چه خوش روزهایی پیش رو داریم. روزهایی که برای هر آنش باید گفت «ما رأیت الا جمیلا». ایامی که «فرق بین مرد و نامرد تشخیص داده میشود.» بزرگی میگفت: «در ایامی قرار داریم که آمریکا بسان مرغ نیمبسمل، تیغ بر گلویش خورده و روی زمین رها شده. این جانور تقلای بیش از پیش دارد. بال بال اغراقآمیر و بیهدف میزند. دست و پایش آنی آرام نمیگیرد ولی به سمت مرگ پیش میرود. هر چه تقلایش بیشتر شود، خون و جان بیشتری ازش میرود...»
روزهایی را ناظریم که سفیانی آخرین جنایاتش را رقم میزند. روزهایی که دجال همهی ریاکاریاش را به رخ میکشد. امروزمان این است و فردایمان روز موعود بریده شدن سر ابلیس در کنارهی دریای انطاکیه. روزی که در قرآن وعده داده شد.
تکلیفها مشخص شده. راهها معین است. اذناب شیطان در حواشی مجاهدان خدا آخرین تلاشهاشان را عیان میکنند تا مانع این راه باشند. و بدا به حال آنانکه ذرهای تردید در مجاهدت و پیروزی داشته باشند.
چه خوش روزهایی پیش رو داریم. سختیها گوشتهای شبههناک را آبکرده و روحها را جلا داده. خونهای پاک، سیاهیها را شسته و مسیر را روشن کرده و جانها را آبدیده کرده است. وقتی مقتدایمان بگوید: «امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار و جنگ پابرهنهها و مرفهین بیدرد شروع شده است. و من دست و بازوی همهی عزیزانی که در سراسر جهان کوله بار مبارزه را بر دوش گرفتهاند و عزم و جهاد در راه خدا و اعتلای عزت مسلمین را نمودهاند میبوسم، و سلام و درودهای خالصانهی خود را به همهی غنچههای آزادی و کمال نثار میکنم...» تکلیف به همهمان روشن است.
دیگر درون و بیرون، خودی و ناخودی، انقلابی و غیرانقلابی، چونان گذشته با غبار ریا و جانماز آبکشیدن، در هم آمیخته نیستند. که: «...بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، قیام و راحتطلبی، دنیاخواهی و آخرتجویی دو مقولهای است که هرگز با هم جمع نمیشوند و تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند...»
سالهاست حدودی که استعمار و استکبار در دوران سیاه زمامداریشان برای تحدید جانهای آزاده و یکسان ترسیم کرده بودند با خون مجاهدانی برچیده شد که ندای روحالله را لبیک گفته بودند. عارفانی که حیاتشان عین شهادت بود و شهادتشان روشن مسیر. وقتی خون «سیدعارفحسین الحسینی»، «سیدعباس الموسوی»، «سیدحسین بدرالدین»، «علیرضا توسلی»، «حسین همدانی»، «محسن حججی» و «وسام العلیاوی»، همهی معادلات را به هم ریخته و مرزها را درنوردیده و دلها را به هم گره میزند تا دست و سر شیطان را با وعدهی الهی قطع کند، چرا خون عارفی چون «ابومهدی المهندس» و«قاسم سلیمانی» مکمل این راه نباشد؟
و این جنگ این روزها به اوج خورد رسیده. جنگی که با ساز و کار کلاسیک و سنتی جمع نشده و از معیارهای موجود خارج است. «...جنگ ما جنگ عقیده است، و جغرافیا و مرز نمیشناسد و ما باید در جنگ اعتقادیمان بسیج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازیم... ما میگوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما تصمیم داریم پرچم لا اله الا الله را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم. امروز روز هدایت نسلهای آینده است. کمربندهایتان را محکم ببندید که هیچ چیز عوض نشده است...»
و امروز، روز بستن کمربندهاست. روزی که بر نفیر جنگ میدمند. روزی که فتنه از لای و لوی غبار سر برآورده و خودِ اصلش را نشان میدهد. روز فشردن گلوی ابلیس. روزی که این مرغ نیمبسملِ حرام گوشت، آخرین تقلاهایش را میزند. لشکر فتنه پیش رو است و تکلیف جهاد معین. کوتاه بیایم، قافیه را باختهایم. دشمن جز تسلیم و زبونی، به چیزی دیگر راضی نیست. «...نکتهی مهمی که همهی ما باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانهگان قرار دهیم این است که دشمنان ما و جهانخواران تا کی و تا کجا ما را تحمل میکنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند؟ به یقین آنان مرزی جز عدول از همهی هویتها و ارزشهای معنوی و الهی مان نمیشناسند. به گفتهی قرآن کریم، هرگز دست از مقاتله و ستیز با شما بر نمیدارند مگر اینکه شما را از دینتان برگردانند...»
و ما تازه دینمان را پس از ۱۴۰۰ سال با خمینی شناختهایم