حالات عبادی امام سجاد(ع) از زبان علامه طهرانی

امام سجاد(ع) در مناجات با خداوند متعال می‌فرماید: اگر معدن‌هاى آهن دنیا را با ناخن‌هاى خود حفر، زمین را با مژه چشمان شخم مى‌زدم قطعاً این مقدار كمى از بسیار حقوقى بود كه نسبت به تو مى‏توانستم ابراز كنم.

به گزارش نما به نقل از فارس، در کتاب «انوار الملکوت» تألیف علامه آیت‌الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی که با مقدمه و ترجمه فرزندش، آیت‌الله سید محمد محسن حسینی طهرانی منتشر شده است، به برخی از حالات عبادی امام سجاد(ع) اشاره شده است که این مطلب در روز شهادت این امام همام به پیشگاه ارادتمندان اهل بیت تقدیم می‌شود. باشد تا با اسوه قرار دادن آن ذوات مقدسه به کمال انسانیت نایل آییم.

علامه طهرانی (ره) در خصوص حالات حضرت سجاد بیان می‌کند: آورده‏اند «کانَ عَلِىُ بنُ الحسَینِ علیه السلام إذا حَضَرَ الصَلاة اقشَعَرَ جِلدُهُ و اصفَرَ لَونُهُ و ارْتَعَدَ کَالسَعَفَة»؛ امام سجاد(ع) در هنگام نماز بدنش به لرزه مى‏‌افتاد و رنگ صورتش زرد مى‌شد و مانند شاخه‌‌هاى درختان مرتعش مى‏‌شد.

وی می‌افزاید: در روایت است که شبى یکى از فرزندان حضرت سجاد(ع) از مقام مرتفعى افتاد و دستش شکست، از اهل خانه صدا بلند شد؛ همسایگان جمع شده دست طفل را بستند. صداى فریاد طفل بلند و حضرت سجاد از شدت اشتغال به خدا و نماز ابداً نمى ‏شنیدند. چون صبح شد آن حضرت دست طفل را در گردن آویخته دید، پرسید سبب چیست؟ جریان را به خدمتش عرض کردند.

و در وقت دیگر در حالتى که حضرت در سجده بودند آتشى در خانه گرفت؛ و اهل خانه فریاد مى‌کردند: یَابنَ رَسولِ اللهِ! النَارِ النارِ! حضرت متوجه نشد، تا آنکه آتش را خاموش کردند؛ و پس از مدتى حضرت سر از سجده برداشت. اهل منزل پرسیدند: چه چیز شما را به خود مشغول کرده بود، به طورى‏ که از این آتش منزل غافل شدید؟

حضرت فرمود: آتش کبراى قیامت مرا از این آتش غافل نموده بود.

* روایت «حماد بن حبیب» و گم کردن راه مکه و برخورد به امام سجاد(ع)‏

علامه طهرانی روایتی را از منتهى الآمال آورده و می‌گوید: قطب راوندى و غیر او روایت کرده‌‏اند از حَماد بن حَبیب کوفى، گوید: سالى قصد حج حرکت کردم. همین که از منزل زباله بیرون رفتم بادى ظلمانى بوزید، و در آن حال تمام قافله را از هم متفرق کرد. من در آن وادى عظیم متحیر و سرگردان بماندم؛ و مى‌‏رفتم به تنهایى تا به یک وادى بى ‏آب و گیاه رسیدم. شب رسید و من از خوف، خود را بر درختى جاى دادم. چون سیاهى شب جهان را فراگرفت جوانى را دیدم با جامه سفید و بوى مشک او را احاطه کرده بود و روى به من مى‌‏آورد.

با خود گفتم: این باید یکى از اولیاى خدا باشد، و شاید اگر مرا ببیند به جاى دیگر رود؛ خود را مخفى داشتم تا حالات او را درست بنگرم. آن جوان مهیاى نماز شد و گفت:

یا مَن حَازَ کُلَ شَى‏ءٍ مَلَکُوتًا و قَهَرَ کُلَ شَى‏ءٍ جَبَرُوتًا! صَلِ عَلَى مُحَمَدٍ و آلِ مُحَمَدٍ! و أولِجْ قَلبِى فَرَحَ الإقبالِ عَلَیکَ، و ألحِقنِى بِمَیدانِ المُطِیعِینَ لَکَ؛ اى کسى که ملکوت تو بر همه اشیا استیلا یافته و جبروتت همه را در تحت فرمان خود درآورده بر محمد و آل محمد درود فرست و در قلب من سرور و انبساط اقبال و روىکرد به خودت را قرار بده. و مرا به وادى حرکت کنندگان و اطاعت کنندگان خودت وارد نما.

