حجتالاسلام و المسلمین حسن رمضانی از اساتید عرفان و حکمت حوزه علمیه قم، در گفتگووی مشروح با خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، برخی از مطالب منتشر شده در آثار استاد محمدرضا حکیمی را نقد کرد که بخش سوم و پایانی این گفتوگو تقدیم خوانندگان گرامی میشود.
نقد مطلبی که از عبارت ابن سینا برداشت شده است
حجتالاسلام رمضانی در ابتدای این گفتوگو بیان داشت: از جمله مواردی که آقای محمدرضا حکیمی در اکثر تاخت و تازهای خود علیه فلسفه روی آن خیلی مانور میدهد و از آن استفاده ابزاری میکند، تاکید و تمرکز بر فرمایش جناب ابن سینا رحمت الله علیه است. از جمله آنکه در صفحه 74 کتاب مقام عقل میگوید: «اینک بخشی ازسخنان ابن سینا ـ سخنانی بسیار با اهمیت درباره ناقص بودن و محدودیت ادراکات عقلی و فلسفی ...» باز هم توجه کنید که چگونه ایشان در اینجا پیشاپیش میدانداری میکند تا بتواند نتیجه مورد نظر خود را بگیرد و به قول معروف آب را گلآلود میکند تا آن چیزی را که خود میخواهد، استفاده کرده و آن را به مخاطب القا کند.
وی گفت: ایشان بعد از این فضاسازی میپردازد به سخنان ابن سینا و میگوید: «سخنان تاریخی و بسیار مهم ابن سینا «الوقوف على حقائق الأشیاء لیس فى قدرة البشر. و نحن لا نعرف من الأشیاء إلا الخواصّ و اللوازم و الأغراض، و لا نعرف الفصول المقوّمة لکل واحد منها، الدالة على حقیقته، بل نعرف أنها أشیاء لها خواص و أعراض، فإنّا لا نعرف حقیقة الأول و لا العقل و لا النفس و لا الفلک و النار و الهواء و الماء و الأرض، و لا نعرف أیضا حقائق الأعراض...» ایشان بعد از نقل این فرمایشات در صفحه 77 پس از ترجمه عبارات ابن سینا میگوید: «ابن سینا... با این سخنان ـ آزادانه ـ نشان میدهد که عقل فلسفی درباره شناخت حقایق عالم ـ از نزدیکترین تا دورترین ـ در کمال ضعف و ناتوانی است (درود بر آزادگی در علم و معرفت، نفرین بر جمود و تحجر عقلی)»
استاد حوزه علمیه گفت: عرض بنده در اینجا به ایشان این است که جناب آقای حکیمی! سخنی را که شما از ابن سینا نقل فرمودید سخن یک فیلسوف است درباره سطح معارف بشری نسبت به حقایق اشیاء و در حق همه افراد حتی خود شما که با تکیه بر مکتب اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام حساب خود را از دیگران جدا میدانید. و نظیر و بلکه دقیقتر از آن را از محیی الدین ابن عربی داریم که میفرماید:
و لست اعرف من کل شیء حقیقته / و کیف اعرفه و انتمو فیهو
وی گفت: با اینکه ایشان عارف است و نسبت به موجودات عالم، درک شهودی دارد میگوید: من حقیقت و کنه ذات هیچ موجودی را نمیتوانم درک کنم چرا که کنه و ذات هر موجودی، پیوند خورده با کنه و ذات حق تبارک و تعالی و همانطوری که کنه ذات حق تعالی برای ما دست نایافتنی است، کنه ذات همه موجودات نیز برای ما دست یافتنی نیست.
این استاد حوزه افزود: آنچه که ما در مقام درک و شهود و مشاهده از آن بهره مند هستیم و به آن میرسیم معرفت یا شهود اسماء، تعینات، صفات، خصوصیات، خواص و ویژگیهای موجودات است نه کنه ذات آنها. جناب ابن سینا هم در همین مایهها به زبان فلسفی میفرماید: ما در فلسفه نه میتوانیم و نه ادعایش را داریم که میخواهیم به وسیله فلسفه و عقل به کنه ذات و حقیقت اشیا راه پیدا کنیم و به حقایق دست یابیم؛ تنها چیزی که ما در فلسفه به دنبال آن هستیم معرفت خواص اشیاء، خصوصیات و ویژگیهای آنهاست. مثلا فلان شیء این ویژگی و خاصیت را دارد، ملک ویژگیاش این است، فلک ویژگیاش این است، حق تعالی ویژگیاش این است و همینطور درباره سایر موجودات. یا مثلا موجود یا بالفعل است و یا بالقوه، واجب است یا ممکن، حادث است یا قدیم، ثابت است یا متغیر، علت است یا معلول، و یا مثلا علت چهار گونه است: مادی، صوری، غائی و فاعلی، و یا مثلا بحث از اینکه خصوصیات هر یک از این علتهاچیست؟ آیا علت مادی و صوری را در همه موجودات میتوان تصور کرد یا اینکه فقط در مادیات علت صوری و مادی معنا دارد و در مجردات علت صوری و مادی معنا ندارند؛ بلکه در آنها فقط علت غائی و فاعلی وجود دارد؟ فلسفه به بحث درباره این مسائل میپردازد و اصلا در صدد کشف حقیقت و کنه ذات اشیا نیست و از اول هم چنین چیزی نبوده و تا آخر هم نخواهد بود.
