احمد محمدتبریزی- رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا مهدی باکری را با شجاعت، غیرت و ایثار میشناسند و مردم زادگاهش او را با دلسوزی، مهربانی، پاکی و صداقت به یاد میآورند. شهید باکری جمع خوبیها بود. بسیاری از حسنها و ویژگیهای خوب در وجودش جمع شده بود و از او انسانی کامل ساخته بود. انسانی که گرچه پاهایش روی زمین بود، اما دو بال برای پرواز داشت. خوب زندگی کردن مهدی باکری را سبکبال کرده بود. او در ۳۰ سالگی در نهایت پاکی و اخلاص به دیار معبود شتافت و مرام و منشش را برای ما به یادگار گذاشت.
سادگی زندگی
استعداد، پشتکار و هوش و تعهد شهید مهدی باکری در همین اولین سالهای پیروزی انقلاب اسلامی مورد توجه مسئولان قرار گرفت. در همان سالهای نخستین پیروزی انقلاب، مدت کوتاهی شهردار ارومیه شد. شهید باکری در دوران شهردار شدن، خود بیل به دست میگرفت و به کمک شهروندان میرفت. این شهید بزرگوار بدون هیچ زرق و برقی در نهایت سادگی به کمک شهروندان میشتافت و از اینکه خود کارها را انجام دهد ابایی نداشت. در مدت زمان کوتاهی که ایشان شهردار ارومیه بود خاطرات خوب زیادی در ذهن مردم شهر از کمک به زیردستان و خدمت صادقانه به دیگران در ذهنها مانده است. زندگی ساده و بیریای شهید باکری زبانزد همه دوستان و آشنایان بود. اگر شهید باکری نسبت به بیتالمال بیاهمیتی نشان میداد با تواناییهایی که داشت میتوانست مرفهترین زندگی را داشته باشد، اما همواره مثل یک بسیجی زندگی میکرد. میگفت: «وقتی با بسیجیها راه میروم، حال و هوای دیگری پیدا میکنم، هرگاه خسته میشوم پیش بسیجیها میروم تا از آنها روحیه بگیرم و خستگیام برطرف شود. در برابر جان این بسیجیها مسئولیم حتی برای حفظ جان آنها اگر متحمل یک میلیون تومان هزینه- برای ساختن یک سنگر که حافظ جان آنها باشد- بشویم. چون یک موی بسیجی، صد برابر ارزش دارد.»
شهادت برادر
این روحیه و سبک زندگی تا زمان شهادت همراه شهید باکری بود. حتی زمانی که ایشان به فرماندهی لشکر ۳۱ عاشورا رسید این روحیه نیز تقویت شد. در مقام فرمانده بسیار مراقب و نگران نیروهایش بود و برای حفظ جان حاضر بود جانش را فدا کند. خودش با اینکه چندین بار در عملیاتهای مختلف جانباز شده بود باز هم از بودن در جبهه دست نکشید و تا آخرین لحظه در سختترین مناطق عملیاتی حضور داشت. شهادت برادر نیز مانع حضور مهدی در جبهه نشد. شهید باکری در عملیات خیبر زمانی که برادرش حمید، به درجه رفیع شهات نائل آمد، با وجود علاقه خاصی که به او داشت، با خانوادهاش تماس گرفت و گفت شهادت حمید یکی از الطاف الهی است که شامل حال خانواده ما شده است. وی در نامهای خطاب به خانوادهاش نوشت: «من به وصیت و آرزوی حمید که باز کردن راه کربلاست همچنان در جبههها میمانم و به خواست و راه شهید ادامه میدهم تا اسلام پیروز شود.»
آرزوی شهادت
شهید باکری ۱۵ روز قبل از عملیات بدر به مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از امام رضا (ع) خواست خداوند توفیق شهادت را نصیبش نماید. سپس خدمت حضرت امام خمینی (ره) و حضرت آیتالله خامنهای رسید و با گریه و اصرار و التماس درخواست کرد که برای شهادتش دعا کنند. این فرمانده دلاور در عملیات بدر در ۲۵ بهمن ۶۳، به خاطر شرایط حساس عملیات، طبق معمول، به خطرناکترین صحنههای کارزار وارد شد و در حالی که رزمندگان لشکر را در شرق دجله از نزدیک هدایت میکرد، تلاش میکرد تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتکهای دشمن تثبیت کند، که در نبردی دلیرانه، بر اثر اصابت تیر مستقیم بعثیها ندای حق را لبیک گفت و به لقای معشوق نائل شد. هنگامی که پیکر مطهرش را از طریق آبهای هورالعظیم انتقال میدادند، قایق حامل پیکر وی، مورد هدف آرپیجی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست. شهید محلاتی از بین تمام خصلتهای والای شهید به معرفت او اشاره میکند و در مراسم شهادت ایشان، راز و نیاز عاشقانه او را با معبود بیان میکند و از زبان شهید میگوید: خدایا تو چقدر دوستداشتنی و پرستیدنی هستی، هیهات که نفهمیدم. خون باید میشدی و در رگهایم جریان مییافتی تا همه سلولهایم هم یارب یارب میگفت.
منبع: روزنامه جوان