آمریكا در برابر آمریكا

محمدكاظم انبارلویی


این روزها شاهد آتشفشانی از خشم و اعتراضات مردمی در آمریكا هستیم. جنگ تن به تن در خیابان‌های ۵۰ ایالت آمریكا زیر ذره‌بین رسانه‌های داخلی آمریكا و خارجی جهان قرار دارد. هیچ قدرت امنیتی و سیاسی نمی‌تواند آن را سانسور كند.
امروز مردم جهان و نخبگان عالم سیاست با چشم سر می‌بینند كه آمریكا در برابر آمریكا قرار گرفته و صدای شكستن استخوان‌های لیبرال دموكراسی در جای‌جای‌ جهان قابل استماع است.
این صدای مردم آمریكاست كه در جهان علیه تبعیض، نژادپرستی، فقر و فاصله طبقاتی شنیده می‌شود. این تصویر كنونی آمریكاست كه مردم علیه نمادهای ملی، هویت، تاریخ و حتی پرچم خود قیام كرده‌اند. مردم جهان از خود می‌پرسند وقتی در كف خیابان در مرئی و منظر جهانیان، گردن انسان‌ها را زیر زانوی حكومت فشار می‌دهند، زیر سقف زندان‌ها و بازداشتگاه‌ها كه هزاران نفر را دستگیر كرده‌اند، چه می‌گذرد؟! حقوق بشر زیر زانوی پلیس، گارد ملی و ارتش آمریكا نقض می‌شود؛ صدای هیچ نهاد بین‌المللی درنمی‌آید. مردم آمریكا امروز به حكام خود می‌گویند؛ «بگذارید فقط نفس بكشیم»، اما آن‌ها می‌گویند شما اراذل و اوباش هستید و ما چنین اجازه‌ای را نمی‌دهیم! كارنامه لیبرال دموكراسی امروز در آمریكا، كشوری كه این عنوان را نمایندگی می‌كند، ۴۰ میلیون نفر بیكار و ۵۰ میلیون نفر كسانی است كه مقامات آمریكایی خود می‌گویند زیر خط فقر زندگی می‌كنند.
ده‌ها اندیشكده و اتاق فكر در واشنگتن وجود دارند كه به كاخ سفید سرویس فكری می‌دهند، اما این روزها آن‌ها ساكت هستند! هزاران محقق و دانشمند علوم سیاسی و علوم ارتباطات و متخصص جامعه‌شناسی و روانشناسی در دانشگاه‌های آمریكا و اتاق فكر وجود دارند كه كارشان آینده‌پژوهشی، آینده‌نگری و… است، اما هیچ‌كدام صدایشان درنمی‌آید كه چطور شد به اینجا رسیدند.
مردم آمریكا هر روز به طور فشرده و گسترده به خیابان‌ها می‌آیند، آن‌هم در این فضای كرونایی و بر بانیان دموكراسی لیبرال لعنت می‌فرستند. مغازه‌ها و فروشگاه‌ها غارت می‌شود، ساختمان‌های شیك و مدرن به آتش كشیده می‌شود، ده‌ها صحنه فجیع سركوب توسط پلیس و گارد ملی در قاب دوربین رسانه‌ها ثبت می‌شود و شماری دستگیر و شماری روانه بیمارستان‌ها و بقیه با سر و رویی خونین به خانه‌ها برمی‌گردند. این است سیمای روزانه آمریكا و حكومتی كه ایدئولوژی لیبرالیسم را در كشور خود و در بسیاری از كشورها نمایندگی می‌كند. خیلی دوست داشتم بدانم این روزها جورج سوروس كجاست؟ او كه اسپانسر انقلابات رنگین در برخی كشورها بود، چه می‌كند! او چه رنگی را برای «جنبش مدنی» امروز هزاران شهروند آمریكایی انتخاب می‌كند.

