دقت در سخنان سالهای اخیر مقامات و گروههای سیاسی در خاورمیانه، رگههایی از اشاره به نابودی اسرائیل را نشان میداد. درگیری اخیر بین گروههای فلسطینی و اسرائیل که آغاز شد، تغییرات چند سال و ماه اخیر به سرعت خود را نشان داد.
اولین تغییر که در همه جا به آن اشاره میشود، تغییر در نسبت قدرت طرفین درگیری بود. در یک مقایسه تاریخی کلی، میتوان مشابهتهایی را بین کاربرد نیروی نظامی اسرائیلی در کشورهای مختلف مجاور آن دید.
اسرائیلیها از وضعیت برتری مطلق در جنگ شش روزه 1967 با اعراب، به غافلگیری در جنگ 1973 رسیدند که به آنها تلفات زیادی را وارد کرد و همین احساس ترس، در به نتیجه رسیدن مذاکرات سازش با مصر موثر بود.
اسرائیلیها در 1982 وارد لبنان شدند و هر چه که خواستند بر سر این کشور آوردند، اما در مقابل آنها مقاومتی شکل گرفت که سرانجام آنها را در سال 2000 وادار به عقبنشینی از لبنان کرد و بعدها و پس از جنگ سال 2006، توازن وحشت بین طرفین برقرار شد و اسرائیل مجبور به پذیرش این واقعیت شد که نه میتواند سرزمین لبنانیها را در اشغال خود داشته باشد و نه میتواند به آسانی به خاک لبنان تجاوز کند.
داستان غزه هم شبیه داستانهای سابق است. اسرائیل که در انتفاضه اول با سنگ و تیر و کمان فلسطینیها روبرو بود، در سال 2012، با راکتهایی مواجه شده است که به تلآویو میرسند؛ تانکهایش از کورنتهای فلسطینیها و پرندههایش از موشکهای زمین به هوای گروههای فلسطینی میترسند؛ شاید به همین خاطر است که در درگیری اخیر کمتر خبری حتی از هلیکوپترهای اسرائیلی منتشر شد. به زبان ساده درگیر شدن با گروههای فلسطینی بسیار پرهزینه شده است.
شاید در نگاه کلیتر بتوان مدعی شد که اسرائیل از این تغییرات تا حدی آگاه بوده و تصور میکرده میتواند در یک درگیری کوتاه، تا جایی که میشود اوضاع را به حالت قبل برگرداند. تجربه چهار حمله منتسب به اسرائیل در سودان نشان میدهد که اسرائیلیها تا حد زیادی نوع بازی که با آن مواجه هستند را میشناسند اما گستردگی بازی و سرسختی طرف مقابل باعث شده که نتوانند با آن مقابله کنند. بعید است که نظامیان و نیروهای امنیتی اسرائیل از پیش آگاه نبوده باشند که حماس پس از تجربه موفق حزبالله لبنان و روند درگیری 2008 و 2009 در غزه، به دنبال تکرار الگوی لبنان در غزه نبوده باشد.
دومین تغییر، شلوغ شدن بازی با اسرائیل است. چند سال پیش از این، به هنگام درگیری با اسرائیلیها بازیگران محدودتر بودند. واقعیت این است که قطر، ترکیه، کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه در مساله فلسطین فعالتر شدهاند. ورود پررنگتر بازیگران منطقهای در قضیه فلسطین با نقش کمرنگتر ایالات متحده در درگیری 8 روزه همراه شده است.
ناظرین غربی، دخالت کمتر آمریکا را تا حد زیادی ناشی از این میدانند که آمریکا با تغییر حکومتهای خاورمیانه در موج تغییرات دنیای عرب، توانایی خود برای تاثیرگذاری بر منطقه به طور مستقیم را تا حدی از دست داده است و همانگونه که در جریان مناظرات انتخاباتی آمریکا هم به آن اشاره شد، به دنبال رهبری از پشت صحنه است.
واقعیت این است که در خاورمیانهای که چهره آن با چنان سرعتی تغییر میکند که هر چند سال یک بار نام خاورمیانه جدید میگیرد، کشورهای زیادی در حال تلاش برای کسب قدرت، نفوذ و جایگاه بالاتر هستند. کشورهای منطقه هر کدام به فراخور ویژگیها و امکاناتی که دارند به شیوه خاص خود و البته با هدفی متفاوت نقش ایفا میکنند.
