پای صحبت‎های همرزم و مسئول دفتر پیشین شهید زنده سردار حاج‌علی فضلی

چهره ماندگارانقلاب

عکس خبري -چهره ماندگارانقلاب

حاج‌علی تابع محض ولایت است. وقتی فرمان می‌رسد، دیگر هیچ چیز برایش مفهوم ندارد. او در هیچ كجا ناموفق نبود. از غائله قزوین تا حوادث سال ۱۳۸۸ كه در دو دوره فرماندهی ایشان بر لشكر ۱۰ سیدالشهدا اتفاق افتاد، با تدبیر حاجی صحنه مدیریت شد.

علیرضا جلالیان- فضلی هم یک مکتب است. به تعبیری او خود نه علمدار، بلکه راه و علم است. حاج‌قاسم سلیمانی او را «شهید فضلی» خطاب می‌کرد. نماد ایثار و اخلاق و محبوب دل‌ها. در زمانی که این سردار رشید اسلام کم‌کم از دوره نقاهت بیماری خود خلاص می‌شود، برای پاسداشت او بر آن شدیم تا در‎ گفت‎وگو با یکی از نزدیکان و همراهانش به ابعاد مختلف شخصیت حاج‌علی فضلی را بررسی کنیم تا همچون قاسم سلیمانی‌، این شهید زنده را قبل از شهادت خوب بشناسیم. «احمد زارع‌دار» مسئول دفتر فرماندهی لشکر ۱۰ سیدالشهدا از سال ۱۳۶۵ تا ۱۳۷۵ مسئول دفتر سردار علی فضلی بوده است. ورودی سال ۱۳۶۰ در سپاه قزوین و فرمانده سپاه آبیک است و از سال ۱۳۶۵ مسئولیت دفتر فرماندهی لشکر سیدالشهدا را برعهده دارد. با او در یک گفت‎وگوی مفصل همراه شدیم که در ادامه بخش‌هایی از این گفت‌وگو را می‌خوانید.


چطور شد مسئول دفتر فرمانده لشکر شدید؟

ظاهراً حاج‌علی دنبال یک مسئول دفتر می‌گشت تا تشکیلات دفتر فرماندهی را به صورت منسجم تشکیل دهد. به پرسنلی لشکر سپرده بود تا فرد مناسب را پیدا کنند. من خوش‌خط بودم و قلمم هم خوب بود. بیرون دفتر پرسنلی نشسته بودم که مسئول نیروی انسانی لشکر با حاج‌علی تلفنی صحبت می‌کرد و می‌گفت فردی را که می‌خواستم، پیدا کردم. حاج‌علی تازه از حج برگشته بود.


همان حادثه حج خونین؟


بله ظاهراً. بعد از چند روز که حاجی به لشکر آمد، ما شاکله دفتر فرماندهی را درست کردیم. قبلاً حاجی مسئول دفتر داشت، اما دفتر شاکله کاملی نداشت.

در اولین جلسه که با حاج‌علی فضلی داشتیم، ایشان تأکید کرد ما اینجا ساعت کاری نداریم و درباره بسیجی‎ها خیلی تأکید کرد. یکی از خصوصیت‌های مهم حاج‌علی اهمیتی است که به بسیجی‎ها می‎دهد. خانواده شهدا خیلی برایش مهم است. چند پدر شهید در لشکر حضور داشتند، می‎گفت اینها حبیب‎های لشکر هستند. سفارش می‌کرد هر کدام از بسیجی‌ها با من کار داشت، حتی موقع استراحت بود به من بگو، هیچ یک از این عزیزان را که با من کار دارند، رد نکن. وقتی که با ماشین مثلاً به قرارگاه برای جلسه یا هر کار دیگری می‌رفتیم، در مسیر حتماً بسیجی‌ها را سوار می‎کرد.


حاج‌علی جانباز است، به خصوص از ناحیه چشم، در این باره بفرمایید.

حاجی شب‌ها دیگر اصلاً دید نداشت و حتماً باید دستش را می‌گرفتم تا بتواند جایی برود. یک چشم‌شان تخلیه شده است؛ ولی همین حاج‌علی مردی خستگی‌ناپذیر بود؛ من و بعضی دوستانی که جانبازی نداشتیم، برای جلسات و کارهای حاجی کم می‎آوردیم. تا نیمه‌های شب جلسه بود، می‎گفتم حاجی بچه‎ها خسته شدند، کم‎کم جلسه تمام می‎شد و تازه جلسات فردی شروع می‎شد؛ حاجی کسی را رد نمی‎کرد، حرف همه را گوش می‌کرد؛ یعنی جانبازی مانعی برای او نبود. یک ‌بار دیدم از شدت کم‌خوابی آن یکی چشم حاجی هم خون افتاده است. حاج‌علی برای بچه‌ها پدر و برادر بود.


