دغدغه مادر شهید تهرانی مقدم پس از شهادت "حاج حسن"/ شیوه رفع خستگی پدر موشكی ایران

عکس خبري -دغدغه مادر شهيد تهراني مقدم پس از شهادت "حاج حسن"/ شيوه رفع خستگي پدر موشکي ايران

بسیار قوی بودند، اماچند سال پس از شهادت حاج حسن‌آقا به من گفتند «از زمانی كه حسن رفته، جگرم می‌سوزد و یك آتشی در جگر من است كه خاموش نمی‌شود.»

به گزارش نما، همزمان با سالگرد شهید تهرانی مقدم و همکارانش در گفت‌وگوهای متفاوتی به شخصیت و نوع عملکرد این شهید سرافراز پرداخته‌ایم، در خلال این مصاحبه‌ها به نکته‌ای جالب برخوردیم که ایشان در دامن مادری پرورش یافته که شهادت‌گونه زندگی کردن را به فرزندانش آموخته‌ است. زندگی مرحومه حاجیه خانم «فاطمه جلیلی» مادر شهیدان علی و حسن تهرانی‌ مقدم آن‌چنان زیبا است که نمی‌توان ثانیه‌ به ثانیه آن را به تصویر کشید. لذا برای شناخت بیشتر این مادر شهید با مریم خواجه نوری از همراهان صمیمی ایشان و مربی آموزش معارف قرآنی که مدت‌ها خدمت ایشان بوده، به گفت‌وگو پرداخته‌ایم. مشروح گفت‌وگو را می‌توانید در متن زیر بخوانید:

مادر شهیدان تهرانی مقدم در زمان حیاتشان چه اقداماتی داشتند که این‌چنین در مورد محبت به مردم منطقه معروف بودند؟

آن‌طور که از موضوعات مختلف متوجه شدم خانه ایشان در زمان آغاز انقلاب مکان امنی برای انقلابیون بود. فرزندانشان را تشویق می‌کردند که در یاری‌ رساندن به مردم فعال باشند؛ اما در زمان دفاع مقدس که در منطقه کاشانک سکنا گزیدند، بیشتر در خدمت‌ ایشان بودم.

خانه ایشان به پایگاهی برای کمک به رزمندگان جبهه حق علیه باطل تبدیل شده بود، از دوخت لباس، پختن مربا و...گرفته تا جمع‌آوری آذوقه و اقلام مورد نیاز جبهه. یعنی از اول صبح برای کمک به رزمندگان از خواب برمی‌خاستند و تا پاسی از شب به این امر مشغول بودند. حاج خانم در زمینه فرماندهی روحیه‌ بی‌نظیری داشتند، بسیار مقتدر بودند و همه را زیر نظر داشتند.

در خصوص شخصیت سرکار خانم جلیلی برایمان بفرمایید.

حاج خانم یک ابهت خاصی داشت و کارهای بسیاری انجام داد و هر کدام از آنها به بهترین شکل صورت می‌گرفت. خانه ایشان به مرکزی برای مراجعه مردم و نیازمندان تبدیل شده بود و هرکسی می‌آمد دست خالی برنمی‌گشت. ایشان انباری پر از کالا در منزل داشتند که برای مردم بود، دائما پر و خالی می‌شد.ایشان خودشان به من گفتند که بیش از 2 هزار جهیزیه تهیه و توزیع کرده‌ام که در نوع خودش بی‌نظیر است.

به چشم خود دیدم که به صورت کلی خرید می‌کردند؛ مثلا به یکباره 10 تا اجاق‌گاز برای جهیزیه تهیه می‌کردند. خودشان می‌نشستند ملحفه عروس می‌دوختند و می‌دادند بیرون مرواریددوزی و...کنند. ایشان بهترین‌ها را انتخاب می‌کردند و می‌گفتند این افراد مدتی نداشتند و از این نعمت‌ها بهره‌مند نبودند برای همین باید بهترین‌ها را به آنها بدهیم.

