فضلالله فرخ- موقعي كه امام در پاريس بودند، منزل شهيد اسلامي در خيابان ايران و يك خانه قديمي بود. ما گاهي منزل ايشان ميرفتيم. زمستان بود و ايشان كرسي ميگذاشت، زير كرسي مينشستيم. كنار اتاق تلفن و ضبط بود و گوش به زنگ بودند كه از پاريس پيامهاي امام برسد. مردم خيلي تعجب ميكردند كه چطور اعلاميه امام كه در پاريس هستند، الان منتشر ميشود. آن موقع كه فكس و اينترنت و اين وسايل نبود. يكمرتبه ميديدند مثلاً پيامي كه امام امروز دادهاند، فردا چاپ و تكثير و پخش شده و نميدانستند اين اعلاميه چگونه از پاريس به اينجا رسيده؟ به اين صورت بود كه حاجاحمدآقا يا شهيد عراقي يا ديگران پيام امام را ميگرفتند، از پشت تلفن ميخواندند، ضبط ميشد، بعد پياده ميشد و شهيد اسلامي به چاپخانه ميداد و در تيراژ بسيار زيادي چاپ ميشد. اين كار در شرايط خفقان شديد و بسيار مشكل انجام ميشد.
* رمز پخش اعلامیه
اين يكي از كارهايي بود كه در آنجا انجام ميگرفت و كار ديگر اين بود كه هر وقت اعلاميهها حاضر و در سطح بسيار گستردهاي چاپ ميشد، به منزل آقاي سعيد محمدي منتقل ميشد.
حتي ما كه پخشكننده اعلاميهها بوديم نميدانستيم كجا چاپ ميشود؛ و اين كار بسيار درستي بود، چون اگر ما را ميگرفتند و زير شكنجه له ميكردند كه كجا چاپ ميشوند، ما نميدانستيم كه بگوييم. آخر هم نفهميديم كه اينها را به كدام چاپخانه ميدادند. موقعي كه امام در پاريس بودند، اعلاميهها تند و تند و پشت سر هم ميآمد.
اعلاميهها در تيراژ زياد چاپ ميشد و ميدادند منزل آقاي سعيد محمدي. بعد عده زيادي از قبيل بنده در بازار و جاهاي ديگر بودند كه سهميه داشتند. مثلاً شهيد اسلامي به من تلفن ميكرد و ميگفت: «آقاي سعيد محمدي گوسفند كشتهاند، شما برويد سهمتان را بگيريد». اين رمز ما بود. ايشان به اين صورت تلفن ميكرد. ما ميرفتيم آنجا و مثلاً حدود 1000 تا اعلاميه به ما ميدادند كه ميبرديم و به وسيله رفقايمان كه به هر كدام 10، 20 تا ميداديم، پخش ميكرديم و به اين صورت چندين هزار اعلاميه در سطح تهران پخش ميشد و آن وقت برنامه داشتند كه به شهرستانها هم بفرستند.
يكي از اقوام ما در مشهد، عكس امام را داده بود چاپخانهاي در قطع بزرگ چاپ ميكرد. اينها را در كارتن ميگذاشتيم و دو سه طرف آن مينوشتيم شكستني است با احتياط حمل شود و به اين وسيله، هم اعلاميهها را ميفرستاديم و هم عكسها از مشهد به تهران ميآمدند و ما در راهپيماييها و تظاهراتها و بين افراد پخش ميكرديم.
* جلسات مخفی
وقتي ما به منزل آقاي سعيد محمدي ميرفتيم، اعلاميهها را تا و بستهبندي و كاغذ كادو پيچيده بودند كه وقتي ما آنها را ميبريم، كسي شك نكند، ولي يادم هست كه يك شب كه مرحوم حاجصادق اسلامي به ما گفتند گوسفند كشتهاند، برويد سهميهتان را بگيريد، ما رفتيم سهميه را بگيريم، ظاهراً زود رفته بوديم و اينها فرصت بستهبندي پيدا نكرده بودند و خود آقاي سعيد محمدي هم نبودند، خانم ايشان آمد دم در و حدود هزار تا اعلاميه را بدون بستهبندي داد دست من و در را بست! من يكمرتبه در آن كوچه و در آن تاريكي با هزارتا اعلاميهاي كه براي هركدامش آدم را اعدام ميكردند، مانده بودم چه بكنم! خلاصه با ترس و لرز رفتم خانه يكي از رفقا، آقاي سبحاني در خيابان ايران و گفتم يا ساكي چيزي ميگيرم يا يك عبايي كه بشود اعلاميهها را استتار كرد. رفتم آنجا و در زدم و گفتند ايشان تشريف ندارند. خلاصه شب عجيبي بود كه با آن همه اعلاميه، از كوچه پسكوچهها خودم را به خانهمان در كوچه غريبان و بازار رساندم و گير نيفتادم.
يك جلسه هفتگي داشتيم كه افراد از جاهاي مختلف در آن جلسه شركت ميكردند و به وسيله آنها پخش ميكرديم. گاهی هم شهيد صادق اسلامي درِ مغازه ما ميآمد، منزل ما ميآمد، ما منزل ايشان ميرفتيم. اعلاميهها را به اين صورت پخش ميكرديم. جلسات مؤتلفه بهطور مخفي تشكيل ميشد. كساني كه يادم هست، آقاي دكتر شيباني، آقاي بادامچيان، آقاي لبّاني، شهيد اسلامي و آقاي پوراستاد بودند.
يك شب اين جلسه را داشتيم و شهيد محلاتي آمدند و از پاريس خبر آوردند كه امام تصميم گرفتهاند به تهران تشريف بياورند و گفتهاند محلي تهيه كنيد كه بالاي شهر نباشد. در مركز يا پايين شهر باشد. تدارك استقبال از ايشان را ببينيد. آن شب با اينكه همه اشتياق ديدن امام را داشتند، اما اكثراً با آمدن ايشان مخالف بودند. خود من بهشدت احساس خطر ميكردم. اوضاع بسيار آشفته و هر روز تظاهرات بود. شهيد محلاتي گفت امام تصميم خود را گرفتهاند. راجع به آمدن و نيامدن حرف نزنيد. برويد تدارك ببينيد. آن شب مؤتلفه تصميم به تدارك گرفت و محلي را براي اقامت امام در نظر گرفتند. گروههاي مختلف آمدند و در آنجا كارها تقسيم شده بود، چون قبلاً در راهپيماييها و تظاهرات به عنوان انتظامات كار ميكرديم، در تداركي هم كه براي آمدن امام ديده شد و اقامتگاهي كه براي امام در نظر گرفته شد، كارها تقسيم شد: كارهاي تبليغاتي و كارهاي انتظاماتي و انتظامات باز به عهده شهيد اسلامي بود كه نيروهاي زيادي به كار گرفته شدند كه در خود روز ورود حضرت امام حدود 50 هزار انتظامات تدارك ديده شده بود كه از فرودگاه تا بهشتزهرا را كنترل ميكردند