از زندگی خصوصی حاجی چیزی می‎دانید؟


بله، رفت‎و‌آمد خانوادگی داریم. حاجی به شدت ساده‌زیست است. یکی از دختر خانم‎های حاجی معلولیت دارد و در خانه از او نگهداری می‎کنند. برادرش هم شهید شده. داماد حاجی هم فوت کرده بود و ایشان باید همه اینها را سرپرستی می‎کرد. از طرفی، حاج‌علی تا سال ۱۳۷۰ منزل اجاره‏ای داشت و درنهایت با کمک دوستان لشکر برای ایشان زمینی خریداری کردیم که با یکی دیگر از بچه‎های لشکر شریک بودند و توانستند خانه بسازند. خاطرات زیادی از مهمانی‎ها و سفره‎های افطار در خانه هم داریم.



نگاه حاج‌علی نسبت به نیروهای زیردست خود در مجموعه چگونه بود؟ چون ایشان سخت‌گیر هستند، فقط این سخت‌گیری جلوه می‎کند یا اینکه مسئله چیز دیگری است؟

حاج‌علی سخت‌گیر و جدی است، اما کسی این را در کار با این بزرگ‌مرد حس نمی‎کند. بچه‌ها برایش جان می‎دهند. خاطرم هست حاجی از وضع جزء‎ترین نیروهای دفتر و لشکر مطلع بود؛ مثلاً یک نیروی جزء تصادف می‏کرد، خودش می‏رفت، اگر نمی‏شد من را می‌فرستاد برای عیادت و تأکید می‌کرد بگو از طرف فلانی آمده‏ام، هدیه می‎داد و پیگیر کار بود. عزا و عروسی بچه‌ها برایش مهم بود.




درباره ساده‌زیستی حاجی بفرمایید.

خیلی از مواقع پیش می‌آمد که ما با قطار درجه دو و سه به عنوان ستاد فرماندهی لشکر به منطقه عملیاتی می‎رفتیم. در دفتر فرماندهی کولر ممنوع بود؛ چون همه سنگرها و دفترهای ستاد لشکر کولر نداشتند. در ماشین هم کولر ممنوع بود. غذای حاجی و سایر نیروهای لشکر یکی بود، بدون هیچ اضافه‎ای؛ هر کسی موقع ناهار در مجموعه بود، چه بسیجی و چه هر کس دیگر، باید با حاجی هم‌سفره می‎شد و همه هم یک غذا داشتند.

یادم هست یک‌ بار داخل ماشین بودیم و خیلی گرم شده بود و حاجی اجازه نمی‌داد کولر را روشن کنیم، ما هم سوءاستفاده کردیم و چند تا بسیجی را سر راه با اصرار سوار کردیم و بعد گفتیم بچه‌ها شما گرم‌تان است؟ آنها هم گفتند بله، و حاجی را مجبور کردیم حداقل برای بچه بسیجی‏ها کولر ماشین را روشن کنیم.

یادم هست یک ‌بار حاجی مجروح شده بود و دو سه ماهی نبود. ما در منطقه‏ای مستقر بودیم. در سنگر فرماندهی لشکر جلسه شورا و معاونان لشکر بود و همه به جز حاجی و فرماندهان مجروح در جلسه بودند. یک‌دفعه حاجی از دم در سنگر بلند و با عصبانیت من را صدا زد. شوکه شدم؛ حاج‌علی خیلی ابهت دارد. رفتم بیرون، سلام کرد سریع و با عصبانیت گفت چرا کولر روشن کردید؟ همین الآن خودت شخصاً می‎روی کولر را برمی‌داری می‎روی سنگر مخابرات فلان گردان نصب می‏کنی و می‏آیی، تا بچه‏ها توی سنگر کولر و پنکه ندارند، در سنگر فرماندهی کولر و پنکه ممنوع است. من گفتم شما بیایید داخل من الآن می‎رم. گفت نه، رفتی انجام دادی، بیا با هم می‎رویم داخل. واقعاً هم تا آخر زیر آفتاب ایستاد تا من کولر را ببرم. ما اصلاً نفهمیدیم حاجی کی آمده، کی رفته همه سنگرها را سرکشی کرده و بعد آمده است سنگر فرماندهی.


حاج‌علی ذهنی قوی دارد، من این را در روایت‎های ایشان از جنگ دیدم، با جزئیات کامل سخن می‌گوید.

