تحریم آقای ظریف از سوی آمریکا و تحلیلهای پیرامونی آن همچنان سوژه روز جامعه نخبگی و رسانهای و به تبع آنها مردم کوچه و بازار است. صنوف مختلف مردمی، رسانهای و جریانهای سیاسی هر یک با دیدگاه خاص خود به تحلیل چرایی آن و چگونگی مواجهه با آمریکا میپردازند. همانند غالب موضوعات سیاسی، در تحلیل این موضوع نیز دو دیدگاه خُرد و واکنشی دو جریان عمده کشور در نقد سیاستورزی یکدیگر دیده میشود؛ دیدگاهی که ضمن تقبیح اساس اعتماد به آمریکا، این تحریم و شکست مذاکرات و تعلیق برجام را محصول اعتماد از سوی جریانی میداند که دلداده مذاکره و نزدیکی به غرب است و نظرگاه دوم که در واکنش به دیدگاه پیشین صورتبندی میشود، اتفاقاً زمینه شکست مذاکره و تحریم دیپلماسی را در رفتار و نحوه موضعگیری مخالفان دولت و آنچه دیدگاه دلواپسان مینامد، جستوجو میکند. این در حالی است که ایراد اصولی این نوشته به دو دیدگاه گذشته در خُردنگری آنها به سیاست کلان است و آن، دعوایی به بزرگی تضاد ایدئولوژیک بین اسلام و لیبرال دموکراسی غربی با قدمتی چهل ساله از بدو انقلاب اسلامی تا الآن است که به مرور به ساحت منافع راهبردی در منطقه و صحنه بینالملل هم کشیده و عمق بیشتری یافته است.
بر اساس این، تحریم وزیر امور خارجهای که با وجود پارهای نقدها و نظرها درباره رویکردهای تاکتیکیاش، عملکردی قابل قبول در حوزه دیپلماسی و پیش بردن سیاستهای کشور و دفاع از راهبردهای انقلابی داشته، دیر یا زود با شکستهای آمریکا متصور بود. پس توپ در زمین آمریکاست و نباید تحلیل تحریم وزیر خارجه کشورمان مایه اختلاف داخلی بیهودهای شود که دشمن میخواهد.
تحریم ظریف در وهله اول، نشانه عجز، سرگردانی و زمختی سیاست اعمال فشار حداکثری و عصبانیت حاصل از شکست تقاضاهای آمریکا از ایران و شخص وزیر به صورت علنی و نهانی برای مذاکره است و در وهله دوم، آشکارسازی دقیق برای سیاستها و رفتارهای دوگانه و ریاکارانه رئیسجمهوری است که همزمان با درخواست مذاکره، متولی مذاکره و دیپلماسی را تحریم میکند و در آخر، نشانهای از درستی راه مقاومت و ضرورت تداوم دیپلماسی مبتنی بر ایستادگی در برابر آمریکاست.
فهم مزایای تحریم ظریف در نگاه کلان و تبدیل آن به عاملی برای وحدت ملی سیاست ظریف جمهوری اسلامی است که در مصاف بزرگ با غرب مشت دشمن را باز میکند.