تحلیلگران مختلف با اتکا به نظرسنجیها اولویت نیازهای مردم را مسئله «معیشت» و در مرحله بعد «بیکاری» میدانند و بر همین اساس نتیجه میگیرند شعارهای سیاسی و اجتماعی در انتخابات چندان مورد اقبال نیست و برنامههای معیشتی و اقتصادی میتواند موجب پیروزی شود.
اولویت نیازهای معیشتی در سرتاسر کشور چیزی نیست که بتوان آن را رد کرد و حتی بدون اطلاع از نظرسنجیها نیز میتوان بدان رسید، اما نکته قابل توجه این است که فهم کنیم چه جریان و گروهی راهبری جامعه را بر عهده دارد؟ آیا آن گروهی که با بیشترین مشکلات معیشتی دست و پنجه نرم میکند، گروههای دیگر را راهبری میکنند یا برعکس، این #طبقه_متوسط با دغدغههای سیاسی و اجتماعی است که بدنه مردمسالاری را تشکیل میدهد و گروههای اجتماعی دیگر را به دنبال خود میکشد؟
اگر به موشکافی این سوال بنشینیم آن وقت متوجه خواهیم شد چرا آقای رئیسی با اینکه شعارهای اقتصادی بیشتری نسبت به رقیب میداد، در عمل به شعار «دیوارکشی در خیابان» باخت و یا چرا آقای روحانی بدون برنامه اقتصادی مشخص، با کلیدواژه «گازانبری» توانست آقای قالیباف را با آن پیشینه مدیریت جهادی، به گوشه رینگ کشد.
البته دغدغههای اقتصادی طبقه متوسط به عنوان طبقهای که محوریت گردش پول در کشور را دارد قابل کتمان نیست، اما در اینجا نیز جنس دغدغهها متفاوت از «معیشت» و «بیکاری» است؛ این طبقه دغدغه ثبات و حفظ جایگاه خود در «زندگی روزمره» را دارد و از همین رو باز هم با شعارهای اقتصادی که مورد توجه گروههای ضعیف است، همراهی نمیکند.
این طبقه از منظر نظریهپردازان حوزه انقلاب نیز حائز اهمیت است و حتی مورد مطالعه و برنامهریزی براندازان انقلاب اسلامی، قرار دارد. فیالمثال هانتینگتون در کتاب «سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی» برای وقوع انقلاب در کشوری که دستخوش نوسازی است، بیگانه شدن «طبقه متوسط شهری» از سامان موجود و اتحاد آنها را لازم میداند چرا که او معتقد است در میان گروههای شهری، سرچشمه اصلی مخالفت با حکومت را باید در این طبقه جست. هانتینگتون به صراحت در کتاب خود آورده است: «شهر، کانون مخالفت در درون کشور است، طبقه متوسط، کانون مخالفت در درون شهر است. روشنفکران، فعالترین گروه مخالف طبقه متوسطاند و دانشجویان، منسجمترین و کارآمدترین انقلابیان در میان روشنفکراناند.» البته از نظر او طبقه متوسط به تنهایی نمیتواند انقلابی را به نتیجه برساند و به همراه کردن گروههای روستایی نیاز دارد.
با توجه به آنچه که مختصراً اشاره شد، به نظر میرسد فقدان مردمشناسی و توجه بیش از اندازه به مبانی چپ موجب شده است، تصوری که تحلیلگران ما از کنش مردم در انتخابات و حتی در عرصه سیاسی و اجتماعی دارند، هر چند موجه است، اما منطبق بر واقع نباشد و به خطای محاسباتی در برنامهریزیها بینجامد؛ از همین رو توجه به این امر ضروری مینماید.