یک بار به بازار رفتم که پارچه مخملی را برای عروس خانمی تهیه کنم و وقتی ایشان دیدند، گفتند آیا به دختر خودت هم همین جنس را می‌دهی؟ با وجود آنکه جنس، جنس خوبی بود اما ایشان بسیار نکته‌بین بودند.

اگر در کشور سیل، زلزله و یا هر حادثه‌ای اتفاق می‌افتاد ایشان با کامیون و از طریق مسجد اقلام خود را تقدیم می‌کرد، یا زمانی که دستور به جمع‌آوری اقلام برای کمک به دیگران می‌دادند خودشان تک به تک آنها را نظاره می‌کرد و روی آنها حساس بود و اگر لباسی خیلی مناسب نبود آن را کنار می‌گذاشتند. علاوه بر همه این خیرات و مبرات در آزاد کردن زندانی هم فعال بودند و حتی برای آقادامادها هم به گونه‌ای دیگر برنامه‌ریزی و به آنها کمک می‌کردند.

* ماجرای ختم گرفتن برای میت ناشناخته/ مادر شهیدان تهرانی مقدم مریضِ مشکلات مردم بودند

حتی به خاطر دارم یک بار آمدند درب منزل ایشان گفتند میتی روی زمین ماده و خرج دفن و کفن آن را ندارند. ایشان علاوه بر خرج دفن و کفن هزینه ختم آنها را داد و خودش در آن شرکت کرد.ایشان آن‌قدر نسبت به مردم دلسوز بودند که بارها و بارها مریض مشکلات مردم بودند یک بار به در خواست بچه‌ها برای اینکه از این دغدغه‌ها دور شوند، به شمال کشور رفتند که در همان شمال هم دیدند مردم آنجا برای حمام کردن و رفت و آمد به مسجد هم با مشکلاتی روبه‌رو هستند در آنجا نیز برای ساخت حمام و مسجد اقدام کردند.

ایشان به دلیل بیماری در بیمارستان بستری بودند در همان‌جا به مشکلات بیماران گوش می‌دادند و نسبت به رفع آنها اقدام می‌کردند. هرجا می‌رفتند دغدغه رفع مشکلات مردم را داشتند من خودم شاهدم چندین خانه برای مستضعفان یا ساختند یا خریدند و یا تجهیز کردند. تمام عمر ایشان به همین موضوعات سپری شد.

در دوران دفاع مقدس و پس از آن ایشان صبح‌ها اتوبوس می‌گرفتند و خانواده شهدا را به بهشت‌زهرا می‌بردند و یک صبحانه مفصل هم پس از دعای ندبه تدارک می‌دیدند. مادر شهید طهرانی مقدم زمانی که حالشان بهتر بود بلیت اتوبوس و قطار تهیه می‌کرد و کسانی را که هزینه سفر زیارتی نداشتند، به آنها می‌داد و آنها را میهمان می‌کرد. سر سفره ایشان هر روز افرادی حضور داشتند بعضی از افراد روزانه، ماهانه و سالانه به ایشان می‌رسیدند و رفع نیاز می‌شدند.

ایشان به هر سختی بود پولی را تهیه و نیازهای مردم را برطرف می‌کرد. قبل از ماه مبارک رمضان و قبل از عید سعید غدیر و آغاز مدارس نسبت به رفع مشکلات مردم بیشتر حساس بودند.

مادر شهیدان تهرانی مقدم به چه چیزهایی علاقه داشتند؟

یکی از علاقه‌های این مادر شهید تلاوت قرآن بود و به مراسم اهل‌بیت(ع) بسیار حساس و منزل خود را به حسینیه تبدیل کرده بود. ایشان روی بعضی از موضوعات بسیار حساس بودند مثلا از همان ابتدا روی برگزاری جلسه، نوع غذا و... نظارت می‌کردند و روی صندلی می‌نشستند و دانه دانه اتفاقات را دنبال می‌کردند.