استاد علوم عقلی و فلسفی گفت: گرچه تعابیر گاهی موهم است که آنها میخواهند به حقیقت و کنه ذات اشیا راه پیدا کنند، اما در چنین جاهایی معمولا قدرت و وسع بشر را اضافه میکنند تا توهم نشود مراد درک و رسیدن به کنه ذات اشیا است. و گاهی هم مثل شیخ الرئیس تصریح میکنند که رسیدن به حقیقت و کنه ذات اشیا در توان انسان ـ هرچند که در اوج کمالات باشد ـ نیست.
وی افزود: پس هدف از سخن یاد شده این است و شما نباید به گردن اینها بگذارید که اینها میخواهند به کنه حقایق اشیاء برسند ولی در عین حال خودشان اعتراف دارند که نمیتوانند به آن دست یابند و با آن تعبیر سخیف و زننده که از صفحه 74 کتاب مقام عقل نقل کردیم، با تکیه بر سخن ابن سینا بگوییم: عقل فلسفی درباره شناخت حقایق عالم از نزدیکترین تا دورترین مسأله در کمال ضعف و ناتوانی است؛ بنابراین بروید و یک فکر دیگری بکنید.
حجتالاسلام و المسلمین رمضانی گفت: در اینجا اولا - تاکید میکنم - جناب ابن سینا و دیگر بزرگان میخواهند بگویند ما به عنوان فیلسوف و دیگران به هر عنوانی، در مقام معرفت ذات و حقایق و کنه ذات اشیا نیستیم و در حد ما نیست که این مسأله را دنبال کنیم تا شما بیایید و این را ملاک قرار دهید و به بهانه آن بخواهید فلسفه را رد کنید و ثانیا: آیا واقعا آن فرمایش ابن سینا یعنی خط بطلان کشیدن بر علوم عقلی و فلسفی؟ اگر این است که باید گفت ابن سینا خود و دیگران را مسخره کرده است؛ که با آن همه تحقیقات و نوشتهها میآید و اعتراف میکند که ما هیچ نمیفهمیم و از نزدیکترین تا دورترین مسایل نمیتوانیم در این راه حرکتی بکنیم و سخن ما در این رابطه اصلا ملاک نخواهد بود. جناب آقای حکیمی شما چگونه این تعارض را حل میکنید؟
وی گفت: ثالثا ما فلسفه و عرفان را کنار میگذاریم و میگوییم جنابعالی که خود را به عنوان یک تفکیکی تابع اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام و مکتب انبیا علیهمالسلام میدانید و دیگران را نه! آیا شما با این همه عمری که صرف کردهاید توانستهاید با تکیه بر مکتب اهل بیت علیهمالسلام به حقیقت و کنه ذات یک پشه یا یک دانه کنجد و ارزن پیببرید؟ آیا توانستید پی به حقیقت و کنه ذات یک الکترون یا نوترون ببرید؟ شما با این همه ادعایی که دارید چه کردهاید؟ فلاسفه را محکوم میکنید و به گردنشان میگذارید که اینها خود اعتراف کردهاند که نمیتوانند به حقایق اشیاء راه بیابند. همه اینها قبول! شما با این همه دبدبه و کبکبه و ادعا چقدر به کنه و حقیقت اشیا راه پیدا کردهاید؟ لابد جواب خواهید داد که ما هم نتوانستیم به این هدف برسیم! اگر جواب این باشد ـ که همین است ـ میگوییم نه در مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام چنین هدفی دنبال میشود و نه در متابعت از قرآن و سنت و نه در فلسفه و عرفان و نه در کلام و فقه و نه در بقیه علوم و فنون مختلف دیگر؛ بلکه تمامی این تخصصها و تفننها به دنبال خواص اشیا هستند نه کنه ذات و حقایق آنها؛
وی اضافه کرد: اما اگر ادعا دارید که به این هدف رسیدهاید! مبارکتان باشد! خوب است اجازه بفرمایید ما و تمامی دانشگاههای شرق و غرب و همه حوزههای علمیه نجف و قم و مشهد، خدمت برسیم و همه در محضر شما زانو زده تا به کمک و راهنمایی شما، پی به حقیقت و کنه ذات اشیاء ببریم و این هم خود مقدمهای باشد برای رسیدن به کنه ذات حق تعالی!
نقد اتهام جدا نبودن و همرده دانستن فلسفه با معارف محمدی (ص)
استاد رمضانی در ادامه به نقدی دیگر پرداخت و گفت: استاد حکیمی در صفحه 82 کتاب مقام عقل میگوید: «در سخنانی که از کتاب المباحثات ابن سینا آوردیم خوب دقت کنید و ژرف شوید ایشان از جمله در پاسخ به شاگردان میگوید ما درباره کشف حقایق موجودات چیز زیادی نمیدانیم اینان مردان بزرگی بودند که حد خود را میدانستند و به صراحت اعتراف میکردند آن وقت هیچ انسان عاقل و فاضلی این گونه معارف را همرده و نا جدا معرفی میکند و اصلا قابل قیاس میداند با قرآن کریم یا معارف محمدی».
وی گفت: ایشان در اینجا نیز مطلب مخدوشی را بیان میکند و من به ایشان عرض میکنم جناب آقای حکیمی! چه کسی اینها را همرده و در یک ردیف قرار داده است؟ این شما هستید که اینها را در کنار هم قرار داده و با هم مقایسه میکنید و بعد هم نتیجه میگیرید و میگویید آن کذا و این کذا.
وی یادآور شد: ما در آغاز سخن عرض کردیم که اصلا متاع انبیا و اولیا از یک سنخ دیگری است و فلسفه یا عرفان علیرغم همه شرافت و عظمتی که دارد، بالاخره محصول فعالیت فکری یا ریاضت و مجاهده انسانهای غیر معصوم است. این کجا و آن کجا! و نیز گفتیم که اگر مراد از مکتب تفکیک این باشد، ما خود بزرگترین تفکیکی عالمیم و همچنین سخن آیت الله علامه حسن زاده آملی را ذکر کردیم که فرمودند: همه انسانها در برابر آنچه انسان کامل میآورد امی و بیسوادند. نگاه ما به قضیه به این شکل است، کجا اینها خود و متاع خود را در کنار متاع انبیا و قرآن و اهل بیت قرار دادهاند که شما آن را نفی میکنید؟ و کی چنین مصیبتی بر امت اسلامی وارد شده که شما برای آن اینگونه عزا میگیرید؟
مراد از جدا نبودن قرآن و عرفان و برهان از هم چیست؟
استاد رمضانی در پاسخ به این سوال که اگر قضیه این است، پس چرا آقایان از جدا نبودن قرآن و عرفان و برهان حرف میزنند؟ گفت: مراد از اینکه آقایان میفرمایند قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند این است که قرآن ناب موید مؤدای کشف و عرفان ناب و عقل و برهان ناب است، و عقل و برهان ناب، موید مؤدای کشف و عرفان ناب و قرآن ناب است و نیز کشف و عرفان ناب، موید مؤدای برهان ناب و قرآن ناب است؛ نه اینکه این هر سه در یک ردیفاند و با هم هیچ تفاوتی ندارند، و نیز مراد این نیست که هر کس با هر سرمایه و طرز فکر و ظرفیتی هر چه از قرآن برداشت کرد ما این را عرفانی و برهانی قلمداد کنیم، یا هر کسی با هر شرایطی مدعی عرفان و مکاشفه شد و هر چه به عنوان عرفان عرضه کرد بگوییم قرآن و برهان آن را تایید میکند. یا هر کسی به عنوان برهان هر چه ارائه کرد بگوییم قرآن و عرفان هم همین را میگویند. اصلا چنین چیزی نیست. برداشت از قرآن برای خود آداب و رسومی دارد و مقرراتی بر آن حاکم است که برداشت کردن از قرآن باید با توجه به آن آداب و مقررات صورت بگیرد، اگر برداشت از قرآن درست و طبق موازین باشد با مودّای کشف ناب و مودّای برهان ناب که خالی از هرگونه وهم و خیال باشد در تعارض نیست، و همین طور در استفاده از برهان، شرایط و مقرراتی وجود دارد که اگر کسی با توجه به آن ها در آن مسیر پیش برود یقینا نتیجه بدست آمده با مودّای کشف ناب و قرآن ناب در تعارض نیست، و همین گونه کشف و شهود و عرفان ناب و صحیح هم برای خود موازین و ضوابطی دارد که اگر کسی طبق آن موازین پیش رود و انحرافی پیش نیاید مودّای کشف و عرفان با مودّای برهان و قرآن در تعارض نخواهد بود. مراد ما این است، نه اینکه خواسته باشیم اینها را در یک ردیف قرار دهیم، اصلا مراد ما چنین چیزی نیست و آقایان باید بحث قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند را به خوبی درک کرده و برداشت و ذهنیت خود را به دیگران نسبت ندهند.
نقد دیگر در مورد اتهام زیر بار ننگ تربیتی و فرهنگی رفتن
استاد برجسته فلسفه و عرفان حوزه علمیه به نقد مطلبی دیگر پرداخت و گفت: استاد حکیمی در صفحه 106 کتاب مقام عقل، میگوید: «ما زیر بار این ننگ تربیتی و فرهنگی نمیرویم که در دین اسلام عقل خود بنیاد (یعنی عقلی که بنیاد بالیدنش بر تعالیم وحیانی و معالم اوصیایی گذاشته باشد) و عقلانیت مستقل وجود ندارد و مسلمین باید در عقلیات کاسه گدایی به آتن و اسکندریه و ... ببرند و تازه به عقل ابزاری برسند و فیثاغورث ...چیزی بگوید، طالس ملطی یونانی ...چیزی، افلاطون ... چیزی، ارسطو ... چیزی، زنون... چیزی، و فلوطین ... چیزی تا برسیم به ساحل رود گنگ و وحدت وجودیهای کنارههای رود جهلوم و....»
وی گفت: در اینجا جناب آقای حکیمی نسبت به عقل و عقلانیت کم لطفی کرده چرا که عقل و عقلانیت امری است همزاد با انسان و انسانیت و هر جا که انسان و انسانیت است، عقل و عقلانیت هم هست و شرقی و غربی و یونانی و رومی و باستانی و عرب و عجم و ... ندارد و تنها مسالهای که وجود دارد این است که عقل و عقلانیت مراتب و درجاتی دارد یک مرحله از آن در اوج است و یک مرحله در حضیض و یک مرحله در حد توسط.
وی اضافه کرد: همین مطلب را راجع به ادراکات کشفی و شهودی نیز میگوییم؛ چون ادراکات عرفانی و ذوقی هم اینطور نیست که در جایی باشد و در جایی دیگر نباشد، انسانهای پاک و وارسته و غیر وابسته در هر جایی که باشند این درک ذوقی و عرفانی را خواهند داشت؛ لذا ما بی تعصب و بی جمود عرض میکنیم که عقل و عقلانیت از هر کسی که باشد برای ما پذیرفته است و درک و ذوق عرفانی به شکل صحیح از هر که باشد برای ما پذیرفته شده است و طبق موازین و ضوابط هر دو را می پذیریم چرا که آنرا وقف طائفهای خاص نمیدانیم.
وی تاکید کرد: انسان چه در شرق و چه در غرب ساخته و پرداخته کارخانه خداست و خداوند چیزی کم نگذاشته است و چون چنین است از نعمت عقل و عقلانیت و نیز کشف و شهود و ادراکات عرفانی برخوردار است.
استاد رمضانی گفت: تنها مسالهای که وجود دارد این است که این زمینه ها در برخی از جاها شکوفاتر میشود و در برخی دیگر نه، در برخی از جاها و شرایط زیر هوا و هوس پنهان میماند و دربعضی دیگر نه، در بعضی شرایط اسیر وهم و خیال میشود و در برخی دیگر نه؛ لذا ما معتقدیم این نوع سخن گفتن «که ما زیر بار این ننگ تربیتی و فرهنگی نمیرویم» برخواسته از تعصب و جمود است و به هیچ وجه این منطق را قبول نداشته و نمیپذیریم.
وی افزود: منطق ما منطق قرآن است که میفرماید: « فَبَشِّرْ عِبَاد الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئکَ الَّذِینَ هَدَئهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئکَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَاب» بندگان مرا بشارت ده، آنان که به سخنها ( ازهرکه باشد ) گوش فرا میدهند و سپس از بهترین آنها پیروی میکنند، اینان همان کساناند که خدا هدایتشان کرده و کسانیاند که صاحب عقل و اندیشهاند.
وی ادامه داد: راه و رسم ما، راه و رسم امام علی علیه السلام است که میفرماید: «انظر الی ما قال ولا تنظر الی من قال» به این نگاه نکن که چه کسی سخن میگوید، به این نگاه کن که چه میگوید. روش ما روش امام صادق علیه السلام است که می فرماید: «الحکمة ضالة المومن فحیثما وجد احدکم ضالته فلیأخذها» حکمت گمشده مؤمن است، پس هر یک از شما گمشده خود را هر جا بیابد، باید آن را اخذ کند.
حجتالاسلام و المسلمین رمضانی گفت: آقای حکیمی! این است منطق، راه، رسم و روش ما که ما همه آنها را در مکتب همان اهلبیتی که شما از آن دم میزنید یاد گرفتهایم و به آن افتخار میکنیم؛ اگر جنابعالی دلیل یا ادلهای دارید مبنی بر اینکه عقل و عقلانیت، خاص مسلمانان و شیعیان است و یا اینکه درک و ذوق عرفانی مخصوص اینهاست و دیگران هیچ درجهای از عقلانیت یا عرفان را ندارند، یا آنچه دارند لزوما همه مخدوش و غیر معتبر است، لطفا آنها را ارائه کنید، اگر ادله شما قانع کننده و مکفی بود ما از گفته خود دست بر میداریم؛ ولی بدانید ـ که حتما میدانید ـ واقع امر این گونه نیست، چرا که همه انسانها با همه تفاوتهایی که در درجات عقل و تعقل دارند، در اصل عقل و تعقل با هم شریکند و زبان مشترک همه، زبان عقل و تعقل است.
