتاً پاك و قابل اعتماد. فرجام اين فكر، لاجرم به نوعي نژادپرستي جغرافيايي شرق مدار منجر مي شود. در نتيجه، فكر غربي چونان كلافي تلقي مي گردد كه برداشت يك نخ از آن، منجر به انتقال كل آن كلاف معيوب خواهد بود. پس، ترجيح مي دهند كه به اتكاي حكماي سوي شرقي كره زمين، فكر ديني پاك تري بازسازي كنند، و از تعليم و تعلم علوم انساني غربي، پرهيز داده مي شود.
• ولي، انضمام پروژه آقاي مهدي نصيري موجب مي شود كه دامنه طرد، تنها به فكر غربي محدود نگردد. انضمام پروژه آقاي مهدي نصيري معلوم مي كند كه نقاط اشتراك گسترده اي ميان فكر فيلسوفان و عرفا و متكلمان شرقي و فيلسوفان و عرفا و متكلمان غربي وجود دارد، و اِشكال، اساساً از هر نوع تلاش فلسفي و عرفاني و كلامي براي فهم دنياست و بايد به سمت دين خالص بازگشت.
• در واقع، پروژه آقاي مهدي نصيري با انكار سراسري فلسفه و عرفان و كلام، شفافيت پايان طريقي است كه كساني مانند دكتر رضا داوري و دكتر حسين كچويان آغاز مي كنند؛ دقيقاً به همان دليلي كه علوم انساني غربي، «كلاً» بي اعتبار مي شود، فحول علوم انساني شرقي نيز «كلاً» محو و بي اعتبار مي گردند.
• اگر تيغ بي رحمانه بي اعتبارسازي را به دست گيريم، و دست و
دلبازانه، علوم انساني غربي را بي اعتبار قلمداد كنيم، آن وقت، به سرعت معلوم خواهد شد كه تقريباً، هيچ چيز معتبري باقي نخواهد ماند.
• البته، آنچه انضمام آقاي مهدي نصيري هنوز به قدر كافي آن را شفاف نكرده است، اين است كه اين تيغ بي رحمانه، به دين هم رحم نخواهد كرد. مرد شجاعي كه چنين، عقلاو حكما را به چالش مي گيرد، در مواجهه با صادركننده شريف «اطلبوا العلم ولو بالصين» (وسائل الشيعه، ج. 27: 27، مصباح الشريعه: 13، بحارالانوار، ج. 1: 177، عوالي اللآلي، ج. 4: 70، مشكاة الانوار: 135) چه خواهد گفت؟ اين پرده اي از نمايش است كه هنوز اجرا نشده، و وقتي آشكار شد، خواهيد ديد كه جنين سلفيت شيعي بالغ گرديده!
مطلب چهارم
• و آنچه در پروژه آقاي مهدي نصيري مفقود است، بيان انبوه آموزه هاي گران بهاي فلاسفه و عرفا و متكلمان است كه انطباق حيرت آوري با منابع ديني دارند.
• ده قرن قبل از ظهور اسلام، انطباق آموزه هاي ارسطويي در مورد «سعادت» و «عدالت»، با منابع ديني اسلام، حيرت آور است، و آموزنده؛ برخي از جملات ارسطو، عين جملات مندرج در منابع ديني است.
• دغدغه علوم اسلامي، استمرار ديني است كه به خاتميت رسيده. چگونه «عقل» را مي توان مسلح كرد، تا بتواند از منابع ديني اسلام براي مسائل تازه استخراج حكم و حكمت نمايد؟ چگونه بايد روايات و سنت ها را فهميد و به موارد تازه انطباق داد؟
• و اگر ارسطو، سيري از فكر را سازمان داده كه به فرض داشتن وجوهي از افتراق، وجوه شگفت آوري از انطباق را با آموزه هاي ديني نشان مي دهد، پرسش اين است كه اين سير فكري چگونه سازمان داده شد كه اين چنين به كسوت رسول باطني درآمد و اخلاق ارسطويي را به اخلاق علوي چنين نزديك ساخت؟
مطلب پنجم
• و آن چه در پروژه آقاي مهدي نصيري مفقود است، سيره و روش منابع ديني در مواجهه با منابع علمي يا منابع خارج از دين اسلام است.
• بايد با «اطلبوا العلم ولو بالصين» چه كنيم؟
• سه سده قبل از ظهور اسلام در سده ششم ميلادي، سده سوم ميلادي، دوران طلايي سلسله هان در چين كه اوج پيشرفت تكنولوژي و دانش در چين است، در عين حال، عميقاً ملحدانه هم هست.
• پرسش اين است كه نگره صادركننده پاك جمله «اطلبوا العلم ولو بالصين» چه بوده است؟
• مراد از آن جمله، ايمان به توانمندي «عقل» در انفكاك آلودگي ها از پاكي ها نيست؟
• ايمان به توانمندي «عقل» در انفكاك آلودگي ها از پاكي ها نيست؟
• ايمان به توانمندي «عقل» نيست؟
• توانمندي «عقل».
مطلب ششم
•قدر مشتركي كه بين انكاركنندگان يكسره علوم انساني غربي از يك سوي، و انكاركننده علوم انساني غربي و شرقي، وجود دارد، نحو معرفت شناسي آن هاست كه عميقاً و به نحو متناقض نمايي، متضمن تحقير «عقل» است.