و مشغول نماز شد. در آن حال دیدم که تمام اعضا و ارکان او آماده نماز شد و حرکات او آرام گرفت. من برخاستم دیدم در آن محل که آن حضرت مهیاى نماز شد چشمه آبى مى‌‏جوشد؛ من نیز تهیه نماز دیدم، در پشت سر او ایستاده گویا محرابى در مقابل چشم من ممثل شد؛ و مى‌‏دیدم آن حضرت را که هر وقت به آیه‏‌اى مى‏‌گذشت که در آن وعده یا وعید بود با ناله و حنین آن را مکرر مى‏‌نمود.

چون تاریکى شب به نهایت رسید از جاى خود برخاست و گفت:

یا مَن قَصَدَهُ الضالُونَ فَأصابُوهُ مُرشِدًا، و أمَهُ الخائِفُونَ فَوَجَدُوهُ مَعقِلًا، و لَجَأ إلَیهِ العابِدُونَ فَوَجَدُوهُ مَوئِلًا! مَتَى راحَة مَن نَصَبَ لِغَیرِکَ بَدَنَهُ؟ و مَتَى فَرَحُ مَن قَصَدَ سِواکَ بِهِمَتِهِ [بِنِیَتِهِ‏]؟ إلَهِى قَد تَقَشَعَ الظَلامُ و لَم أقضِ مِن خِدمَتِکَ وَطَرًا، و لا مِن حِیاضِ مُناجاتِکَ صَدرًا، صَلِ عَلَى مُحَمَدٍ و آلِ محمدٍ، و افعَلْ بِى أولَى الأمرَینِ بِکَ یا أرحَمَ الراحِمِینَ!

اى کسى که گمراهان از پى او روان شدند و او را بهترین راهنما و هدایت کننده یافتند و بیمناکان به سوى او حرکت کردند و او را محل امن و اتکاء خود یافتند و عبادت کنندگان به او پناه آوردند و او را جایگاه پرستش و عبادت دیدند. کجاست آرامش براى کسى که بدنش را در غیر مورد رضاء و خواست تو قرار دهد؛ و فرح و سرور براى کسى که همت و نیتش را در غیر راه تو صرف کند کى حاصل خواهد شد. خدایا سیاهى شب در حال افول است و طلوع صبح نزدیک و من هنوز دل در گرو عنایت و فضل تو دارم و از تو حظ و نصیب خود را دریافت ننمودم. و از آبشخوار مناجات و راز و نیاز با تو منصرف نشدم، بر محمد و آل محمد درود فرست و آنچه به صلاح من است و مورد رضا و مشیت تو است از دو طرف امور براى من مقدر فرما اى ارحم الراحمین.

حماد بن حبیب گوید: من در این حال، ترسیدم که شاید ناگهان این مرد مخفى شود و اثرش بر من پوشیده ماند، برخاستم و دامنش را گرفتم و گفتم: تو را سوگند مى‌دهم به آن کسى که خستگى و ملال و تعب را از تو برداشته، و از شربت رهبت در کام تو ریخته است بر من رحمتى آر! من گم شده‌‏ام، مرا در رحمت خود به منزل رسان، من آرزومندم که به کردار و رفتار تو گردم!

حضرت فرمود: اگر توکل به خدا آرى ابداً گم نخواهى شد، اما مرا متابعت بنماى. پس‏ آن حضرت به کنار درخت آمد و دست مرا گرفت، و من چنین خیال مى‌‏نمودم که زمین از زیر پاى من حرکت مى‌‏کند، تا آنکه صبح طالع شد؛ حضرت فرمود: بشارت باد بر تو که این مکه معظمه است! من که صداى ضجه و غوغاى حجاج را شنیدم، عرض کردم: تو را سوگند مى‏‌دهم به آنکه به او در روز آزفه و در روز فاقه نیاز دارى، به من بگویى که تو کیستى؟

فرمود: حال که سوگند دادى مى‌‏گویم: منم على بن الحسین بن على بن أبى‏طالب.

* حالات امام على بن الحسین(ع) هنگام وضو و اقامه نماز

علامه طهرانی (ره) روایاتی را در حالات امام زین العابدین(ع) در هنگام وضو گرفتن و اقامه نماز چنین بیان می‌کند: عَن أبِى حَمزَة الثُمالِىِ، قالَ: رَأیتُ عَلِىَ بنَ الحُسَینِ علیهما السلام یُصَلِى فَسَقَطَ رِداهُ عَن مَنکِبِهِ فَلَم یُسَوِهِ حَتَى فَرَغَ مِن صَلاتِهِ؛ قالَ: فَسَألتُهُ عَن ذَلِکَ، فَقالَ: وَیحَکَ أ تَدرِى بَینَ یَدَى مَن کُنتُ؟ إنَ العَبدَ لا تُقبَلُ مِنهُ صَلاة إلا ما أقبَلَ فیهَا. فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداکَ! هَلَکنا. فَقالَ: کَلا! إنَ اللهَ تَعالَى یَتِمُ [یُتَمِمُ‏] ذَلِکَ بِالنَوافِلِ.