* خانم جلیلی بسیار باجذبه و با ابهت بودند/ ماجرای مرخصی از ICU بیمارستان برای پخت غذای نذری

به خاطر دارم یک‌بار ایشان تعدادی کفن خریدند به من دادند و گفتند آن را به مردم بدهید، حتی در این کار هم شریک خیر می‌شدند. ایشان علاوه بر اینکه بسیار با ابهت و با جذبه بودند دلی سرشار از عشق و مهربانی داشتند. یک خانمی در نزدیکی منزل ایشان که همسر سرایدار بود، تصادف کرد باورتان نمی‌شود همانند بچه‌اش از او مراقبت می‌کرد. همه می‌ترسیدند که این موضوع را به حاج خانم اطلاع دهند، اما پس از اطلاع یافتن از هیچ چیزی برای او دریغ نکرد چرا که درد مردم را درد خودش می‌دانست.

یکی از موضوعاتی که به شدت در ذهن من مانده این موضوع بود که در یکی از مراسم‌ها در آی‌سی‌یو بستری بودند. از آی‌سی‌یو با اجازه خودشان بیرون آمدند، در منزل روی پخت غذا نظارت کردند و مجدداً به آی‌سی‌یو بازگشتند. این نمونه‌ای از حساسیت این مادر شهید بزرگوار است.

من خیلی با حاج خانم مأنوس بودم به خاطر دارم در بیمارستان دقایقی قبل از عمل به من توصیه کمک برای حل مشکل یک طلبه‌ای را کردند؛ در آن شرایط هم به یاد مردم بودند. من خودم روزهای چهارشنبه در منزل ایشان بالای 20 سال کلاس معارف علوم دینی داشتم و در این اواخر که نمی‌توانستد راه بروند، می‌نشستند و مطالب را با دقت گوش می‌کردند به خاطر دارم که به من می‌گفتند من ماهی‌ام و این جلسات آب، اگر این جلسات را از من بگیرید من می‌میرم. در ایام عزاداری و روضه از سوز جگر اشک می‌ریختند و بلند بلند گریه می‌کردند. در ایام عزاداری هیچ‌گونه تبسمی از ایشان نمی‌دیدی و می‌گفتند عزیز دل زهرا(س) در این موقعیت هستند، من بخندم و غذا بخورم؟

شهید تهرانی مقدم در این خیرات و مبرات شریک می‌شدند؟

شهید تهرانی مقدم در خیلی از موارد گفته شد، پشتیبان مادر بزرگوارشان بودند و از این موضوعات جدا نبودند. من بارها و بارها دیدم که در امورات منزل با مشکلات مالی روبه‌رو بودند اما هیچ‌گاه از کار خیر جلوگیری نمی‌کردند. این اواخر که ایشان از روی تخت نمی‌توانستند حرکت کنند بعد از جلسه من خدمتشان می‌رفتم ایشان با وجود آنکه به شدت ناله می‌کردند و درد داشتند دستور به رسیدگی به مشکلات مردم را می‌دادند.

جالب‌تر آنکه وصیت‌نامه ایشان را من نوشتم و از ابتدای وصیت‌نامه ایشان دغدغه محرومین را داشتند و گفتند هرچی از من باقیمانده و دارم، بفروشید و خرج محرومین و مستضعفین کنید.

شهید طهرانی مقدم همواره از احوال مادرشان جویا می‌شدند ایشان با وجود مشغله‌های کاری فراوان به مادر خود سر می‌زدند به خاطر داریم یکبار ایشان 48 ساعت نخوابیده بودند اما در همان حال هم به مادرشان سر می‌زدند. باید هم از چنین مادری چنین فرزندانی متولد شوند. این مادر با سختی و خیاطی این فرزندان را بزرگ و تقدیم اسلام کرد. یک زمان شهید طهرانی مقدم به مادر خودش گفتند چرا نمی‌خندی؟ ایشان می‌گفت چقدر می‌دهی تا بخندم؛ باید 3 میلیون برای مستضعفان بدهی تا بخندم.