•معرفت شناسي آن ها، فرض يك «عقل» ناتوان را پيش چشم دارد كه نمي تواند بين نقاط قوت و ضعف يك نظام فكري، تمايز روشني بگذارد، و نقاط قوت را جذب، و نقاط ضعف را طرد كند. اين «عقل»، در مواجهه با پيچيدگي هاي نظام هاي فكري، قدرت تمييز ندارد. پس، بهتر است، به سمت نظام هاي فكري برود كه از ريشه به نحو مطمئن تري پايه گذاري شده اند. پس، بهتر است عطاي نظام هاي فكري غرب را به لقايشان ببخشيم، و به يك پايه خالص تر شرقي براي معرفت رضايت دهيم. البته، وقتي همين طرز فكر را گسترش دهيم، درمي يابيم كه علوم انساني شرقي نيز ناپيراستگي هايي دارند كه به آنان نيز نمي شود اعتماد كرد، لااقل به قدر خود دين آسماني نمي توان به آن اعتماد كرد؛ پس، بهتر است «عقل صغير» را به محيط پاك تري هدايت كرد تا گمراه نگردد؛ و سپس، در مي يابيم كه همين ذهن هم بايد در مقابل، وساوس جملاتي مانند «اطلبوا العلم ولو بالصين» نيز حفظ شود! آن وقت است كه رفته رفته به سلفيت و تحفظ در قبال بخش هايي از دين مي رسيم كه از نظر ما بالقوه آلوده هستند، مانند «اطلبوا العلم ولو بالصين»! البته، انضمام بيان آقاي مهدي نصيري، هنوز به قدر كافي اين فرجام را شفاف نكرده است. اين پرده اي از نمايش است كه هنوز اجرا نشده.
مطلب هفتم
•وقتي «عقل» تحقير مي شود،...
•وقتي با يافتن يكي دو جمله منقطع، كه فكر عامي را مسحور مي كند، «عقل» مومناني چون ملاصدراي شيرازي، شيخ شهاب الدين سهروردي، محمد حسين طباطبايي و مرتضي مطهري كم قدر شناخته مي شود...
•بله... وقتي «عقل» تحقير مي شود، «عقال» از دست مي رود. «عقال»، همان بندي كه شتر چموش شهوت و غضب را مهار مي كند از دست مي رود؛ و وقتي «عقال» از دست رفت، مي شود همين «القاعده» اي كه جلوي چشم ماست، كه دقيقاً «بي قاعده» است.
•مي بينم روزي را كه سلفيت شيعي كه بموقع، و همين امروز، مهار نشده است، به ضد خود تبديل مي شود. وقتي رفته رفته، ميراث حكمت را و حتي بخش هاي مهمي از شريعت را تعطيل كرد، نفسي بدون «عقال» سر بر خواهد آورد كه شفافيت نهايي شر مدرنيت است: نفس بدون عقال و مهار.
•مباحثي كه حول بازسازي علوم انساني برخاست، مي رود تا به ضد خود تبديل شود. اين احوال، نشان مي دهد كه جريان هاي فكري غير اصولي مي توانند كار دست يك ملت و شايد جهان بدهند.
•تشيع سلفي، مانند تسنن سلفي، مهم ترين ويژگي خود را در تحقير «عقل» قرار خواهد داد، حتي تحقير «عقل» مومن؛ تحقير «عقل» ملاصدراي شيرازي، تحقير «عقل» شيخ شهاب الدين سهروردي، تحقير «عقل» علامه محمد حسين طباطبايي، تحقير «عقل» شهيد مرتضي مطهري.
•تشيع سلفي، خيال مي كند كه براي بر پا داشتن دين و علم ديني، بايد «عقل» را ضايع كرد، و نمي داند كه دين بر تارك «عقل» ايستاده است. دين غايت عقل است.
•مي توان تصور كرد آتيه را...
مطلب هشتم
• راه حل اين معضل، اين است كه آقاي مهدي نصيري را دعوت كنيم كه از منابع ديني، شروع به استنباط فرمايد.
• و وقتي شروع به استنباط فرمود، در مي يابد كه بايد «عقل» خويش را براي اين كار مسلح كند.
• نياز به چيزي شبيه منطق و اصول خواهد داشت.
• و وقتي شروع به ساخت و ساز منطق و اصول خاص خود كرد، لاجرم، خواهد ديد كه بسياري از آنچه به زحمت ساخته است، سلسله اي از منطق دانان و اصوليان و فيلسوفان پيش از او، مثل خود او ساخته اند.
• پس از مدتي، از دوباره كاري ملول خواهد شد. منابع منطقي و اصولي اسلامي را پيش روي خود خواهد گشود، و با اعتماد ويژه اي به توانمندي «عقل» خود در تشخيص سره از ناسره، شروع به انتخاب خواهد كرد و اصولي را در متن خود رونوشت خواهد كرد.
• و البته، پس از مدتي در مي يابد كه در برخي فروع مباحث، حكماي غيرمسلمان نيز تبعات گران قدري دارند.
• و آن وقت، بر مي گردد سر جاي اول. سر جاي آقاي احمد رهدار!
رسالت: نقد دكتر حامد حاج حيدري در باره ديدگاه هاي برادر عزيزمان آقاي مهدي نصيري فتح بابي در باره نقادي پيرامون تاريخ وجايگاه فلسفه وعرفان در اسلام است.چنانچه كساني در اين مورد مايل به طرح ديدگاه هاي خود باشند رسالت استقبال مي كند.همچنين رسالت از پاسخ آقاي مهدي نصيري نيز استقبال مي نمايد.
*عضو هيئت علمي دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران