انبیا برای این دعوت هیچ گاه از اکراه و اجبار و تسلط بر دیگران استفاده نکردند، بلکه با منطق و زبان نرم فتح قلوب کردند. از سوی دیگر در برابر این جریان ناب و صواب، گروهی بودند که با سیطره استبدادی بر سایرین آنها را با زور شمشیر و تهدید به حبس و شکنجه به عقاید باطل خود دعوت میکردند و گاه چنان غره میشدند که خود را پروردگار آنها میدانستند! جریانی که به جای منطق و بیان، با پول و بوق و زور میکوشید تا خود را سر پا نگه دارد و هر صدای مخالف این مسیر را از پای در آورد! آن سو اگر برای بیان حقایق و سعادت واقعی برای مردم جان میکند و طلب مزد نمیکرد، اینسو برای ضلالت خود و دیگران، از گرفتن مال و حتی جان مردم ابایی نداشت! به وضوح عیان است، جریانی که خود را محور و ارباب دیگران میداند، با جریانی که منش و روشش این است که خود را از میان بر دارد و خودخواهی را کنار بزند، کنار نمیآید و آن را سدی در برابر «خود» میبیند که باید شکسته شود! پیامبران چون خود را با سرشت مردم طرف میکردند، به سرعت مورد اقبال و استقبال قرار میگرفتند. روش رایج جریان استکبار و تکبر برای مقابله با جریان سعادت و حقیقت، توسل به رسانه و ثروت و در نهایت سلاح بوده است. آنها می کوشیدند ابهت و عظمت و تقدس انبیا و کلام آنها را در برابر مردم بشکنند تا به زعم خود بیان آنها را بیاثر کنند! تمسخر و استهزا و تحقیر شیوه همه مستکبران بوده است؛ چنانچه تعبیر قرآن به گونهای است که گویا این امر یک قاعده و اصل است: «يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ»؛ (یس/ 30) هیچ فرستادهای از طرف خدا نیامده مگر آنکه، دستگاه جور و خودمحور آن را مسخره کرده است! خداوند بارها در قرآن پیامبر اعظم را این گونه تسلی داده است که در امتهای پیش از تو نیز حاکمان مسکتبر انبیا و طرفداران آنها را استهزا میکردهاند! دلیل عمده این تمسخرها، این بود که خود را برتر از دیگران میپنداشتند؛ در حالی که جز زور و زر عاملی برای برتری نداشتند، قرآن این جمع را «مترفین» مینامد که در صف مقدم نبرد با اسم و رسم انبیا بودند. شاید قدیمیترین سندی که بتوان برای این امر بیان کرد، بدزبانی قوم نوح در برابر این نبی اولوالعزم باشد. به فرموده علامه طباطبایی در گفتوگوى نوح(ع) با قوم خود، آنان ايمان آوردن افراد بىمال و مكنت به او را بر او خرده مىگرفتند! «قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ»؛ مقصود مردم از اينكه به نوح(ع) گفتند: پيروان تو افراد پستند، اين بوده كه شغل پست و كارهاى كوچك دارند و لذا آن جناب پاسخشان داد به اينكه: «وَ ما عِلْمِي بِما كانُوا يَعْمَلُونَ». ظاهراً قوم نوح(ع) ملاك شرافت و احترام را اموال و فرزندان و پيروان بيشتر مىدانستند، همچنان كه از دعاى نوح (ع) كه عرضه داشت: «رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِي وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْيَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلَّا خَساراً» (نوح/ 21) اين معنا به خوبى برمىآيد، يعنى استفاده مىشود كه مرادشان از ارذلين، بردگان و فقرا و صاحبان مشاغل پست و خلاصه كسانى است كه اشراف و اعيانشان ايشان را سفله و فرومايه مىخواندند و از مجالست و معاشرت با آنان ننگ داشتند. (ترجمه تفسير الميزان، ج 15، ص 416) این ماجرا ادامه داشت تا زمان آقا و سرور همه انبیا، پیامبر اعظم(ص) که اشراف و مترفین و مستکبران با استفاده از رسانه و بوقچیهای خود، با تمسخر و ناسزا به جنگ منطق و اندیشه متعالی نبوی رفتند. شیوه همان شیوه و ابزار همان ابزاری بود که سالیان سال علیه انبیا استفاده میشود. سوره همزه بیان روشنی از راهکار و ابزار این جریان علیه رسول اعظم و اجرای قاعده استهزاست؛ یعنی استفاده از توهین همراه با ثروت! در تفسیر «روحالمعانى» در ذيل آيه «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ»، گفته است بنا بر یک روایت اين سوره در شأن وليدبنمغيره و بدگویياش نسبت به رسول خدا (ص) و سعى در تنقيص آن جناب نازل شده، و بنا بر قولى ديگر در شأن عاصبنوائل نازل شده است. دو وصف مهم برای این افراد در این سوره بیان شده است، هرزه زبانهای پولپرستی که گمان میکردند اموالشان موجب قدرت و جاودانگیشان میشود! «الذی جمع مالا و عدده یحسب ان ماله اخلده». نمونه دیگر این افراد ابولهب بوده است که بر تمسخر و آزار پیامبر شهره بود. این گروه سر سلسله و راهبر جریان تخریب انبیا بوده و دانشمندنماها و کارگزاران و جهال را تشویق و تقویت و حمایت کرده تا به هر طریق به اهداف خود برسند. امروز نیز همین خط دنبال شده و کسانی که در برابر تابش رسول مکرم، خود را خوار و خفیف میبینند، رسانهها و عمال خود را به صف میکنند تا به رسم نورانی انبیا تاخته و تقدس آنها را بشکنند. طبق سنت الهی عاقبت همه کسانی که زبان تمسخر در برابر انبیا باز کردهاند، عذاب الهی است.
منبع: صبح صادق