هادی محمدی/ اگر جریان داعش و تروریسم وهابی را صرفاً یک جریان فکری و اجتماعی بدانیم، شناخت عمیق و واقعی از آن حاصل نمیشود؛ چرا که تروریسم تکفیری، زمانی که در سازوکارهای طراحیهای راهبردی آمریکا، رژیم صهیونیستی و کارویژههای نظام وهابی سعودی برای تحقق منافع استعماری دیده میشود، تصویر واقعی خود را نشان میدهد. نقش فکری و اجتماعی تروریسم وهابی زمانی خود را در شرایط پویایی میبیند که برای برداشتن تنگناهای غربی در راهبردهای منطقهای و جهانی مورد استفاده قرار میگیرد. هنگامی که جنگ سرد آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی در اوج خود بود، شوروی به اشغال افغانستان به عنوان یک نیاز راهبردی میپردازد و آمریکا برای مسدود کردن مسیر جغرافیایی ارتش سرخ به سمت جنوب، نیاز به واکنش مؤثر دارد، یا باید وارد جنگ مستقیم شود، یا باید به روشهای غیر مستقیم و اثرگذار تکیه کند. فرسایش و شکست ارتش سرخ تنها از طریق یک جنگ نامنظم و یک نیروی پرانگیزه و اعتقادی که از حمایت کامل تسلیحاتی و مالی برخوردار باشد، امکانپذیر است. آمریکا، عربستان، اردن، امارات، سازوکار این ماشین نظامی جدید را طراحی کرده و به اجرا میگذارند که طالبان با اندیشههای وهابی و سلاح آمریکایی، حاصل آن است و قابلیتهای رسانهای و گسترش نفوذ مالی و فکری وهابیها، توان بسیج از جهان عرب را به آنها میبخشد. این دقیقاً همان حقیقتی است که هیلاری کلینتون و دیگر مقامات آمریکایی بعدها، به آن اعتراف میکنند. این تجریه گرانبها در مسیر تکاملی خود به سازوکار جدیدی به نام القاعده منتهی میشود تا از تنگناهای تفکر دیوبندی طالبان رها شوند. اکنون آمریکا در ظرف زمانی فروپاشی اتحاد شوروی، نیازمند نظام تکقطبی جهانی است و از سوی دیگر باید برای پدیده انقلاب اسلامی ایران که نظام منطقهای غرب در خاورمیانه و غرب آسیا را با اختلال خودآگاهی و استقلالخواهی روبهرو کرده و مقاومت را به عنوان بزرگترین چالش امنیتی رژیم صهیونیستی شکل داده، راهجویی کند. لذا بازتعریف نظام تکقطبی جهانی با ابزار القاعده در غرب آسیا برنامهریزی میشود تا با یک تیر دو نشان را هدف قرار دهند. حلقه تکمیلی آنها، پس از اشغال افغانستان و عراق، که قرار بود، پایهای برای مدل خاورمیانه جدید و آمریکایی باشد، در حمله به حزبالله لبنان و سپس به غزه از سوی رژيم صهیونیستی به اجرا درآمد. هدف کلان نظامسازی جهانی شکست خورده و پروژه منطقهای آنها در افغانستان و عراق نیز، پیش از نتیجهسازی تاکتیکی و راهبردی، به فرسایش بنیه اقتصادی و نظامی منتهی شد و رژیم صهیونیستی، برای اولین بار در تاریخ خود، با شکستی جبرانناپذیر روبهرو شد. حاصل بررسیهای رژیم صهیونیستی در کمیته وینوگراد و همچنین مؤسسات اندیشهورزی و راهبردی آمریکا، به این راهبرد رسید که به جای رویکردهای کلاسیک و نظامیگری مستقیم در قبال ایران و مقاومت حزبالله، باید از روشهای غیر مستقیم بهره بگیرند. موج تحریمهای تاریخی علیه ایران، فراز اصلی راهبرد آمریکا را شکل داد تا آن را از درون فرسوده کند و سپس با موج ویرانگری که کل منطقه و اهداف خاورمیانه آمریکا را در دستور کار داشت، از طریق تشکلهای جدید تروریستیـ وهابی دنبال کرده و عقبه جغرافیایی مقاومت و حزبالله در سوریه را هدف قرار دهند، پس از آن عراق و سپس ایران را مورد هدف قرار دهند. لذا برای درک بزرگی و عظمت نابودی داعش و پروژه تروریسم تکفیری که نقش ابزار جنگی و نیابتی در راهبرد مشترک آمریکا و رژیم صهیونیستی و همراهی وهابیان سعودی داشتند، باید به این مسئله توجه کرد که جریان تروریسم وهابی و داعشی، که موتور جنگی و ویرانگر منطقهای را روشن کرده، چه خدمتی به اهداف استعماری و صهیونیستی میکنند. در نتیجه و پس از تمامی حمایتهای آشکار و پنهان نامحدود داعش که قرار بود برای تمامی تنگناهای آمریکا در قبال آسیا و سپس روسیه و پس از آن در مقابل چین نقشآفرینی کند، شکست و نابودی این پیادهنظام، پیش از اینکه داعشیهای وحشی را از منطقه حذف و نابود کند، آمریکا، رژیم صهیونیستی و نظام وهابی عربستان را در چه شرایطی قرار داده است؟ حسرت و سرگردانی این مثلث، پاسخ رفتارهای انفعالی آنها در ماههای اخیر و حداقل یکسال گذشته در قبال ایران اسلامی و مقاومت منطقهای است. اگر آمریکا تمام رسواییهای حمایت همهجانبه یا نجات رهبران و فرماندهان داعشی را به جان میخرد، میتوان درک کرد که رؤیای ۳۰ ساله برای عمر داعش در منطقه، آنان را با چه بنبستی روبهرو کرده است. اکنون آمریکا، رژیم صهیونیستی و عربستان و بقیه شرکای آنها در این پروژه عظیم و خطرناک، در شرایط و توانمندی و قابلیتهای هفت سال پیش قرار ندارند، و برعکس، رقبای جهانی آمریکا، ایران، مقاومت منطقهای و عراق و سوریه در شرایط گذشته به سر نمیبرند و نظم منطقهای و قواعد بازی را تعریف میکنند. این توازن قدرت جدید برای جمهوری اسلامی و مقاومت منطقهای، مزیتها و ابزار و قدرت مانور و توان اعمال اراده جدید تولید کرده که در عرصههای ملی و منطقهای و بینالمللی کارکردهای جدید و کارآمد دارند. روشنبینی راهبردی رهبر معظم انقلاب و پرچمداری سردار سلیمانی و ایثارگری شهدا و مدافعان حرم و حریم، که کوتهبینیها را تحمل و نیش قلم و زبان غربزدههای داخلی را نادیده گرفتند، امروز بزرگترین افتخار تاریخی و نجاتبخش برای گفتمان انقلاب اسلامی و مردم منطقه و تمامی جهان را ثبت کردهاند و پایان خلافت تروریستی و گفتمان وهابی و راهبرد آمریکاییـ صهیونیستی را در بوکمال با فرماندهی مستقیم سردار سلیمانی اعلام کردند. به موازات اینکه مثلث آمریکا، رژیم صهیونیستی و نظام وهابی سعودی در سردرگمی راهبردی به سر میبرند، فرصتهای عظیم و مبتنی بر ایثار و شهادت و دفاع از حرم و حریم برای جمهوری اسلامی ایران و تمامی شرکای آن خودنمایی میکند. همانگونه که تشکلهای مقاومت از پاکستان و افغانستان، ایران، تا عراق و سوریه و لبنان و یمن و بحرین با یکدیگر پیوند معنادار پیدا کردهاند، پیوندهای جدید امنیتی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی در بین کشورهای منطقه یا با بازیگران شریک و یا همسو، نظم جدید منطقهای را پایهگذاری میکنند. این دقیقاً همان مسئلهای است که باز هم آمریکا و رژیم صهیونیستی و عربستان را پیوند داده و یکصدا از نفود و حضور منطقهای ایران و مقاومت نگران و در رنج هستند و برای کاستن از این واقعیت بزرگ، به هر تلاشی درست میزنند؛ لذا باید به هشدار رهبری معظم انقلاب در پاسخ به پیام سردار سلیمانی که همه را از مکر و ترفندهای جدید بر حذر میدارند، تکیه کرد. مثال روشن این است که اگر هر پدیده نظامی و جنگ، نهایتاً به دیپلماسی منتهی میشود، باید درک کنیم در موضع قدرت و پیروزی قرار داریم و اراده حاصل از پیروزی بر برنامه شیطانی و تروریستی دشمن، حاصل تعاملات دیپلماتیک و سیاسی است. اگر دستور کار فوری غرب، رژیم صهیونیستی و وهابیهای سعودی بر حذف قدرت موشکی و نفوذ منطقهای ایران قرار گرفته است و بدون این هدف، موجودیت و نفوذ خود را بر باد رفته خواهند دید، این پتانسیل پیروزی و موازنه قدرت به جمهوری اسلامی ایران، این امکان را میدهد که دیگر راهبردهای دشمن را به عقب براند، یا کماثر کند. آنها اگر میخواهند به طور کامل از منطقه حذف نشوند باید در سیاستهای ظالمانه خود تجدیدنظر کنند. همانگونه که روسیه