واكنش‌های رسانه‌ای و انفرادی در باب لزوم ورود سینمایی به حادثه قتل بابك خرمدین در همان دوقطبی عقب مانده، تكراری و غیرسازنده سابق متوقف مانده است

غلیان احساسات خام سینمایی در پرونده بابك خرمدین

عکس خبري -غليان احساسات خام سينمايي در پرونده بابك خرمدين

دو سال پیش در میانه جنجال توقیف فیلم «خانه پدری» بارها این موضوع كه داستان‌های ملتهب جنایی با وجود غلیان احساسات سینماگران ایرانی چرا به عنوان یك سوژه موفق نیستند، محل مباحثه‌هایی شد كه در جنجال احساسات‌گرایی رسانه‌ای در حاشیه ماند.

جواد محرمي- دو سال پيش در ميانه جنجال توقيف فيلم «خانه پدري» بارها اين موضوع كه داستان‌هاي ملتهب جنايي با وجود غليان احساسات سينماگران ايراني چرا به عنوان يك سوژه موفق نيستند، محل مباحثه‌هايي شد كه در جنجال احساسات‌گرايي رسانه‌اي در حاشيه ماند.
واقعاً سينما و هنرهاي نمايشي با چه نوع نگرش و از چه زاويه‌اي بايد به رخدادهاي جنايي ورود كند تا به سود جامعه باشد. معتقدم ورود به داستان قتل دختري از سوي پدرش در فيلم خانه پدري بدترين و خسارت‌بارترين شكل ورود به چنين حوادثي است.
اين روزها برخي افراد و رسانه‌ها باز از گوشه و كنار به بهانه ماجراي قتل بابك خرمدين دست به قلم شده‌اند و كنايه‌وار و همراه با باد غبغب به منتقدان توليد آثاري كه به شكلي غيرمسئولانه دست به ساخت فيلم با محوريت اين حوادث مي‌زنند، مي‌تازند و قلم‌فرسايي مي‌كنند.



تكرار دو قطبي سينمايي عقب‌مانده!

فضاي رسانه‌هاي سينمايي و فرهنگي در اين چند روز ثابت مي‌كند كه در پاسخ به افرادي كه خيلي زود از توليد فيلم با اين موضوعات استقبال مي‌كنند بايد همان بديهيات را تكرار و عنوان كرد كه نوع پرداخت سينمايي به اين حوادث است كه اهميت دارد و صرف پرداخت نمايشي به آن اساساً نبايد موضوعيت داشته باشد.
در واقع اين كيفيت پرداخت و زاويه ديد سازنده چنين آثاري است كه بايد اهميت داشته باشد و اينكه فيلمسازان مي‌توانند يا بايد به اين مسائل بپردازند، اساساً مسئله اصلي نبايد باشد كه متأسفانه است و بايد متأسف باشيم كه شاهديم رسانه‌ها و برخي چهره‌ها در همان دوگانه ممنوعيت- عدم‌ممنوعيت درباره موضوع جنايت در جامعه متوقف مانده‌اند.
در واقع اين مباحثه قديمي وقتي به لحاظ كيفي و مفهومي ارتقا پيدا مي‌كند كه اراده‌اي براي پيشرفت در آن وجود داشته باشد و به چشم بخورد و اين وقتي رقم مي‌خورد كه از دوقطبي‌هاي كهنه و عقب‌مانده خود را بيرون بكشيم و به اين بپردازيم كه رسالت سينماي متعهد براي ورود به اين حوادث تلخ اجتماعي كه روح جامعه را جريحه‌دار مي‌كند، چيست و بايد چه استانداردهايي داشته باشد و از چه ظرافت‌هايي برخوردار باشد و از چه قواعد هنري پيروي كند.
واقعيت ماجرا اين است كه متأسفانه در هيچ جاي دنيا سينماگران به اندازه ايران از زاويه‌اي غيرمسئولانه و غيرسازنده به رخدادهاي جنايي نگاه نمي‌كنند و حقيقت ماجرا اين است كه هنرمند نمي‌تواند با ديدي خام و سطحي به اين دست حوادث ورود كند و صرفاً ژست گرفتن در اين باب مشكلي را حل نخواهد كرد و چه بسيار آثاري كه ابتدا با ژست‌هاي پرطمطراق درباره چنين حوادثي كليد خورده‌اند و به دليل نگاه خام و سطحي سازندگان هيچ كدام نتوانسته‌اند اثري مطلوب و مؤثر باشند.


