به گزارش نما، روزنامه خراسان در گزارشی از وضعیت نهاد اجماع ساز نوشت: اصلاحات و اصلاح طلبان که سرنوشت خود را به دولت روحانی گره زدند اکنون در گرداب عملکرد این دولت در حال غرق شدن هستند. چه آینده ای برای آن ها قابل تصور است؟ کامیار-دولت دوازدهم هم این هفته به پایان می رسد اما آیا می توان گفت پایان دولت روحانی موجب پایان جریان حامی او یعنی اصلاحطلبان نیز شده است؟
واقعیت این است که وضعیت اصلاحات به گفته بسیاری از سیاسیون این جریان فوق بحرانی است. اصلاحطلبان تمام سرمایه اجتماعی خود را در سال ۹۲ به پای روحانی ریختند و در انتخابات ۱۴۰۰ نیز از یک سو به تشتت و دودستگی رسیده و از سوی دیگر به رغم استفاده از تمام ظرفیتهای خود مثل خرج کردن بسیاری از اعتبار چهرههای شاخص، نتوانستند بدنه اجتماعی خودشان را پای صندوق بیاورند، اما چرا چنین شد و درنهایت سرنوشت اصلاحات چه خواهد شد؟
همین هفته گذشته بود که حسن رسولی از اعضای جبهه اصلاحات ایران خبر از تشکیل اتاق فکر اصلاحطلبان برای بازسازی ارتباط با مردم، حاکمیت و اصولگرایان داد. به نظر می رسد بازسازی اصلاحات به دنبال پاسخ گفتن به سه بحران مشروعیت داخلی، مقبولیت مردمی و سیاست ورزی است:
مشروعیت داخلی
اصلاح طلبان بسیار متکثرند و دارای منافع متفاوت. بنابراین باید در نظر بگیریم که وقتی می گوییم اصلاح طلبان با چه کسی و چه گروهی و چه منافعی هستیم؟ اگر اصلاحات را یک شرکت بزرگ سهامی فرض کنیم که رئیس مجمعش، سید محمد خاتمی است و هیئتمدیرهاش؛ شورایعالی سیاست گذاری، جدال در این هیئتمدیره چنان بالا گرفته که ایفای نقش مدیریتی برای رئیس مجمع و اطرافیانش با توجه به تجربه دولت روحانی و مشکلات هویتی اصلاحات سخت و پرهزینه شده است.
حمله کرباسچی به خاتمی، نقد قوچانی به عارف پاسخهای تند جلاییپور و علویتبار و تاجیک به کارگزاران چنان در جریان انتخابات اخیر بالا گرفته بود که بحران ارتباط میان نیروهای اجتماعی و نیروهای سیاسی اصلاحطلب را بیش از پیش هویدا ساخته است.
حامیان جبهه اصلاحات همانند مدیران میانی این جریان درمانده اند که در میان کرباسچی و عطریان فر و از سوی دیگر حجاریان و تاجزاده باید به کدام سمت بروند؟ در میان قوچانی و جلاییپور باید کدام راهبرد را انتخاب کنند؟ و...
مسئله رهبری و لیدری جریان اصلاحطلب است. تا پیش از انتخابات گذشته سید محمد خاتمی تصمیمگیر نهایی و بیچون و چرای این جریان بود و برای مثال میتوانست محمدرضا عارف را وادار به کنارهگیری از انتخابات کند. اما پس از انتقادهایی که به عملکرد او در انتخاباتهای گذشته شد جایگاه وی حالا تضعیف شده است و با مانورهایی که موسویخوئینیها میدهد یا تحرکاتی که موسویلاری داشته به نظر میرسد بحران عمیقی برای مشروعیت داخلی اصلاح طلبان پدیدار گشته است.
بحران مقبولیت مردمی
اصلاحطلبان که روزگاری به تعبیر یکی از افراد شاخص این جریان، طیفی از سروش تا گوگوش را در خود جای داده، اکنون علاوه بر چالش با دولت روحانی، گرفتار مقبولیت مردمی هم هستند. محمدجواد حقشناس، عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی در مصاحبهای گفته است: «میتوانیم این نقد را به اصلاحات روا داشته باشیم که نامزد مورد حمایت این جبهه در دوره گذشته انتخابات، ۲۴ میلیون رأی داشته است و امروز ۲۰ میلیون از این تعداد از همراهی با اصلاحات دست برداشتهاند.»
چرا ۲۰ میلیون نفر از همراهی با اصلاحات دست برداشتند؟ ناگفته پیداست که اصلاحطلبان به واسطه چسبندگی بسیار زیادی که به روحانی داشتند پس از بروز ناکامیهای دولت دوازدهم طبیعتا دچار چالشهای سیاسی و اجتماعی شدند و ریزش بدنه قابلتوجهی را تجربه کردند.