ایران، بازیگر قدرتمند و باتجربه منطقه، به تواناییهای کلان خود و نیز الهامبخشی انقلابی متکی است. ترکیه به توان اقتصادی که در چند سال اخیر رو به شکوفایی رفته و تفسیری از اسلام که معرفی میکند متکی است. عربستان با وجود نزدیکی چند دههای به غرب، در خاورمیانه به پول و اسلام سلفی متکی است.
مرتبط دانستن رفتار قطر در منطقه با خبرهای به احتمال بسیار زیاد جعلی در مورد روابط غیراخلاقی مقامات این کشور با زنی اسرائیلی که اکنون 50 ساله است بسیار سادهانگارانه است. قطر نیز بازیگری جدید است که پول بیکران حاصل از صادرات نفت و گاز، آن را به بلندپروازی کشانده است. این بلندپروازی که وجه ایدئولوژیک آن ضعیف است و نمیتواند هم قوی باشد، علاوه بر پول، از قدرت مدیریتی و رسانهای مبتنی بر نزدیکی به غرب هم استفاده میکند.
علاوه بر سه کشور بالا، باید مصر، سوریه و بعدها عراق را نیز مورد توجه قرار داد که آینده هر کدام، بر بازی بزرگ در باره سرنوشت فلسطین موثر خواهد بود.
تغییر سوم این است که همه جهان تماشاگر تحولات منطقه است. اگر سه دهه پیش، شارون به لبنان میرفت و هر قساوتی در صبرا و شتیلا به وقوع میپیوست، در سال 2012، از کیم کارداشیان آمریکایی تا مسعود اوزیل آلمانی در مادرید، تا طرفداران یک تیم فوتبال در روسیه تا گروه هکری «ناشناس»، همگی به جنگ در غزه حساسند. به همین خاطر است که پس از جنگ 22 روزه غزه در سال 2009، نتانیاهو در کنار برنامه هستهای ایران و راکتهای فلسطینی، گزارش گلدستون در مورد رفتار اسرائیل در غزه را یکی از سه تهدید بزرگ علیه امنیت اسرائیل میداند. به زبان دیگر، در دنیای امروز، جنایت کردن، اشغالگری و نادیده گرفتن حقوق دیگران به راحتی چند دهه پیش نیست.
سه تغییر مهم فوق، یعنی افزایش قدرت نظامی فلسطینیها، افزایش بازیگران منطقهای و حساسیت جهانی بر آّینده مساله فلسطین تاثیر جدی خواهد گذاشت.
ادامه اشغالگری و نادیده گرفتن حقوق فلسطینیها گزینه مطلوب اسرائیلیهاست. پایان اشغالگری و رسیدن فلسطینیان و از جمله آوارگان فلسطینی به همه حقوق خود که احتمالا به معنای از بین رفتن اسرائیل فعلی است گزینه مطلوب گروههای فلسطینی جهادی است و راه میانه آن چیزی است که عدهای از راه مذاکره و سازش در پی آن هستند.
گزینه سوم جایی است که ترکیه و قطر، خود را همراه فلسطینیها نشان خواهند داد. قطر و ترکیه حاضرند تا جایی که به منافع آنها و یا آمریکا بر نخورد به فلسطینیها کمک مالی کنند و یا به اسرائیلیها اخم کنند و بیانیه صادر کنند اما تلاش برای رسیدن فلسطینیها به همه حقوق خود چنان عواقب سنگینی برای اسرائیل دارد که سخت است باور کرد ترکیه و قطر در آن شریک شوند.
غزه در آتشبسی است که پیش از برقراری، اسرائیلیها میخواستند سالهای زیادی طول بکشد!، ولی از نگاه فلسطینیها فقط یک گام از یک بازی بزرگتر است. بار دیگر که آتشبس شکسته شود، هم بازیگران منطقه مجبورند چهره واقعی خود را بیشتر نشان دهند و هم از بیرون از صحنه میتوان راحتتر دید که منطقه کدام یک از سه گزینه فوق را انتخاب خواهد کرد.
منبع :تابناك