این استاد حوزه و دانشگاه گفت: البته جناب آقای حکیمی و همفکران ایشان، اینطور برداشت نکنند که ما همه مرزها را برداشته و همه را محکوم به یک حکم میدانیم! نخیر، همان گونه که تاکید کردیم، درجات تعقل و زمینههای شکوفایی عقل و عقلانیت متفاوت است و اسلام به عنوان خاتم شرایع و ادیان الهی، بهترین زمینهها را برای شکوفایی این بُعد انسانی فراهم کرده است و به دلیل اتکایش بر نبوت و ولایت بهترین جا برای شکوفایی عقل و عقلانیت و نیز کشف وشهود است.
وی گفت: این را عرض کردم تا تصور نشود ما همه مرزها را برداشتهایم و فرقی نمیکند که مسلمان باشی یا نباشی، شیعه باشی یا نباشی و بدین ترتیب اسلام و نیز تشیع رفتند پی کارشان! نخیر، هیچ گاه منظور ما این نبوده و نیست.
وی افزود: افزون بر آن چه گفته شد عرض میشود: جناب آقای حکیمی! اگر همه اقوام و ملل با تکیه بر ارزشهای پذیرفته شده خود، مثل شما با تعصب خاص و ویژه بگویند: ما زیر بار ننگ تربیتی و فرهنگی نمیرویم که در دین و مرام ما عقل خود بنیاد و عقلانیت مستقل وجود ندارد ......الخ. آیا هیچ کس و ملتی، یافت خواهد شد که حرف ملت و شخص دیگری را بپذیرد؟ و آیا در آن صورت ما میتوانیم دیگران را به مکتب اسلام و تشیع دعوت کنیم و آنها هم زیر بار حرف ما بروند و عقل خود بنیاد و مستقل خود را رها کنند؟ هر ملتی اگر بخواهد مثل شما متاع و فکر دیگران را ارزیابی کند، هیچ گاه حق و حقانیت مورد قبول شما به هیچ جای عالم نخواهد رفت.
نقد داوری در مورد علوم و معارف فلاسفه و عرفا
حجتالاسلام و المسلمین حسن رمضانی به نقد مطلب دیگری پرداخت و گفت: آقای حکیمی در صفحه 206 و 207 کتاب مقام عقل میفرماید: «و بدیهی است که چنین علمی جز در نزد خدای آفریدگار چیزها و جهانها وجود ندارد که به حقایق و قوانین و اسرار آنها آگاه است و بنابراین به واقع تنها در کتاب خدا و آیات آسمانی او و نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و اوصیای او که از خداوند متعال تعلیم گرفتهاند یافت میشود نه در نزد دیگران از فیلسوفان و عارفان و متفکران تاریخِ گذشته و حال. چه دانش و معرفت درستی که واقع و حقیقت با وحی مکشوف شود همان است که از وحی یا آنچه با وحی ارتباط نزدیک داشته مانند علوم اوصیا بدست میآید و از جز آن حاصل نمیشود و هر چه جز آن باشد فضل است.»
وی گفت: آیا مراد ایشان از این سخنان آن است که فیلسوفان و عارفان و متفکران تاریخ گذشته و حال به طور کلی هیچ ندارند و هر چه هست فقط و فقط در مکتب وحی و نزد اولیا و انبیا صلوات الله علیهم اجمعین است؟ اگر منظورتان این باشد، باید در متاع عارفان و فیلسوفان و متفکران تاریخ گذشته و حال تجدید نظر کنید؛ چون همان طور که واضح است آنها با عقل و درایت و ذوق و تفکر اثبات کردهاند این عالم مبدا دارد و نیز باید معادی داشته باشد، اثبات کردهاند خصوصیات و اوصاف حق تعالی چیست؟ علم حق تعالی، عدالت حق تعالی، قدرت حق تعالی چگونه است؟ آنها اگر آیهای از آیات قرآن و روایتی از روایات هم نبود میتوانستند اینها را اثبات کنند همان طوراثبات کرده و میکنند. آیا شما اینها را هم منکرید؟ و اگر معتقدید آنها این مطالب را با استدلالهای عقلی به طور مستقل میفهمند و اثبات می کنند، پس نباید بگویید از علوم و معارف الهی هیچ درجهای در اختیار آنها نیست.
وی یادآور شد: ما نمیتوانیم این سخن را به نحو مطلق از شما بپذیریم ؛ چون همانطور که عرض کردیم هر چند علم ناب و معرفت ناب در اختیار انبیا و ائمه معصومین علیهمالسلام است ولی این ایجاب نمیکند که ما اگر فضل و کمالی در کسی مشاهده کردیم آن را منکر شویم.
