محمدعلی وکیلی نماینده اصلاحطلب مجلس دهم و از اعضاء شورای اصلاحطلبان است، خبرهای گوناگون از جبهه اصلاحات و تصمیمات مختلف باعث شد به سراغ او برویم و پای حرفهای مدیر مسئول روزنامه ابتکار و از فعالین ستاد روحانی، که با روشنی شرایط جریان مطبوعش را تشریح میکند بنشینیم:
اصلاحات گرفتار شکاف مردمی و پایگاه اجتماعی
ارزیابی شما از وضعیت فعلی جبهه اصلاحات و موضوع اصلاحطلبی در نظام اسلامی چیست؟
من قبلا طی چند سرمقاله مسئله اصلاحطلبی را آسیبشناسی کردم و در آنجا آوردهام که اصلاحطلبان گرفتار چهار بحران هستند، این بحرانها شامل بحران موقعیت، بحران مزیت و بحران توجیه میشوند و سپس یک به یک به توضیح هریک از این بحرانها پرداختم و تا این بحرانها حل نشود و پاسخ درستی برای این بحرانها این جریان ندهد شرایط نه تنها به این شکل بلکه به شکلی بدتر ادامه خواهد یافت ماحصل این بحرانها ناکارآمدی است که امروز در رفتار سیاسی اصلاحطلبان شاهد آن هستیم و جلوه اصلی آن این است که اصلاحطلبان امروز هم مردم را تقریبا از دست دادهاند و هم فاصله آنها با حاکمیت دو چندان شده است؛ یعنی هم گرفتار شکاف مردمی و پایگاه اجتماعی شدهاند و هم شکاف با حاکمیت عمیقتر شده است پس اگر بنا باشد این شکافها ترمیم شود باید این بحرانها جبران شود.
بازگشت اصلاحطلبان به فضای مدنی یک حرف فانتزی است
جبران این بحرانها چگونه ممکن است؟
جبران این بحرانها مشروط به این است که اولا اصلاحطلبان یک تعریف مجدد از خود کنند؛ اینکه میخواهند در جمهوری اسلامی باشند یا بر جمهوری اسلامی. من جزو آن دستهای هستم که معتقد به در جمهوری اسلامی هستم و چون اعتقاد به اصلاحطلبی در جمهوری اسلامی دارم، معتقد به اصلاحطلبی حداقلی هستم و چون به این معتقدم، معتقد به اصلاحطلبی قدرت محور هستم به این معنا که اصلاحطلبی میبایست در قدرت باشد تا تأثیرگذار واقع شود این حرف که اصلاحطلبان به فضای مدنی برگردند و فقط ما شاهد یک اصلاحطلبی مدنی در ساحت عمومی باشیم این حرف یک حرف فانتزی و با تجربه تاریخی یک تجربه شکست خورده است.
اصلاحات درگیر حاشیه
شکستهای اصلاحطلبی بر اساس تجربه تاریخی که به آن اشاره کردید در چه زمینههایی بود؟
ما از مبدأ 84 به اجبار تغییر فاز دادیم و به لایههای مدنی رفتیم و اصلاحطلبی از قدرت رانده شد و به حوزه مدنی پس زده شد اما این بازه تاریخی نشان داد که اصلاحطلبان نه فقط در حوزه مدنی فاقد کارکرد هستند بلکه کارکردهای ضد اصلاحطلبی هم پیدا میکنند برای اینکه وقتی به فضای مدنی رفتند بعضا گرفتار حاشیه متن شدند؛ یعنی رفتار حاشیهای پیدا کردند و رفتار حاشیهای عموما رفتار غیراصلاحطلبانه است برای اینکه زبان اصلاحطلبی در حاشیه، به مرور زمان فرهنگ حاشیه را به خود گرفت و آن هم زبان لمپنی بود این زبان یک زبان ضد و غیراصلاحطلبانه است اما از بازه زمانی 76 تا 84 که اصلاحطلبان در قدرت هستند شاهد این هستیم که هم در اصلاح رویهها و هم در اصلاح حکمرانی مؤثر بود و هم در پیشبرد گفتمان اصلاحطلبی مؤثر بود در این مقطع بعضا اصولگرایانی نیز به طور ناخواسته تحت تأثیر اصلاحطلبی بودند و ادبیات اصلاحطلبی یک ادبیات فراگیر بود ما دو تجربه تاریخی داریم، یکی تجربه اصلاحطلبی در قدرت است از 76 تا 84، که شاهد تأثیرگذاری اصلاحطلبی بر روندها و رویهها بودیم و دیگری تجربه اصلاحطلبی مدنی از 84 تا 92 که این دوره ما شاهد هیچ دستاورد اصلاحطلبانهای در حوزه عمومی نیستیم به گونهای که انتظار بود اصلاحطلبی مدنی حداقل فرصتی برای تربیت نیرو و نیروسازی داشته باشد.
