تصمیمگیری دونالد ترامپ برای خروج از سوریه با وجود صَرفِ مبالغ هنگفت در طول هفت سال گذشته آن چنان غیر مترقبه و غافلگیرکننده بوده که همچنان درباره چرایی و مهمتر از آن پیامدهای آن در رسانههای جهان، به ویژه در بین مقامات و تحلیلگران آمریکا و متحدان منطقهای واشنگتن بحث و بررسی میشود. اما جالب است که این مسئله در بین برخیها در داخل کشورمان به گونهای دیگر بررسی میشود. گویا برخی از جریانهای خاص و شخصیتهای سیاسی بیشتر از فضای داخل آمریکا به توان ابرقدرتی این کشور اعتماد دارند و در حالی که خود ترامپ با زبان عمل(اعلام خروج از سوریه و افغانستان) شکست و ناکامی واشنگتن را در معادلات منطقهای پذیرفته و میخواهد مبتنی بر نگاه اقتصادیاش برای اینکه بیشتر از این متضرر نشود از سوریه و سپس از افغانستان خارج شود، شکست ابرقدرت و ناکامی اهداف آن را باور ندارند. دو عامل در باور این نحله مؤثر به نظر میرسد؛
یکـ تصویرسازیهای هالیوودی از قدرت ارتش آمریکا به گونهای در ذهن آنهاـ که به تعبیری شبکه غربگرا و همکار غرب در داخل نامیده میشوندـ رسوب کرده که شکست آمریکا با تحلیلهای آنها ممکن نمیشود.
دوـ پذیرش ناکامی آمریکا در منطقه، یعنی ناامیدی کسانی که به موفقیت آمریکا برای تغییر منطقه در وهله اول و سپس ایجاد تحولـ بخوانید براندازی نظام اسلامیـ در داخل ایران امید داشتند و حال که همه آن بافتهها با مدیریت محور مقاومت از سوی فرزندان راستین ملت ایران رشته شده، در وضعیت «تعارض تحلیلی» گرفتار شدهاند؛ اما باید گفت چه بخواهید چه نخواهید، دیگر آمریکا در سراشیبی افول قرار گرفته و قادر به بازگشت به دوران طلایی ابرقدرتی جهان نیست. بدهی 21 تریلیون دلاری و اقتصاد شکننده و مقروض آمریکا، فرسایش نیرویی و بیش از 70 درصد تجهیزات ارتش آمریکا، ضعف مفرط متحدان نیابتی در منطقه برای پیشبرد سیاستهای کاخ سفید از نظر قدرت نفوذ نظامی و مشروعیت اقدام آنها در منطقه و بهمریختگی وضعیت فرهنگی و اجتماعی داخل آمریکا و تنزل سبک زندگی و ارزشهای آمریکایی نشانگانی هستند که علامت سؤال بزرگی در جلوی ابرقدرتی آمریکا و توان تداوم آن در مصاف با رقبایی که کلید تحولات منطقه را به دست گرفتهاند، میگذارد.