نقد کلام آقای حکیمی درباره نظر امام خمینی(ره) در مورد معرفت الله
استاد عرفان حوزه علمیه قم در ادامه این گفتگو به برداشت استاد حکیمی از عبارت امام خمینی پرداخت و گفت: حضرت امام (ره) فرمایشی را درباره معارف قرآن فرمودهاند که آقای حکیمی از آنها مثل دیگر موارد استفاده ابزاری کرده است. ایشان در صفحه 91 معاد جسمانی در حکمت متعالیه مطلبی را از امام نقل میکند و مینویسد: «بدین گونه پیامبران (ع) کاشفان دفینههای عقل انسانیاند و تفصیل آموزان آن اجمالی هستند که عقل ابتدایی به آن میرسد برای همین امام خمینی با همه علاقه به فلسفه و عرفان بصراحت میگوید «اگر قرآن نازل نشده بود باب معرفت الله بسته بود الی الابد» پس به نص فرمایش ایشان که در این مسائل حجت است از فلسفهها و عرفانها معرفت الله حاصل نمیشود و اگر معرفت الله حاصل نشد هیچ معرفتی حاصل نشده است.»
وی گفت: آن چه ما با توجه به مبانی حضرت امام از این سخنان میفهمیم این است که قرآن کتابی است که بر تمام کتابهای آسمانی مهیمن و مصداق «چون که صد آمد نود هم پیش ماست» است؛ لذا آن چه قرآن آورده نهاییترین و بالاترین معرفت است نسبت به حق تعالی که در اختیار انسانها قرارگرفته است و اگر قرآن نبود باب این معرفت برتر و متعالی الی الابد بسته بود. یعنی نهایت وسع بشر را قرآن در اختیار انسان قرار داده است، پس وقتی قرآن حرف آخر را در این زمینه آورده است، اگر قرآن نبود یقینا فلاسفه و عرفا به نقطه اوج و آخر نمیرسیدند و راه رسیدن به آن سنخ و نوع از معرفت الله بسته بود.
وی افزود: آیا این معنا و این مطلب همان چیزی است که جناب آقای حکیمی از فرمایشات امام برداشت کرده و با تکیه بر آن گفته است : «از فلسفهها و عرفانها معرفت الله حاصل نمیشود»؟ آیا واقعا امام میخواهد بگوید از فلسفهها وعرفانها هیچ درجهای از درجات معرفت الله ـ حتی درجات ضعیفتر و پایینتر از آن چه قرآن آورده است ـ حاصل نمیشود؟ یا اینکه آن معرفت حاصل میشود ولی به نهایت و اوج خود نمیرسد؟ اگر منظور ایشان معنای دوم باشد ما هم با ایشان همراه و هم عقیده هستیم و نزاعی وجود نخواهد داشت؛ ولی اگر منظور معنای اول باشد و ایشان بخواهند آن را به امام نسبت بدهند باید گفت: چطور ممکن است امام با آن همه علاقه به فلسفه و عرفان اعتراف کند که در این علوم اصلا معرفت الهف وجود ندارد؟! اگر امام به قول ناصواب شما معتقد است در فلسفه و عرفان هیچ درجه از درجات معرفت الله وجود ندارد پس چرا ایشان آن همه مشکلات و تکفیرها را در باره فلسفه و عرفان تحمل کردند؟ و چرا کسانی را که فلسفه و عرفان را مذمت میکردند مورد مذمت قرار میدادند؟ و چرا در اواخر عمر شریف خود، وقتی به گورباچف نامه مینویسند از فلاسفه و عرفا مثل صدرالمتالهین و محیی الدین ابن عربی نام میبرند؟ وچرا در اواخر عمر شریف خود در نامه به خانم طباطبایی به صراحت میفرمایند که کتب عرفانی مانند شرح فصوص الحکم، کمکهای ارزندهای در فهم قرآن و ادعیه و روایات دارد و صراحتا میفرمایند اگر کتب عرفا را میخواهی بخوانی آنها را به قصد فهمیدن قرآن بخوان. آقای حکیمی! شما این تناقضات را که با تحلیل و معنای شما به وجود می آید چگونه حل میکنید؟
وی اضافه کرد: علاوه آن که اگر ما سخن شما را بپذیریم باید بگوییم قبل از قرآن کریم در زمان سایر انبیا علیهم السلام اصلا معرفت الله وجود نداشته است در حالیکه این گونه نبوده است و منظور امام هم این نیست بلکه مراد آن است که قرآن کریم در کنار دیگر معارف که هر کدام در جای خودش معتبر و محترم است، ناب ترین معرفت را نسبت به حق تعالی آورده است، پس جناب آقای حکیمی نباید درجات پایین تر را چه از جانب دیگر انبیا و دیگر کتب آسمانی و چه از جانب فلاسفه متاله وعرفای شامخ منکر شد.