بله، از خصوصیت‌های مهم حاج‌علی همین ذهن ایشان است؛ مثلاً من در قطار کارتابل حاجی را می‎آوردم تا نامه‏هایی را که خودش باید دستور می‏داد، برایش بخوانم. برخی‎ نامه‎ها هم گزارش هفتگی و ماهانه معاونت‎های لشکر بود. دیدم حاجی هم‌زمان چند ورق نامه را دارد می‎خواند و اخبار را هم از رادیو گوش می‌دهد. شروع کردم به خواندن نامه‌ها، گزارش هفتگی نیروی انسانی را خواندم و وسطش متوقف شدم، گفتم حاجی حواسش به نامه‎های خودش است که یک‌دفعه گفت ادامه بده، گفتم حاجی شما حواس‌تان نیست، کارتان تمام شد، می‎خوانم. وقتی حاجی گفت حواسم هست و تمام اطلاعات گزارش نیروی انسانی از آمار گردان‌ها را که خوانده بودم، برایم دوباره گفت، من بهت‌زده شدم. حاجی محال است با کسی چند ثانیه حرف بزند و چند سال بعد او را ببیند و یادش نباشد او کیست و آن زمان کجا و چه به حاجی گفته، واقعاً نخبه است.

در کنار همه اینها، او شخصیتی فرهنگی است. وقایع‎نگاری لشکر در دفاع مقدس را قبل از اینکه در سپاه سازمان‌دهی شود، او در لشکر سازمان‌دهی کرده بود. من خودم واو به واو جلسات فرماندهی را می‏نوشتم، مثل یک خبرنگار.



از سایر خصوصیات ایشان بفرمایید؟


شهید حاج‌قاسم سلیمانی می‏گفت حاج‌علی فضلی از فرماندهانی بود که می‎گفت بیا، نمی‎گفت برو؛ یعنی خودش از همه جلوتر در خط بود. بارها دیدم وقتی جایی از خط گیر می‎کرد، حاجی خودش را می‎رساند به خط مقدم برای حل کردن مشکل و ما هم نمی‌توانستیم مانع شویم.

برای روحانیت خیلی احترام قائل بود؛ کاری نداشت طلبه جوان است یا مسن. مسئول تبلیغات لشکر یک روحانی بود که شاید ده سال جوان‌تر از حاجی بود، اما با ایشان خیلی با احترام رفتار می‎کرد. حاجی وقتی به سخنرانی می‎رفت احترام نظامی به جمعیت می‏گذاشت. محبوب دل مردم بود. وقتی سخنرانی عمومی می‎رفت بنا به تجربه لباس اضافه به ماشین می‎آوردم تا اگر در اثر هجوم مردم لباسش پاره شد، برای جلسات رسمی بعدی مشکلی نباشد. واقعاً باید حاجی را وقتی در بین مردم عبور می‏کرد، دوره می‏کردیم.

من در خانه خودم می‏دیدم هر بار فرزند پنج شش ساله من هم وارد اتاق می‎شد، این جانباز بزرگوار برایش بلند می‎شد. همین رفتار را برای سربازان و سایرین داشت. همه افتخارش لباس سبز پاسداری بود.


حاج‌علی اهل شوخی هم هست؟


اقتدار و جدیت حاجی سرجای خودش، اما وقتی که می‎خواهد شوخی کند و شیطنتش گل می‏کند، باید خدا به شما رحم کند. در مراسم ولیمه حج خودم، حاج‌علی چند تا از بچه‌ها را مأمور کرد بروند پشت بام و همه را خیس کنند. یک بار در اردوگاهی که کنار سد داشتیم، از مهمان‌هایش با آب خنک پذیرایی کرد و به من گفت فلانی را بنداز توی آب و اگر نمی‎انداختم، خودم محکوم بودم به پرتاب شدن در آب سرد سد دز. شما سراغ شوخی‏‎های حاجی را باید از فرماندهان دیگر لشکر بگیرید.



عملکرد حاج‌علی را چگونه ارزیابی می‏کنید؟


حاج‌علی تابع محض ولایت است. وقتی فرمان می‌رسد، دیگر هیچ چیز برایش مفهوم ندارد. او در هیچ کجا ناموفق نبود. از غائله قزوین تا حوادث سال ۱۳۸۸ که در دو دوره فرماندهی ایشان بر لشکر ۱۰ سیدالشهدا اتفاق افتاد، با تدبیر حاجی صحنه مدیریت شد.

با توجه به روابط خانوادگی که با هم دارید، از همسر حاج‌علی بگویید؟


حاج‌علی فضلی به تنهایی حاج‌علی فضلی نشده، یک شیرزن پشت حاج‌علی است. خود حاج‌علی جانباز است و در خانه نیاز به مراقبت و مواظبت دارد، دختر حاجی معلولیت دارد، حاجی به سبب مسئولیت، خودش مهمان زیاد داشت و دو فرزند دیگر حاجی هم بودند، خود حاج‌علی هم نمی‎توانست خیلی بیرون خرید انجام دهد؛ با همه این اوصاف، آن شیرزن همیشه پشت حاجی بوده و هست. حاجی چنین همسری دارد و همسر خود من شاهد این زحمات خانم حاجی بوده است.


منبع: هفته نامه صبح صادق

۱۳۹۹/۴/۶

اخبار مرتبط