در همکاری با ایران در سوریه و برخی تعاملات دیگر، به منافع خود دست مییابد، اروپا و غرب نیز فقط در همکاری و همسویی با ایران میتوانند، به منافع خود فکر کنند؛ یعنی منطق «همکاری در ازای منافع». این به آن معناست که منافع حداقلی در ازای حذف ابزار قدرت خودی، یک خودفریبی کشنده خواهد بود و برجام دیگری را با سرافکندگی ثبت خواهد کرد؛ یعنی همانگونه که به تروریستها جایزه داده نمیشود، به حامیان و طراحان اصلی تروریسم هم جایزه داده نمیشود و آنچه را که در جنگ تروریستی به دست نیاوردهاند، در مذاکره با آنها تقدیم نمیشود. امروز ننگ جنگافروزی و تروریسم و ناامن کردن منطقه و ویرانی کشورها و کشتار مردم بر پیشانی غرب و رژیم صهیونیستی و سعودی نقش بسته و پرچم نابودی داعش و تروریسم تکفیری و امنیتسازی در دست ماست. همانگونه که عرصه دفاع از حرم و حریم با استحکام، هوشمندی و تدبیر به ثمر نشسته، در عرصه سیاستورزی و دیپلماسی هم، این الگو، پاسخگوی منافع ملی و منطقهای ایران خواهد بود. وقتی پیروزی بر داعش و خلافت تکفیری از زبان رهبری، یک معجزه است و به خوبی قادر است ترفندهای پساداعش در اقلیم کردستان عراق یا بحرانسازی در لبنان را باطل کرده و به فرصتهای جدید تبدیل کند، رئیسجمهور فرانسه هم در مقابل موضع محکم ایران، لحن خود را تغییر میدهد؛ چرا که قواعد و منطق و موازنه قدرت منطقهای تغییر کرده و آنها به خوبی از این تغییر آگاهند. تنها سلاح آنها ارعاب و جنگ رسانهای است که به دلیل ناتوانی مزمن و تحلیل رفتن بنیه و پرونده سیاه تروریسمسازی، ناکارآمد است و آسیبپذیری آنها بیش از گذشته است و خانهشان عنکبوتی.
همانگونه که از ائتلافسازی 120 کشور در ابتدای بحرانسازی در سوریه، چیزی باقی نمانده و حتی در بین هسته اولیه شرکای منطقهای تا مرز جنگ و تنش و افشاگری علیه یکدیگر پیش رفتهاند، اجرای سیاستها و رویکردهای صهیونیستی آمریکا و عربستان نیز پایانی جز واگرایی بیشتر و تنشهای منفعتی بین آمریکا و اروپا نخواهند داشت. همانگونه که آمریکا در ماههای پایانی اشغال عراق(2010) اصلیترین شریک خود، یعنی انگلیسیها را در منافع اقتصادی و انعقاد پیمان استراتژیک رها کرد، سیاست ترامپ با عنوان «اول آمریکا» هم شراکتهای سست امروز را رها خواهد کرد و دیگران را جا خواهد گذاشت. وقتی در داخل ایران عدهای، مذاکره با داعش یا حامیان آن را به جای مبارزه با آن تجویز میکردند، یک اندیشه راهبردی با فرماندهی سردار سلیمانی و راهبری رهبری معظم انقلاب، استقامت و مبارزه را با خلافت خودخوانده داعش و پروژه آمریکاییـ صهیونیستی دنبال کرده و امروز با سربلندی به پیروزی و افتخار دست یافته و جبهه دشمن را ویران و راهبردهای آنها را در بنبست قرار داده است. امروز هم شاید همین اندیشههای بیمار و ناتوان و شاید مشکوک، با هدف حراج ابزارهای قدرت، بازی در زمین حریف را توصیه میکنند ولی برای «محصول صفر برجام» پاسخی ندارند. کارنامه غرب، در حقوق بشر یا دموکراسی، امنیتسازی و تروریسم و بسیاری از عناوین ادعایی، آنچنان سیاه است که فقط با تکیه بر پرونده هفت سال اخیر در عراق و سوریه و لبنان و یمن و بحرین، باید بدهکار باشند و امتیاز بدهند و برای جنایات خود محاکمه شوند.
ظرفیتهای گوناگون حاصل از پایان خلافت داعش و پروژه استعماری غرب و رژیم صهیونیستی در تمامی عرصههای نیازمند واکاوی و پیگیری و تحقق اجرایی آن است، که کیفیت تعامل با غرب در موضوعات برجام یا فضاسازیهای فرابرجامی، یکی از آنهاست، ولی قبل از هر چیز، حاصل این پیروزی در گفتمان داخلی یا تعاملات خارجی در آسیا و با قدرتهای بزرگ آن، یک جهش قابل توجه را تضمین خواهد کرد.