بحران انقراض نسل
باتوجه به این نگاه عمیق مهمترین بحران امروز اصلاحطلبی چیست؟
امروز یکی از بحرانهای اصلاحطلبی بحران انقراض نسل است ما به دلیل اینکه در آن دوره 84 تا 92 نتوانستیم نیروسازی داشته باشیم امروز داریم چوب آن دوره را میخوریم چرا که ما امروز گرفتار بحران نسلی هستیم و ما بحران انقراض نسل را داریم ما اصلاحطلبی که با مقیاس جمهوری اسلامی سازگار باشد در همین انتخابات 98 نداشتیم یعنی ما در 98 پیش از اینکه به شورای نگهبان ببازیم به نداشتن سرمایه انسانی باختیم ما در 98 سرمایه انسانی کافی نداشتیم الان هم یکی از بحرانهای اصلاحطلبان برای 1400 نداشتن سرمایه انسانی کافی است.
نیازمند نهضت نواصلاحطلبی هستیم
چاره عبور از این بحران از منظر شما به عنوان یک فعال اصلاحطلب چیست؟
اصلاحطلبان هم در نهادسازی امروز به مشکل برخوردهاند که شورای عالی نمونه نهادسازی است که امروز به بنبست خوردهاند و هم در رهبری نمادین ما امروز در نقطه مطلوبی نیستیم راه درستی که از 92 شروع کردیم با عنوان نهادسازی رهبری به جای رهبری نمادین، این راه با شیطنتهایی که انجام گرفت امروز به بنبست خورد و به همین جهت اولویت اصلاحطلبان این است که یک بازسازی گفتمانی انجام دهند، عناصر به هم ریخته گفتمان اصلاحطلبی باید انسجام پیدا کند و به روز شود و از نظر من مهمترین کاری که اکنون میتوان کرد بازگشت به آرمانها و عناصر اصلی و اولیه اصلاحطلبی است ما با آن عناصر اولیه فاصله گرفتیم نه تنها نتوانستیم راه جدیدی را باز کنیم بلکه راه رفتن قبل را نیز فراموش کردیم به همین جهت اصلاحطلبی به دلیل تشتت در عناصر گفتمانی دچار تشتت شده و الان باید این عناصر گفتمانی را بازسازی کند بازسازی این عناصر هم این است که برگردد به عناصر اولیه. به نظر من ما نیازمند نهضت نواصلاحطلبی هستیم این نهضت یعنی بازگشت به آرمانهای اولیه، اگر به این آرمانها برگردیم و انسجامی در عناصر گفتمانیمان اتفاق بیافتد حتما میتوانیم رویکردهایمان را اصلاح کنیم با رویکرد اصلاحطلبی حداقلی امکان شکل دادن ائتلافات حداکثری همچون 92 و 96 و حتی 94 را پیدا خواهیم کرد ما موفقیتهایی که از 92 تا 96 به دست آوردیم محصول این رویکرد بود که به صورت نانوشته به اصلاحطلبی حداقلی تمکین کردیم به همین خاطر فرصت برای ائتلافهای حداکثری پیدا کردیم و طبیعی بود که ظرفیت جامعه پذیرش یک ائتلاف حداکثری را داشت اگر به این رویکردها برگردیم ما میتوانیم در 1400 موفق ظاهر شویم اما اگر برنگردیم و این اصلاحات را انجام ندهیم شاهد یک انتخابات کم رونقتر از 98 میشویم و سناریو 98 در 1400 تکرار میشود.
در میان گفتگو به موضوع فقدان رهبری نمادین اشاره کردید چرا در این شرایط حتی چهرههایی مثل رییس دولت اصلاحات و یا گزینههای دیگر نمیتوانند جریان اصلاحات را مدیریت کنند؟
اصلاحطلبان در 92 به درستی تصمیم گرفتند از رهبری نمادین به طرف نهادسازی بروند شورای عالی پیدا شد برای اینکه بتواند کار رهبری اصلاحطلبان را انجام بدهد؛ اما در پروسه زمانی این شورا به یک شورای انتخاباتی تبدیل شد و در 98 هم با رها کردن انتخابات در حقیقت تسلیم مرگ زودرس شد و الان هم اصلاحطلبان بیش از اینکه به فکر مطرح کردن افراد به عنوان گزینههای رهبری باشند باید به فکر احیاء نهاد اصلاحات باشند.