نقد برداشت دیگر آقای حکیمی از عبارت امام خمینی (ره)
استاد رمضانی گفت: آقای حکیمی در صفحه 34 کتاب مقام عقل، جمله دیگری را از امام نقل کرده و باز از آن استفاده ابزاری کرده است. ایشان میگوید: «امام خمینی با همه اطلاع و علاقه خاص به فلسفه درست میگویند: اشخاصی که قبل از اسلام بودند در عین حالی که اشخاص بزرگی بودند مثل ارسطو و امثال او مع ذلک وقتی کتابهای آنها را ملاحظه میکنیم بویی از آن چیزی که در قرآن کریم است در آنها نیست.» بعد هم آقای حکیمی با تکیه بر فرموده امام ـ البته به زعم خود ـ تکلیف فلسفه اسلامی را مشخص کرده و فرمودهاند : فلسفه اسلامی نیز چون از آغاز از همان کتابهای یونانی و امثال آنها گرفته شده و ترجمه شده است، نه از متن قرآن و سنت، ماهیتا و اغلب، پیرامون همان انگارهها بحث کرده و بسط یافته است. یعنی در فلسفه اسلامی که ماهیتا و اغلب پیرامون همان انگاره های یونانی بحث کرده و بسط یافته است نیز بویی از قرآن نیست چون برگرفته از ارسطو و افلاطون است.
این استاد علوم عقلی و عرفانی گفت: علیرغم اشکالات این برداشت و این نتیجهای که آقای حکیمی از فرمایشات حضرت امام گرفتهاند ـ که در جای خود باید به آنها پرداخت ـ عرض میشود با توجه به مبانی امام در فلسفه، منظور ایشان از عبارت یادشده این است که معارفی که قرآن درباره مبدأ و معاد آورده به قدری ناب و در اوج است که فلاسفه قبل از اسلام ـ علیرغم همه بزرگی و زحماتی که کشیدهاند ـ بویی از آن نبردهاند و افزون براین، حقیر معتقد است حتی فیلسوفان و عارفان مسلمان ـ اگر میخواستند فقط و فقط فیلسوف و عارف باشند و از هدایتهای قران کریم و معارف اهل بیت علیهم السلام استفاده نکنند ـ نیز بویی از آن اوج نمیبردند؛ البته همان طور که واضح است لازمه این سخن آن نیست که ما با تکیه بر حقانیت قرآن و مکتب اهل بیت علیهم السلام، متاع و کمالات دیگران را نبینیم و یا آنها را به صورت غیرمنصفانه ارزیابی میکنیم؛ چرا که این امر با تعالیم قرآن و روش اهلبیت علیهم السلام سازگار نیست؛
وی ادامه داد: لذا مثلا اگر یک حکیم و لو غیر مسلمان بگوید: این عالم مبدأ و معادی دارد که عالم و حکیم است، قادر و حی است و همه اینها را با تکیه بر عقل و عقلانیت اثبات کند، این در جای خود ارزشمند و معتبر است، هر چند با تعالیم قرآن کریم و معارف توحیدی انبیاء و اولیاء معصوم، به خصوص حضرت ختمی مرتبت و اولاد طاهرینش علیهم السلام قابل مقایسه نیست.
وی تاکید کرد: پس مراد امام این است که بویی از معارف ناب قرآنی که در اوج است، در دادههای فلاسفه یونان نیست؛ اما نمیتوان با این حربه به جان فلسفه و عرفان اسلامی افتاد و آن دو را غیر معتبر و احیانا در تعارض با معارف وحیانی و قرآنی معرفی کرد، درست همان کاری که آقای حکیمی انجام میدهند.
حجتالاسلام رمضانی افزود: آقای حکیمی باید این فرمایش امام را در کنار دیگر فرمایشات ایشان بگذارند و همچنین به عملکرد آن بزرگوار و دیگر آثارشان توجه کنند تا بتوانند مبین و مفسر خوبی برای آراء و نظریات ایشان باشند، وگرنه به آفت وآسیب تفسیر به رأی و نسبت دادنهای ناصواب و مشوه جلوه دادن بزرگان و منحرف کردن طالبان حقیقت از حق و واقع، دچار خواهند شد.
چرا فلسفه و عرفان بخوانیم؟
استاد علوم فلسفی و عرفانی در پاسخ به این سوال که وقتی ما معتقدیم نابترین معارف و عقلیات در قرآن وجود دارد و قرآن چیزی کم ندارد چرا باید فلسفه و عرفان بخوانیم؟ گفت: خواندن فلسفه و عرفان نوعی ریاضت است که هاضمه فکری و معرفتی انسان را تقویت میکند تا بتواند آنچه را که قرآن یا روایات بیان میکند به بهترین وجه ممکن بفهمد.
