خیلی گران تمام شد این آب خواستن
تا می شود ز چشمه ی توحید جو گرفت
از دست هر کسی که نباید سبو گرفت
تو آبی وبه آب تو را احتیاج نیست
پس این فرات بود که با تو وضو گرفت
کوچک نشد مقام تو ،نه! تازه کربلا
با آبروی ریخته ات آبرو گرفت
شرم زیاد تو همه را سمت تو کشید
این آفتاب بود که با ماه خو گرفت
دیگر برای اهل بهشت آرزو شدی
وقتی عمود ازسر تو آرزو گرفت
خیلی گران تمام شد این آب خواستن
یک مشک از قبیله ما یک عمو گرفت
از آن به بعد بود صداها ضعیف شد
ازآن به بعد بود که راه گلو گرفت
....
زینب شده شکسته غرورش،شنیده ای؟
دست کسی به کنج النگوی او گرفت
در کوفه بیشتر به قدت احتیاج داشت
با آستین پاره نمی شد که رو گرفت
***علی اکبر لطیفیان***
*v*showvideo@/MediaFile/91/09/9moharam91arzi.mp3*v*
حماسه و شهادت ابالفضل (ع)
و هنگاميکه حضرت ابوالفضل تنهايي برادرش و کشته شدن ياران و بستگانش را که در راه خدا فدا شده بودند ديد رو به سوي امام حسين (عليه السلام) نمود تا براي پاي نهادن در مسير درخشان شهادت از وي کسب تکليف نمايد . امام به وي رخصت ندادند و با لحني حزين فرمودند :
" تو علمدار مني ...."
امام(عليه السلام) از بودن اباالفضل(عليه السلام) در کنار خويش به عنوان حامي و بازويي توانمند که از وي نيرنگ دشمنان را دور مي کرد احساس قدرت مي نمود ،
"سينه ام از اين منافقان به تنگ آمده و خواهان آنم که انتقامم را از ايشان بگيرم ... "
سينه عباس(عليه السلام) با ديدن پيکر برادران و عمو زاده هاي به خون غلطيده اش بر روي ريگهاي صحراي کربلا اش به تنگ آمده و از زندگي روي گردان شده و اشتياقش براي خون خواهي ايشان و در نهايت ملحق شدن به خيل ايشان فزوني يافته بود .
امام (عليه السلام) از وي خواست تا براي کودکان حرم که تشنگي طاقشان را طاق نموده بود آب فراهم کند . پس آن يل بني هاشم رو به سنگدلان سپاه دشمن نمود و آنان را موعظه فرمود و آنان را از عذاب اللهي بيم داد و بعد از آن رو به پسر سعد گفت :
"اي پسر سعد اين همان حسين فرزند دخت رسول خداست که اصحاب و اهل بيتش را کشتيد و آب را بر زن و فرزندانش بستيد . تشنگي جگرشان را سوخته ، پس جرعه اي آب به ايشان دهيد ." وي در هيمن حال گفت :
"بگذاريد به روم يا هند بروم و عراق و حجاز را براي شما واگذارم"
سکوت مرگباري بر لشکريان بني سعد حکمفرما شد . همه بهت زده اند و آرزو ميکنند اي کاش زمين باز شود و آنان را ببلعد . ناگهان شمر بن ذي الجوشن آن پليد خبيث رو به عباس(عليه السلام) نمود و فرياد برآورد :
" اي پسر ابو تراب اگر سراسر زمين را آب فرابگيرد ، تا در بيعت يزيد وارد نشويد اجازه نخواهم داد قطره اي از آن آب بنوشيد ..."
خساست از حد گذشته و پليدي به حد غايت رسيده است . وجدانها همگي به حضيض پستي فرو رفته اند .
اباالفضل(عليه السلام) به سوي برادر بازگشت و وي را از عصيان قوم مطلع نمود . او صداي کودکاني را مي شنيد که از تشنگي فرياد " العطش العطش " سر داده بودند و کمک مي طلبيدند .
