به گزارش نما به نقل از فارس، طبق عادت فکر میکردم که باید تنها دو روز در مسیر میبود اما میگوید خیلی بیش از اینها و حدود 20 روز در جادهها است. هم خسته و هم خوشحال است. با اینکه سختی مسیر رمقی برایش نگذاشته بود، به جای استراحت، دائم دور و بر کامیونش بود. مرتب سرکشی میکند. همه جا را ورانداز میکند تا مبادا ماشینش مشکلی فنی داشته باشد.
محمدرضا قنبری، راننده ضریح مطهر امام حسین (ع) متولد 1344 در محله خاک فرج قم است. محمدرضا حدود 30 سال است که در جادههای سخت و خطرناک رانندگی میکند. جادههایی که این روزها دائم شاهد حوادث ناگوار و جبران ناپذیر است. او حدود 18 سال است که در شهرداری قم در بخش موتوری این نهاد مشغول کار است.
در حالی که همگان در انتظار رسیدن ضریح بودند، اما کمتر کسی به راننده زحمتکش کامیون منتقل کننده ضریح توجه میکرد. در انتظار بودم. برای اینکه زودتر بتوانم با او گفتوگویی داشته باشم، صبح زود در ابتدای منطقه «زرگان» منتظر ماندم. بالاخره بعد از مدتها انتظار، ضریح رسید. مردم با بیرقها و یزله به استقبال ضریح مطهر امام حسین (ع) رفتند. هر چقدر میخواستم نزدیک شوم، خیل جمعیت به سمت ضریح نمیگذاشت به ماشین نزدیک شوم. در این میان ناگهان زنی شتاب زده با «ثوب» (ردای مشکی) و مردی با «دشداشه» و «چفیه» بر سر در حالی که گوسفندی برای قربانی در دست داشتند با هزار تقلا و زور خود را به جلوی کامیون رساندند. کامیون میایستد و گوسفند را قربانی میکنند. در این فرصت بود که خود را به بالای ماشین کشاندم. درست در کنار درب راننده. پسر جوانی بود و گفت راننده عصر در مصلا است و حالا در حال استراحت. در نهایت او را در مصلی دیدم و گفتوگویی با او انجام دادم.
چطور شد که شما را به عنوان راننده انتخاب کردند؟
کار خدا بود. حکمت بود. یک روز آمدند شهرداری و گفتند یک راننده و کامیون میخواهیم که مرا انتخاب کردند.
عکسالعمل شما؟
از خوشحالی نمیدانستم چه کنم. باورش سخت بود که چنین اقبالی دارم. اما تعجب نکردم. از میان این همه ماشینهای ترو تمیز. شرکتهای زیادی درخواست داده بودند که خودروهای تمیز همراه با خرج مایحتاج راننده را هم بدهند، اما درخواستشان پذیرفته نشد و در نهایت مرا انتخاب کردند.
چرا تعجب نکردید؟
اوایل امسال در کربلا بودم. چون شنیده بودم که قرار است در قم برای امام حسین (ع) ضریح بسازند، همانجا از امام خواستم که من راننده ضریحش باشم. از او خواستم و به من عطا کرد. همان روزها به خیلی از دوستانم میگفتم که سال آینده من ضریح را میآورم. کسی باورش نمیشد و می خندیدند و میگفتند که این همه ماشین نو، چرا با ماشین فکستنی تو ضریح را بیارن؟
شهرهای زیادی را گذراندید؟
بله. شهرهای زیادی مثل قم؛ ساوه، تهران، اراک و... را گذراندم و شهر به شهر استقبال بیشتر بود. در هر شهر هم یک شب میماندیم.
مشکلی در مسیر پیش نیامد؟ برخی میگویند تعدادی زیر چرخهای ماشین رفتند؟
نه خدا را شکر هیچ مشکلی پیش نیامد و تنها یکی از ماموران همراهمان بود که نزدیک اندیمشک پایش زیر تایر رفت. حالا هم حالش خوب است و گویا عمل کرده. مشکل دیگری که پیش آمد این بود که حدود 60 کیلومتر از خرم آباد بیرون آمده بودیم که دینام ماشین از کار افتاد. همانجا کسی پیدا شد و گفت من مکانیک هستم. با سرعت و حدود نیم ساعت بعد برایمان یک دینام و باطریساز آورد. همانجا سریع وسایل را نصب کردیم و حرکت را ادامه دادیم.
رانندگان بین شهرها وقتی از کنار ضریح میگذشتند چه عکسالعملی داشتند؟
آنقدر خوشحال و ذوق زده میشدند که حد و نهایت ندارد. فریاد میزدند خوشا به سعادت راننده چکار کردی که این مسیر قسمتت شد؟
زمان برگشت، ماشین بدون بار است. چه حالی پیدا میکنی؟
راننده که به زیارت کردن مردم خیره شده بود، گفت: فکر کنم جز ماتم هیچ حس و حالی نداشته باشم. حالا ذوق و شوق بردن و رساندن خانه به صاحبخانه را دارم. اما وقت برگشت از تنهایی چکار کنم؟ اذیت میشوم.
در میان گفتوگویم با راننده بود که زنی فریاد میزند آقای راننده، آقای راننده. حاج محمدرضا سرش را از پنجره بیرون کشید. زن گفت: آقای راننده خدا به همرات. تو رو خدا برای بچم دعا کن، مریض دارم. راننده با نگاهی معصومانه گفت: چشم، به روی چشم. از راننده پرسیدم فراموش نمیکنید برای این خانم دعا کنید؟ نه اصلا. اتفاقا در مسیر کلی سفارش دادند که دعا کنم. شاید خانمها بیش از 50 نامه به من دادند که به مرقد امام حسین (ع) ببرم. یکی مریض دارد و یکی حاجت. هر کسی به نوبه خودش متوسل میشود. بعضیها میخواستند پول بدهند، اما پول ازشون نمیگرفتم.
عکسالعمل خانواده شما چه بود؟ آیا راحت گذاشتند به این سفر بروید؟
من سه پسر و دو عروس دارم. وقتی این خبر را شنیدند همه دوست داشتند همراهم بیایند. در کاروانمان خانم همراهمان نیست. از من قول گرفتند که حتما سال آینده به زیارت کربلا ببرمشان تا از سفرم راضی باشند. من هم به آنها قول یک زیارت در سال آینده را دادم. خانواده من واقعا برایم زحمت زیادی کشیدند و اهل کرم هستند.
ضریح از شهرهای زیادی گذشت. چه تفاوتی در استقبال مردم دیدید؟
استقبال مردم خوزستان متفاوت بود. آنها مشخص است که عاشقترند و دوست دارند که ضریح بیشتر پیششان بماند. مثلا در خوزستان مردم با شیوه خاص و بیرقهای متفاوت به جلوی ماشین میآمدند و شروع به سینهزنی به سبک محلی خودشان میکردند. اما در شهرهای دیگر اینچنین نبود و همه در کنار ضریح سینهزنی میکردند.
این اولین سفرتان به اهواز بود؟
خیر. اولین بار در سال 60 بود که برای حضور در جبهه به اهواز آمدم. آن موقع شهر خلوت بود و شکل و شمایش تفاوت داشت.
سفر به عراق شاید همراه با خطر باشد....
من برای جانم هیچ ارزشی قائل نیستم. انشالله ضریح را صحیح و سالم تحویل امام بدهیم. بعضی از دوستان همراهمان غسل شهادت کردهاند و برای هر خطری آماده هستیم.
حرف آخر؟
از همه مردم میخواهم که برایمان دعا کنند، خجالت زده صاحب ضریح نشویم.