طبق نظرسنجیها، محبوبیت روحانی نیز به زیر ۶ درصد رسیده است. نکته قابلتأمل آنکه سقوط محبوبیت روحانی تنها بهحساب رئیسجمهور نوشته نمیشود؛ بلکه همه مدیران این دولت از جمله جهانگیری؛ واعظی؛ نوبخت و دیگران با مردودی روبه رو شدهاند.
ناظران و کنشگران سیاسی به خوبی میدانند که حتی اگر اصلاحطلبان بنای حضور تام و تمام در انتخابات را داشتند به دلیل موانعی که پیشرو دارند امکان نقشآفرینی موثر و توأم با موفقیت برای آن ها به سادگی فراهم نبود و به همین علت برخی از چهره های رادیکال اصلاحات با علم به شکست در انتخابات ۱۴۰۰، با فرار به جلو به بهانه های تکراری گزینه «مشارکت غیر فعال» در انتخابات را مطرح کردند. بیان صریح زیباکلام که؛ «اصلاحات مرد؛ کرونا بود، ختم نگرفتیم» اعترافی صادقانه درباره اصلاحطلبی در دوران روحانی است.
سیاست ورزی
زمانی مرحوم هاشمی رفسنجانی خطاب به کابینه خود گفته بود؛ «شما کار سیاسی نکنید، من به اندازه همه شما کار سیاسی می کنم.» اصلاح طلبان این روزها مصداق عمل وارونه به چنین توصیه ای هستند. در انتخابات اخیر؛ آن ها نه تنها از اول حاضر به معرفی اصلاحطلبان حائز صلاحیت نشدند بلکه با معرفی رجالی مثل «مصطفی تاجزاده» برای نامزدی در انتخابات ۱۴۰۰، نشان دادند برای حضور در انتخابات نیامده اند. همچنان که سخنگوی جبهه اصلاحات ایران راهبرد «مشارکت غیر فعال» را علنی کرد. حامیان این تئوری در واقع مردم را سردرگم و به انتخاباتی دعوت میکنند که به زعم اینان هیچ گزینه لایق رأی دادنی در آن وجود ندارد.
جالب این جاست مشارکت در انتخابات که محور دموکراسی است، آن قدر برای برخی اصلاحطلبان، بهرغم ادعای حمایت از دموکراسی ناپسند شده که حالا میگویند این که سید محمد خاتمی در روزهای پایانی مانده تا انتخابات ۲۸ خرداد ۱۴۰۰، لیست اصلاحطلبان برای شورای شهر تهران را تأیید یا تلویحاً دعوت به رأی دادن به عبدالناصر همتی کرد، به خاطر فشار افرادی بوده که لابد نفوذی بودهاند! یعنی کار برخی مدعیان اصلاحات با همه ادعاهایشان در اهمیت دادن به صندوق رأی، در سیاستورزی به جایی رسیده که افرادی مانند علی صوفی، دبیرکل حزب پیشروی اصلاحات شرکت در انتخابات را نتیجه فشار نفوذیها میدانند!
البته بسیاری از انتقادات نسبت به عملکرد شورای نگهبان در ماجرای رد صلاحیت ها بجاست اما بسیاری از اصلاح طلبان نیز بهدنبال انداختن شکست اصلاحات به گردن نظام اند و بهجای نقد دولت ناکام روحانی و سیاستورزی اصلاحطلبان، پیکان انتقادها را بهسوی حاکمیت تنظیم میکنند. آن ها باید نسبت خود را با نظام سیاسی درست و منطقی تنظیم کنند. اصلاحطلبان بهعنوان بخشی از نظام سیاسی باید قرار گرفتن همزمان در موضع اپوزیسیون و پوزیسیون را کنار بگذارند. در بینش و نظر فاصله خود را با تجدیدنظرطلبی حفظ کنند.
مثلا نمیشود جمهوری اسلامی را با مفاهیمی مانند «استبداد دینی» و «دیکتاتوری صالحان» و... معنا کرد و خود را عضو آن دانست. از رادیکالیسم دوری و مشی میانهروانه پیشه کنند که این البته باید مورد توجه همه جناحهای سیاسی قرار گیرد.
شاید مناسبترین توصیه به اصلاحطلبان پیشنهاد محمدعلی آهنگران یکی از فعالان رسانهای نزدیک به همین جریان باشد که از آنها خواسته بود: «من جای شما باشم بر این امر اجماع میکنم که تا سالیان متمادی فکر انتخابات و کسب قدرت نکنم بنشینم در گوشهای مطالعه و تزکیه نفس کنم اول خود را اصلاح کنم بعد به فکر اصلاح کشور باشم.