منظره کودکان لب خشکيده رنگ پريده اي که از شدت تشنگي با مرگ دست و پنجه نرم ميکنند شعله هاي خشم حضرت ابالفضل(ع) را برافروخت و آتش اندوه در درونش زبانه کشيد . پس از براي نجات کودکان با شجاعت وصف ناپذيري سوار بر اسب خويش شد و در حاليکه مشکي به همراه داشت به سوي کرانه هاي فرات به حرکت درآمد . وي لشکريان را مجبور به فرار نمود و حصار انساني لشکريان دشمن پيرامون فرات را در هم ريخت و در کنار نهر فرات از اسب پياده شد . جگرش از شدت تشنگي گداخته شده بود. پس جرعه اي از آن آب برداشت تا بنوشد که ناگهان ياد عطش برادر و زنان و کودکان حرم مانع از آن شد که آب را بنوشد . پس آب را به زمين ريخت و چنين گفت :
يا نفس من بعد الحسين هوني وبعده لا كنت أن تكوني
هذا الحسيـن وارد المنــــــون وتشربيـن بارد المعيـــن
يعني :
اي جان بعد از حسين بايد که بي ارزش شوي و بعد از او ديگر نبايد باشي(فنا شوي)
اي حسين به سوي مرگ پيش ميرود و تو قصد نوشيدن آب گوارا داري ؟!
اين ايثار که تمامي مرزهاي زمان ومکان را در نورديد از برترين ويژگيهاي ذاتي حضرت اباالفضل العباس(عليه السلام) بود که به وي حتي اين اجازه را هم نداد تا قبل از امام خويش آب بنوشد . به راستي آيا ايثاري از اين صادقانه تر قابل تصور است ؟؟
فخر بني هاشم پس از آنکه مشک را از آب پر نمود مغرورانه به سوي خيمه گاه حرم روانه شد .
مشک آب اکنون براي عباس (عليه السلام) از جان عزيزتر است . براي سالم رساندن مشک به خيام حرم با دشمنان خدا و پست ترين افراد بشر که مي خواهند مانع رسيدن آب به لب تشنگان اهل بيت شوند به پيکار مي پردازد و شماري از آنان را به هلاکت ميرساند و انسجام لشکر دشمن را مختل مي نمايد و در ميان آنان چنين رجز ميخواند :
لا أرهـب الموت اذ المـوت زقـا حتى أواري في المصاليت لقى
نفسي لسبط المصطفى الطهر وقا إني أنا العبـاس أغـدو بالســــــقا
ولا أخاف الشرّ يــوم الملتقى
يعني :
از مرگ نمي هراســـــــــم حتي اگر تلخ باشد حتي اگر در جنگ مرگ را با چشمان خويشتن ببينم
جانم را براي دفاع از نواده پيامبر(صلى الله عليه واله وسلم) فدا ميکنم و من همان عبـــــــــاس هستم که با آب ميروم
و در هنگام رودرويي از هيچ شري نمي هراسم
او با اين رجز خواني ، شجاعت مثال زدني خويش را به رخ دشمنان کشيد و نشان داد که از مرگ هراسي ندارد و با رويي گشاده براي دفاع از حق و فدا شدن براي برادرش و نواده رسول خدا (صلى الله عليه واله وسلم) از مرگ استقبال ميکند و به اينکه با آب به سوي حرم براي رفع عطش اهل بيت ميرود افتخار ميکند.
آن خبيث دستي را قطع نمود که از آن خير و برکت بر محرومين و فقرا سرازير مي شد و با آن حق مظلومان باز ستانده مي شد . او بعد از اين اتفاق در ميدان نبرد چنين گفت :
والله ان قطعتـم يميني انّي أحامي أبداً عن ديني
وعن إمام صادق اليقين نجل النبيّ الطاهر الاَمين
به اين معنا که :
به خدا سوگند اگر دست راستم را قطع کرديد من همچنان از دينم حمايت ميکنم
و از امام راستگو و فرزند پيامبر پاک و امين حمايت مي نمايم
و با اين رجز خواني خويش خبر از اهداف بزرگ و آرمانهاي ارزشمندي داد که بخاطر آنها پيکار ميکند . اين اهداف و آرمانها چيزي جز دفاع از اسلام عزيز و امام مسلمين و بزرگ جوانان اهل بهشت نبودند.