از أبى حمزه ثمالى نقل است که روزى على بن الحسین علیه‌السلام را در حال نماز دیدم که عبا از دوشش افتاده بود و او آن را بر نداشت تا اینکه از نماز فارغ شد. پس به آن حضرت عرض کردم این چه حالت است؟ فرمود: واى بر تو، آیا مى‌دانى در پیشگاه چه کسى قرار گرفتى؟ به تحقیق که بنده به همان مقدار نماز از او پذیرفته مى‌شود که او براى نماز اهتمام نشان داده است.

عرض کردم: فدایت شوم، پس ما با این توصیف هلاک شدیم.

حضرت فرمود: خیر! مطلب این طور نیست، خداى متعال این کاستى و سستى را با خواندن نوافل جبران مى‏کند.

و فى الصَحیحِ عَن الصَادق عَلَیه السَلام: کانَ عَلِىُ بنُ الحُسَینِ علیهما السلام إذا قامَ فى الصَلاة تَغَیَرَ لَونُهُ، و إذا سَجَدَ لَم یَرفَع رَأسَهُ حَتَى یَرفَضَ عَرَقًا.

در خبر صحیح از امام صادق(ع) نقل شده است که: حضرت امام سجاد(ع) هنگامى که به نماز مى‌‏ایستاد رنگ چهره‌‏اش تغیییر مى‌‏کرد و هنگامى که به سجده مى ‏رفت سرش را بر نمى ‏داشت تا اینکه عرق در اطرافش جارى مى‏شد. همچنین از حضرت صادق(ع) روایت است که: امام سجاد(ع) هر وقت به نماز برمى‏‌خاست مانند ساقه درخت هیچ حرکتى از او سر نمى‌‏زد مگر به همان مقدار که باد برگ‌ها را به حرکت در مى‌آورد. مانند چوب خشک بر جاى خود استقرار داشت.

* کلام و مناجات امام سجاد(ع) در کنار خانه خدا

این استاد وارسته با بیان این مطلب که دعا براى بنده حال انقطاعِ به سوى خدا مى‌‏آورد و بین بنده و خالقش پرده را برمى‌‏دارد، و پرتو انوار خدا در دل بنده مى‌‏تابد و مجذوب به جذبات الهیه‏ مى‌شود، خاطرنشان می‌کند: لذا اولیاى خدا و مقربان درگاه ربوبیتش بدون حاجت ظاهرى همیشه با خدا در راز و نیاز و گفتگو و مناجات بوده‌‏اند. و سپس این روایت را بیان می‌کند که ترجمه آن چنین است:

اصمعى گوید: به قصد زیارت بیت‌الله حرام و رسول‌الله به مکه رفتم در شبى مهتابى که در حال طواف بودم صدایى برخاسته از درد و اندوه همراه با گریه به گوشم خورد، به دنبال صدا رفتم به ناگاه به جوانى خوش سیما و برازنده روبه‌رو شدم که‏ موهاى پشت سرش از زیر عمامه برآمده بود و درحالی که به پرده کعبه دست انداخته بود چنین مى‌‏گفت: اى آقا و مولاى من اکنون چشم‌ها به خواب رفته‌‌اند و ستارگان پنهان شده‏‌اند و تو زنده و بیدار و آگاه هستی. اى خداى من پادشاهان درب‌هاى خود را بر روى مردم بسته‏‌اند و بر آنان پاسداران و گماشتگان قرار داده‌‏اند درحالی که درب خانه تو براى حاجتمندان گشوده است پس آگاه باش که من اکنون کنار درب خانه تو هستم و چشم به مرحمت تو گشوده‏‌ام اى رحم کننده‏ترین رحم کنندگان. سپس این اشعار را انشا کرد:

1. اى کسى که درخواست مضطر را در دل شب اجابت مى‏‌کنى و از فرد مریض و گرفتار، بیمارى و گرفتارى را برمى‌‏دارى.

2. روى آورندگانت در کنار خانه‏ات به خواب رفته و گروهى بیدار شده‌اند و تو اى کسى که پیوسته زنده و صاحب اراده همه هستى هرگز نخوابیدى.

3. اى پروردگار ترا مى‏خوانم در حال اندوه و اضطراب پس به گریه من رحم نما به حق این خانه و حرم.