وی در توضیح پاسخ خود گفت: البته لازمه این سخن آن نیست که بگوییم کسانی که فلسفه یا عرفان نخواندهاند قرآن یا روایات را نمیفهمند؛ چون که فهم خود درجاتی دارد. مثلا پیامبر اکرم فرمود: «العقل ما عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان» این فرموده پیامبر را ابوذر شنید و فهمید، سلمان شنید و فهمید، عرب بدوی و انسان معمولی هم شنید و فهمید و ما و شما هم شنیدیم و فهمیدیم و همه یک سهم عمومی در فهمیدن آن داشته وداریم ؛ اما اگر با توجه به مباحث متطقی و فلسفی کسی بگوید: این تعریفی که پیامبر صلی الله علیه و آله از عقل ارایه کرده تعریفی رسمی است نه ماهوی، در اینجا پیامبر، ماهیت عقل را معرفی نکرده بلکه خاصیت عقل را بیان فرموده است؛ آیا عرب بدوی و فرد معمولی میتواند این گفته را بفهمد؟ یقینا نه! فقط کسی که با مباحث منطقی و فلسفی آشناست میفهمد که تعریف پیامبر تعریف ماهوی نیست بلکه تعریف بالخاصیه است. پس فقط از طریق یک تخصص، بدون آنکه بر روایت چیزی تحمیل کنیم، میتوانیم آن مطلب را درک کرده و بفهمیم.
وی افزود: هر چه انسان در عقلیات و منطقیات یا در عرفانیات و ذوقیات، تدرّب بیشتری داشته باشد از روایات وآیات بهره بیشتری میبرد.
وی ادامه داد: مثلا اگر یک پیام بهداشتی در قرآن یا روایات وجود داشته باشد، آیا یک متخصص در علم پزشکی آن را بهتر درک میکند یا یک آدم معمولی؟ مطمئنا کسی که پزشکی و طب میداند آن را بهتر درک میکند؛ البته نمیگوییم زمانی که فن پزشکی نباشد مردم چیزی نمیفهمند، یقینا میفهمند، ولی فهمی عادی و معمولی خواهند داشت. هچنین در قرآن و روایات پیامهای اقتصادی زیاد است، آیا کسی که در فن اقتصاد کار کرده و زحمت کشیده آن پیامها را بهتر درک میکند یا کسی که سر رشتهای در این علم ندارد؟ یقینا کسی که در اقتصاد کار کرده آن پیامها را بهتر درک میکند.
وی یادآور شد: در بقیه علوم و سایر تخصصها هم همینطور است، در جامعه شناسی، زمین شناسی، کیهان شناسی و غیره کسی که تخصص مربوطه را فارغ از آیات و روایات دنبال کرده باشد بعد وقتی که آیات و روایات را از انبیا و اولیای دین میشنود، یقینا او آنها را بهتر می فهمد و بهتر میپذیرد تا کسی که اصلا این زمینهها در او نیست.
استاد رمضانی گفت: برای مثال خطاب به شخص آقای حکیمی که یک ادیب است عرض میکنم وقتی که شما به عنوان یک ادیب به قرآن مراجعه میکنید آیا شما فصاحت و بلاغت قرآن را بهتر درک میکنید یا کسی که تخصص جنابعالی را ندارد؟ یقینا شما آن را بهتر درک خواهید کرد. آیا شما در این فهم برتر چیزی را بر قرآن تحمیل میکنید؟ مسلما نه! بلکه بر اساس فهم برتر، بهتر آن را می پذیرید. همین امر را برای تخصصهای فلسفی، عرفانی ، منطقی، طبی، روانشناسی، جامعه شناسی و .. در نظر بگیرید. چرا باید تعصب به خرج داده و این حرف راست را غلط بشنویم.
دو توصیه برای خوانندگان کتابهای آقای حکیمی
استاد برجسته عرفان حوزه علمیه قم در پایان این گفتگو به دو نکته اساسی اشاره کرد و گفت: در پایان دو نکته مهم و اساسی را به همه خوانندگان حق جو و حق طلب عرض میکنم:
1. بیان اشکالات موجود در کتابهای استاد حکیمی و توضیح نسبتهایی نادرستی که ایشان به بزرگان داده و برشمردن برداشتهای ناصوابی که از عبارات آنها کرده و روشن ساختن تفسیر به رایهایی که فرمودهاند، به مجال بیشتری نیاز دارد که فعلا در اختیار حقیر نیست.
2. به همه خوانندگان کتابهای آقای حکیمی توصیه میکنم در جاهایی که ایشان از فلاسفه و عرفا مطالبی نقل قول میکنند و سپس نتیجهای میگیرند؛ ابتدا به کتاب اصلی آن فیلسوف و یا عارف مراجعه کنند تا ببینند عبارت، درست نقل شده یا نه! به تعبیر دیگر آیا امانت گفتاری و نوشتاری مراعات شده است یا نه؟ و سپس تامل کنند که آیا با توجه به متن اصلی، متون، دلایل و شواهد دیگر آیا برداشت آقای حکیمی و نتیجهای که ایشان از آن متنی که نقل کرده، صحیح است یا نه!