غلط‌هاي سينمايي حتي در گام اول

فيلم‌هایي كه در اين ارتباط ساخته شده نشان مي‌دهند فيلمسازان اغلب حتي در انتخاب ژانر براي پرداخت قصه ناتوان نشان داده‌اند. اساساً سينمايي كه در ايران از آن به عنوان سينماي اجتماعي ياد مي‌شود، اغلب در توليد آثار انتقادي از برخي ناملايمات نه تنها توفيقي حاصل نكرده بلكه برخلاف ادعا به اين مسائل نيز دانسته يا نادانسته دامن زده و ضريب داده است. علت آن است كه براي فيلمسازان ايراني اغلب به اندازه‌اي كه خود موضوع و مسئله بزرگ و با اهميت جلوه مي‌كند، جوانب جامعه‌شناسانه و نيز تكنيك‌هاي هنري اهميت ندارد يا در حاشيه گرفتار است و عجيب كه فيلمسازانی چون كيانوش عياري دچار آن بوده‌اند و به اين راه خطا رفته‌اند كه اگر روي نحوه قساوت قاتل و مظلوميت مقتول تأكيد كنند، اثرگذاري مطلوب را به بار خواهند آورد، حال آنكه تأكيد روي قساوت و خشونت در پرداخت به حوادث جنايي بزرگ‌ترين اشتباهي است كه يك فيلمساز مي‌تواند مرتكب شود و عجيب است كه فهم اين مسئله براي سينماگراني كه مدعي دلسوزي براي جامعه هستند سخت و دشوار مي‌نمايد.
نكته آن است كه نوع ژانر در اين باب اهميت ويژه‌اي دارد و هوشمندي و مسئوليت‌شناسي فيلمسازان و مديران سينمايي نيز همين جا خود را نشان مي‌دهد. چند سال پيش علي جنتي، وزير وقت فرهنگ و ارشاد دولت موسوم به تدبير و اميد پس از تماشاي فيلم لانتوري در جشنواره فيلم فجر صرفاً به خاطر اينكه در آن اثر به طرز كاملاً حاشيه‌اي و البته بي‌اثر به موضوع قصاص اشاره شده بود از آن به عنوان اثري قرآني! ياد كرد و حيرت همه را برانگيخت. نمونه‌اي كه ذكر آن رفت تنها يك مثال از هزاران موردي است كه نسبت سواد و درك مديران ارشد فرهنگي و سينمايي ايران را پديدار مي‌كند و اين كم‌دانشي سينمايي به طور عادي در آثار فيلمسازان ايراني بروز و ظهور دارد.
مشكل اين است كه اين چرخه معيوب از مدير فرهنگي تا سينماگر مدعي خود را نشان مي‌دهد و يك دور باطل مدام در حال تكرار يك تئوري نخ‌نما و عقب‌مانده است و رسانه‌ها نيز به اين عقب‌ماندگي دامن مي‌زنند و آب به آسياب آن مي‌ريزند.
حوادثي از نوع ماجراي قتل بابك خرمدين در قالب ژانر جنايي و ترسناك اساساً نيازي به تأكيد افراطي روي خشونت رويداد قتل و و مثله كردن اندام ندارد و آثار فيلمسازان بزرگي چون آلفرد هيچكاك و مارتين اسكورسيزي همين را نشان مي‌دهد.
هيچكاك در سكانس حمام فيلم تاريخي و مهم كارنامه خود با نام بيمار رواني كه در ژانر ترسناك ساخته شده و مي‌توان آن را يك تريلر روانشناسانه هم قلمداد كرد و به زعم اغلب منتقدان و كارشناسان سينما جزو بهترين سكانس‌هاي آثار وحشت در تاريخ سينماست، به هيچ عنوان بنيان فيلم را روي قساوت و خشونت تصويري بنا نكرده است و اين حقيقت را متأسفانه در هيچ كدام از دانشكده‌هاي سينماي ايران به دانشجويان رشته سينما نمي‌گويند يا سكانس قتل پاانداز در فيلم راننده تاكسي كه اتفاقاً يكي از خشن‌ترين سكانس‌هاي تاريخ سينماست، به عنوان جزئي از يك كل در اين فيلم درست در جاي خود نشسته و كاركرد دقيق و درستي دارد و از فيلم بيرون نمي‌زند و فيلمساز هرگز از آن به عنوان صحنه‌اي براي غافلگير كردن و تحت تأثير قرار دادن تماشاگر يا منقلب كردن دفعي او استفاده نكرده است. در واقع فيلمسازان ايراني براي پوشش دادن ضعف تكنيكي و هنري خود به شكل افراطي و مخرب روي شدت تأثيرگذاري خشونت در يك صحنه حساب مي‌كنند و فكر مي‌كنند هيجان آني مي‌تواند ضعف فيلم آنها را پوشش دهد. همين نگاه و تلقي اشتباه است كه سبب شده در ايران هيچ جنايتي به شكلي درست و دقيق در سينما پرداخت نشود و صرفاً اين هيجانات آني فيلمسازان از يك جنايت است كه توليد يك فيلم را رقم مي‌زند و جنجال اين آثار معمولاً نه به خاطر جوانب هنري و تكنيكي اين آثار كه اتفاقاً به دليل حاشيه‌هاي غيرهنري رقم مي‌خورند.


منبع: روزنامه جوان

۱۴۰۰/۳/۲

اخبار مرتبط