عباس (عليه السلام) چيزي دور نشده بود که پليدي از پست ترين افراد بشر به نام حکيم ابن طفيل طائي که مترصد وي شده بود از پشت درخت نخلي به بيرون خزيد و بر دست چپ وي زد و آنرا نيز از بدن جدا نمود .
چنانچه بعضي از مورخين روايت کرده اند عباس (عليه السلام) مشک را به دندان مي گيرد وبي توجه به شدت زخمهاي وارده بر پيکرش و عطش جانفرسايش دوان دوان به سوي خيام حرم مي دود تا مگر آب را به لب تشنگان آل بيت رسول خدا برساند . به جرات مي توان گفت اين عمل نهايت مقام انسانيت ، شرف ، وفا و محبت است .
در همان حال که سقاي رشيد کربلا با پيکري بي دست به سوي خيمه گاه امام در حال دويدن بود ناگهان تيري به مشک آب اصابت مي نمايد و آب از مشک سرازير مي شود .
اکنون آخرين لحظات است . عباس(عليه السلام) آخرين وداع را با برادرش ميکند و چنين ميگويد :
"عليک مني السلام ابا عبدالله ...."
نسيم خبررنج عباس (عليه السلام) را به برادر ميرساند . امام (عليه السلام) با قلبي آزرده و جگري سوخته بالفور به سمت نهر علقمه همانجا که اباالفضل (عليه السلام) بر زمين افتاده بود مي شتابد و صفوف دشمن را در هم مي کوبد و به کنار برادر مي رسد و خود را بر بدن برادر مي اندازد و بر پيکر پاره پاره وي که در حال جان دادن است به شدت اشک مي ريزد و مي گويد :
"الآن انکسر ظهري و قلت حيلتي و شمت بي عدوي ..."
به اين معني که " امروز کمرم شکست و قدرتم کم شد و مورد شماتت دشمنان قرار گرفتم ..."
سایت:شبکه جهانی کفیل
کلیپ علمدار با نوای حاج محمود کریمی
*v*showvideo@/MediaFile/91/09/9moharam91alamdar.mp3*v*
یادته گفتم نباشی دشمنم بی حیا می شه
پاشو ای برادر من پاشو از جا پهلوونم
پاشو که می خوام بلند شم اما دیگه نمی تونم
پاشو ای ابرو شکسته کمر منو شکستی
چشمای من پراشکه تو چرا چشماتو بستی
اگه می شنوی صدامو پاشو یه کاری کن عباس
دشمنا دارن می خندن آبرو داری کن عباس
انقدر نگو که روی خیمه اومدن ندارم
انقدر نگو کنار علقمه تنهات بذارم
چی جوری رهات کنم با گرگای تشنه به خونت
کوفیا کینه دارن از ضربه های بی امونت
اینا منتظرن تا تو رو زخمی گیر بیارن
می دونم که از تن تو چیزی باقی نمی ذارن
یه دلم پیش تن تو یه دل من توی خیمه
می شنوی صدای اسباس که می رن به سوی خیمه
یادته گفتم نباشی دشمنم بی حیا می شه
یادته گفتم که پاشون توی خیمه ها وا می شه
خوش بخواب ای غیرت الله دست زینبو میبندن
پای نیزه ی سرت بر دخترای من می خندن
***محسن عرب خالقی***
ناگفتههايي از سرداب حرم حضرت اباالفضل العباس(ع) + تصاوير
در داخل سرداب وقتي به قسمت زير گنبدخانه رسيديم، بخشي بود كه تا ارتفاع كمر به داخل آب رفتيم؛ در واقع محوطه داخل سرداب حرم حضرت تا ارتفاع حدود يك متر و 10 سانت در آب قرار دارد ... وقتي به قبر مطهر حضرت اباالفضلالعباس(ع) در سرداب رسيديم، من دست خود را به داخل آبي بردم كه بر روي قبر مطهر حضرت ايستاده بود و جرعهاي از اين آب نوشيدم...
دانلود تصاویر سه بعدی از ضریح و حرم قمربنی هاشم حضرت عباس(ع)
التماس دعا