​​​​​​​خیلی دوست داشتم از فوكویاما بپرسم چه شد آن تئوری «پایان تاریخ»؟ نزدیك به یك ماه است آمریكا در تب داغ نژادپرستی می‌سوزد، هیچ طبیب سیاسی بر بالین این جسد دیده نمی‌شود؟!
حالا می‌فهمم چرا ترامپ در برنامه‌های تبلیغاتی خود می‌گفت؛ باید ارتش آمریكا را از عراق و افغانستان جمع كنم. امروز به این ارتش به عنوان نیروی سركوب در داخل بیشتر نیاز دارند تا در غرب آسیا!
آنان كه با تئوری «دیوانه‌بازی»، ترامپ را به كاخ سفید فرستادند تا با زدن زیر همه قراردادها، آمریكا به مجامع جهانی و كشورها، پولی را سرازیر كنند به داخل، برای حل مشكلات اقتصادی، فهمیده‌اند كه هزینه این تئوری بیش از درآمد آن است، اما صدایشان درنمی‌آید!
امروز كاخ سفید با یك جنبش مدنی به ظاهر بی‌سر در داخل روبه‌رو است كه هزاران سر دارد و نمی‌داند برای بازگشت به آرامش، گفت‌وگو را با كدام سر آغازكند.
قتل جورج فلوید آتش به خرمن عظیم نارضایتی و عصیان پنهان مردم زد. نانسی پلوسی رئیس مجلس نمایندگان آمریكا او را «شهید» خواند. این در گفتمان و ادبیات سیاسی آمریكا بی‌سابقه است. آیا این ادبیات می‌تواند آبی بر آتش خشم مردم باشد؟ رژیم شاه در این دومینوی سقوط گرفتار آمد و راه نجاتی پیدا نكرد. گورباچف آخرین رئیس دولت اتحاد جماهیر شوروی خود را در چنین گرداب سیاسی گرفتار دید و راه‌حل‌های كرملین نتوانست جلوی فروپاشی یك امپراتوری ۷۰ساله را كه در روسیه و بیرون از آن نیمی از كره زمین را دربر گرفته بود، بگیرد.
یادم می‌آید آن روزها كسانی كه در كشورمان از ماركسیسم تغذیه فكری می‌كردند، نمی‌دانستند به كجا پناه ببرند. آخر سر نتیجه گرفتند به اردوگاه لیبرالیسم كوچ كنند! همان اردوگاهی كه با آن به ظاهر می‌جنگیدند. این روزها همین‌ها با دیدن صحنه‌های زوال و فروپاشی در كف ۵۰ ایالت آمریكا مهر سكوت به لب زده و گاهی هم حرف می‌‌زنند. امید دارند حكام جور در كاخ سفید به شكلی از این بحران شكننده و مرگبار نجات یابند.
ترامپ چه مردم آمریكا را به مسالمت و چه با خونریزی وسیع از كف خیابان‌ها جمع كند، نمی‌تواند این رسوایی و ننگی كه بر دامن تاریخ آمریكا در نقض حقوق قشر، تبعیض نژادی، فقر و فلاكت مردم نشسته را پاك كند.
امروز مردم جهان جامه سیاه را بر تن آزادی و دموكراسی در آمریكا می‌بینند. این جامه سیاه را با هیچ اقدامی نمی‌توان از قامت نظام سیاسی آمریكا بیرون آورد.
حكام آمریكا به طور جدی با یك بحران وسیع و عمیق در ساحت اقتصاد و مناسبات، فرهنگ و مسائل پیچیده اجتماعی روبه‌رو هستند. این بحران به اروپا هم كشیده شده است. اعتراضات مردم انگلیس به پشت در خانه نخست‌وزیر و ملكه انگلیس رسیده است.
امروز آنارشیسم از سر و روی شهرها و ایالت‌های آمریكا می‌بارد. بنیاد كارنگی و راكفلر و دیگر اندیشكده‌های راهبردی آمریكا هیچ تحلیل درستی از حوادث كنونی ندارند. اصل‌الاصول فلسفه غرب، «اومانیسم» است. از اصالت انسان و حقوق انسان‌ها چیزی در آمریكا دیده نمی‌شود. قوه محركه غرب، نظام سرمایه‌داری است. از این نظام چیزی جز فقر و بیكاری و باج‌گیری باقی نمانده است. هیچ گزینه‌ای جز اسلام در برابر انسان‌هایی كه در این خطه زندگی می‌كنند، وجود ندارد. جهان در آستانه «ظهور» است. هر ملتی «حضور» خود را از این «ظهور» عقب بیندازد، سرنوشتی جز فروپاشی و زوال ندارد.
امروز آمریكا در برابر آمریكاست. نتیجه این هماوردی هرچه باشد، قدرتی است كه دیگر نمی‌تواند ادعای مدیریت جامعه جهانی را داشته باشد، حتی نمی‌تواند آب بینی قدرت خود را در داخل بالا بكشد.
جهان پر از «فعل» و «قول» خداست. فعل خدا را باید درست دید و قول او را باید دقیق شنید.
غرب به‌ویژه آمریكا آبستن حوادث بزرگ و تحولات مهمی است. فروپاشی و اضمحلال نتیجه اجتناب‌ناپذیر این حوادث ‌و آن تحولات است.

۱۳۹۹/۳/۲۷

اخبار مرتبط