این مادر شهید به مقدار کم اکتفا نمی‌کرد و مبالغ بسیاری زیادی را در اختیار دیگران قرار می‌داد؛ در آن زمان 5 میلیون تومان، 10 میلیون تومان و 15 میلیون تومان به دیگران می‌دادند و می‌گفتند بدهید خدا می‌رساند. در برخی موارد هم از طریق بنده و همسرم به دیگران وام می‌دادند. به اتفاق همسرم یک مجموعه‌ای داریم که به دیگران وام می‌دهیم این مادر شهید بارها افرادی را به ما معرفی می‌کردند البته خود شهید هم از این کار دریغ نمی‌کردند و جالب است به ما می‌گفتند «اگر فلانی این وام را برنگرداند من خودم شخصا برمی‌گردانم؛ این فرد رو انداخته نباید رویش را زمین انداخت.»

* ماجرای آتش جگر مادر شهیدان تهرانی مقدم پس از شهادت «حاج حسن»/ از استادتان بپرسید که چه‌کنم؟

هیچ‌گاه حال حاج خانم را مثل پس از شهادت حاج حسن تهرانی مقدم ندیدم. علاوه بر اینکه خود شهید شخصیت والایی داشتند؛ این مادر شهید تکیه‌گاه خود را از دست دادند.وقتی در همان ساعات اولیه خدمت این مادر رسیدم ایشان به شدت مضطر بودند و می‌گفتند مستضعفین یتیم شدند حسن رفت. یعنی برای این هم غصه می‌خوردند.

با وجود اینکه بسیار قوی بودند، پس از چند سال از شهادت حاج حسن‌آقا من را صدا کردند و گفتند «از استاد بزرگوارتان بپرسید و برای من یک جواب بیاورید. از زمانی که حسن رفته، جگرم می‌سوزد و یک آتشی در جگر من است که خاموش نمی‌شود، من چه کاری باید انجام بدهم؟»

یاد این حدیث افتادم که "اولادنا اکبادنا" یعنی فرزندان ما جگرگوشه‌های ما هستند من این موضوع را به استاد خودم گفتم و ایشان گفتندبه این مادر شهید بگویید این سوزش جگرشان مشارکت در مجاهدت شهید حسن تهرانی است.

علاقه شدیدی میان این مادر و شهید تهرانی‌ مقدم بود و این جوانان باید یاد بگیرند که اگر می‌خواهند به جایی برسند باید به مادر خود رسیدگی کنند.

* ماجرای فرش نخ نما شده خانه مادر شهیدان تهرانی مقدم که حاج حسن آن را به منزل خود بردند؟

حاج حسن بسیار زیاد به مادر خودشان رسیدگی می‌کردند و دوست داشتند بهترین‌ها را در اختیار مادرشان قرار دهند؛ مثلاً ایشان قطعه طلایی را برای مادر خریده بودند که این مادر شهید بارها و بارها تلاش می‌کردند برای رفع گرفتاری مردم آن را بفروشند.

حاج حسن یک‌بار به منزل مادر سر می‌زند و به مادرشان می‌گویند که مادر این فرش نخ‌نما شده، اجازه بدید آن را تغییر بدهم، این شهید بزرگوار هم به بهترین شکل آن را تغییر دادند. مادرشان می‌گوید بعد از مدتی حسن آقا من را به داخل اتاق منزلشان بردند و به فرش نخ‌نما شده کف زمین اشاره کردند و گفتند مادر این فرش را می‌شناسید؟ که در جواب مادر می‌گویند که نه این چیه توی اتاق انداخته‌ای؟ حاج حسن می‌گوید که «این همان فرش شماست. وقتی باخستگی به منزل می‌آیم، صورتمو، روی فرشی می‌گذارم که جای پای شماست؛ تمام خستگی از تنم بیرون میره.»
منبع: تسنیم

۱۳۹۹/۸/۲۰

اخبار مرتبط