4. اگر گناهکار امید عفو و بخشش ترا نداشته باشد پس چه کسى بر گناهکاران به نعمت‏هاى خود بخشاید.

در این وقت سرش را به آسمان برداشت و عرض کرد: اى خداى من! ترا اطاعت کردم درحالی که از حیطه اراده و اختیار تو بیرون نبودم پس براى توست برهان و دلیل در مقابل من بواسطه اظهار و روشن نمودن حجت و دلیل براى من. پس مرا مورد رحمت و بخشش خودت قرار ده و مرا سرافکنده مفرما اى آقاى من.

سپس عرضه داشت: اى خداى من و آقاى من کارهاى نیکو تو را شاد و کارهاى ناپسند به تو آسیبى نمى‏رسانند پس مرا بیامرز و از من درگذر در گناهانى که به تو آسیبى نمى‏رسانند.

* مناجات حضرت سجاد(ع) در سجده شکر نماز شب

علامه طهرانی در بخشی دیگر چنین گوید: روایت شده است که حضرت زین العابدین(ع) در بین هر دو رکعت نمازى که مى‏گزارد از نمازهاى شب، سجده شکر بجاى مى‏ آورد و در آن سجده مى‏گفت:

إلَهِى بِعِزَتِکَ و جَلالِکَ و عَظَمَتِکَ لَو أنِى مُنذُ بَدَعتَ فِطرَتِى مِن أوَلِ الدَهرِ عَبَدتُکَ دَوامَ خُلُودِ رُبُوبِیَتِکَ بِکُلِ شَعرَة فى کُلِ طَرفَة عَینٍ سَرمَدَ الأبَدِ بِحَمدِ الخَلائِقِ و شُکرِهِم أجمَعِینَ، لَکُنتُ مُقَصِرًا فى بُلُوغِ أداءِ شُکرِ خَفِىِ نِعمَة مِن نِعَمِکَ عَلَىَ! و لَو أنِى کَرَبتُ مَعادِنَ حَدِیدِ الدُنیا بِأنیابِى و حَرَثتُ أرضَها بِأشفارِ عَینِى و بَکَیتُ مِن خَشیَتِکَ مِثلَ بُحُورِ السَماواتِ و الأرَضِینَ دَمًا و صَدِیدًا لَکانَ ذَلِکَ قَلِیلًا مِنِى فى [من‏] کَثِیرِ ما یَجِبُ مِن حَقِکِ عَلَىَ! و لَو أنَکَ إلَهِى عَذَبتَنِى بَعدَ ذَلِکَ بِعَذابِ الخَلائِقِ أجمَعِینَ و غَطیتَ لِلنارِ خَلقِى و جِسمِى و مَلأتَ طَبَقاتِ جَهَنَمَ [و أطباقَها] مِنِى حَتَى لا تَکُونَ فى النارِ مُعَذَبٌ غَیرِى و لا یَکُونَ لِجَهَنَمَ حَطَبٌ سِواىَ لَکانَ ذَلِکَ بِعَدلِکَ عَلَىَ قَلِیلًا فى کَثِیرِ ما استَوجَبتُهُ مِن عُقُوبَتِکَ!

خدایا قسم به عزت و جلال و عظمتت، اگر مرا از آن هنگام که فطرتم را بسرشتى از ابتداى عالم خلقت در تمام دوران بى ‏نهایت پروردگارى تو به عبادت مى ‏پرداختم و به تعداد موهاى بدنم در تمامى لحظه‏ها در گستره بى‌‏انتهاى عالم وجود همراه با حمد و شکر تمام خلایق به شکر تو مى‌‏پرداختم و به تحقیق در اداء شکر نعمتى از نعمت‌هاى پنهانى تو عاجز و ناتوان بودم.

و اگر معدن‌هاى آهن دنیا را با ناخن‌هاى خود حفر مى‌‏نمودم و زمین را با مژه چشمان شخم مى‌زدم و از خوف و بیم تو مانند دریاهاى آسمان‌ها و زمین خون و خونابه از دیدگان مى‌باریدم قطعاً این مقدار کمى از بسیار حقوقى بود که نسبت به تو مى‏توانستم ابراز کنم و اگر تو اى خداى من پس از این امور مرا عذاب نمائى به عذاب تمامى خلایق، و جسم و بدنم را به آتش دوزخ بسپارى و تمامى طبقات جهنم را از بدن و جسم من انباشته کنى تا کسى غیر از من در دوزخ باقى نماند و هیچ هیزمى جز بدن من در جهنم وجود نداشته باشد، تمامى این مسایل عقوبتى ناچیز است از عقوبت‌هاى بسیار که به مقتضاى عدل تو نسبت به من روا مى‏دارى.‏

۱۳۹۱/۹/۲۰

اخبار مرتبط