به گزارش نما محمد مهدي اسلامي قائم مقام مرکز سیاسی حزب موتلفه در روزنامه الکترونیکی شما نوشت: در آستانه 13 آبان 1389 امام خامنه اي خطاب به نسل جوان انقلاب فرمودند "چند سالى كه بگذرد، آن وقت قلمهاى بسته شدهى آگاهان بينالمللى روان خواهد شد ... خواهيد شنيد، خواهيد خواند كه چه توطئهى بزرگى پشت فتنهى سال 88 بود... در واقع مي خواستند ايران را تسخير كنند. اينهائى كه عامل فتنه بودند - توى خيابان، يا بعضى از سخنگويانشان - اغلب ندانسته وارد اين ميدان شده بودند؛ اما دستهائى اينها را هدايت ميكرد، نميفهميدند. حالا اين كه چطور بعضىها وارد اين ميدان شدند، چطور ندانسته به دشمن كمك كردند، خودش تحليلهاى دقيق روانشناختى دارد..."
اين بدان معنا است كه امام خامنه اي خواستار تحليل و بررسي ابعاد فتنه هستند و آن را با برداشت فعلي الزاما يكسان نمي دانند. حتي صريح تر در 19 ديماه 1389 فرمودند " هنوز خيلى جا وجود دارد براى تحليل و تبيين و روشن كردن زوايا و ابعاد اين فتنهاى كه دشمن طراحى كرده بود... اين كسانى كه شما بهشان ميگوئيد سران فتنه، كسانى بودند كه دشمن اينها را هل داد وسط صحنه. البته گناه كردند.نبايستى انسان بازيچهى دشمن شود ... عامل اصلى ديگرانى بودند كه طراحى كرده بودند، به خيال خودشان محاسبه كرده بودند. به گمان آنها بساط جمهورى اسلامى بنا بود جمع شود؛ نه فقط حقيقت دين، حتّى شعارهاى دينى هم باقى نمانَد؛ برنامه اين بود... ملت ايران توى دهن اينها زد و بساط اينها را جمع كرد."
اين بدان معنا است كه رهبر فرزانه انقلاب كاستن فتنه به يك بازي انتخاباتي ميان چند جناح انتخاباتي داخلي را غلط دانسته و حتي به تصريح نسبت به تعبير "سران فتنه" تعريض دارند. جمله اي كه گويا برخي كه خود را جلوتر از ولايت مي انگارند آن را ناديده گرفتند و همچنان سطح فتنه را به اندازه اي كاستند كه سران آن چند بازيگر داخلي باشند. شايد علت اصلي اين رويداد به تفاوت فهم دو دستگاه مسئول در اين حوزه ريشه يابي شود. دستگاهي كه زمينه سازي براي فتنه 88 از سوي بيگانه و برنامه ريزي طولاني مدت براي آن را يك توهم مي داند و نهايت سهمي كه براي غرب قائل است، يك موج سواري بر روي حوادثي است كه از داخل مديريت شده بود و دستگاهي كه از وجود اسنادي از ايفاي نقش جدي دستگاه ديپلماسي چند كشور غربي در اين موضوع خبر مي داد. قرائت دوم مهر تاييد امام امت را هم داشت و بارها بر آن تاكيد كردند. موضوعي كه بارها با تحت عناويني همچون "بيماري بيش فعالي دشمن" ، بازخواني نقش انگليس خبيث و ... مطرح شد.
اينك چند روزي است كه يكي از چهره هاي با سابقه درخشان ، رويكردي نو در مواجهه با اصحاب فتنه اتخاذ كرده و اين رويكرد موجب ايجاد واكنش هاي بعضا بسيار تند شده است. وي مخالف "سران فتنه خواندن" موسوي و كروبي است و به نقش فرماندهي استكبار اشاره مي كند و امثال اين مهره ها را بازي خورده مي داند. همين نقطه آغاز بسياري از اختلافات با وي است و سبب شده او را با تعابير موهن دچار اشتباه تصور كنند. اين در حالي است كه اين برداشت منطبق با واقعياتي است كه بسياري از دستگاه هاي رسمي نظام بدان رسيده اند.
بحث دوم وي ضرورت تأسي به اخلاق يوسفي در بازگرداندن خاطيان فتنه 88 به دامن نظام است. شايد در اين بخش حتي نگارنده اين يادداشت كه در مقام دفاع از او بر آمده است نيز دچار اختلاف فهم از شرايط موجود و الزامات توبه در اين مقطع و ... باشد؛ اما آنچه مسلم است هيچگاه اين اختلاف را مجوزي براي هجمه و حمله به يك كارشناس ( كه همچنان مورد اعتماد و طرف مشورت رهبري است) نمي داند. نام بردن از جناب آقاي عسگراولادي كه چنين تحليلي را ارائه كرده است را به عمد به تاخير انداختم تا در فهم صورت مسئله پيش داوري ها كمتر حاكم گردد؛ اما به راستي به كار بردن تعابيري تند براي اين مجاهد كه از نهضت ملي شدن صنعت نفت تا به امروز در خط فقاهت و مرجعيت مجاهده كرده است و در اين مسير از سالهاي طولاني حبس و از دست دادن همسر و ... گرفته تا طرح مباحثي كه صحيح مي داند و مخالف قرائت غالب است، نهراسيده؛ سزاوار است؟
اين موضوع زماني اهميت بيشتر مي يابد كه سياست جذب حداكثري و دفع حداقلي و نيز يارگيري كردن از سپاه دشمن و پرهيز از دشمن تراشي را در كلام و سيره اهل بيت و نيز در دستورات نائب امام زمان بازخواني كنيم.
به راستي كساني كه نام خود را عمار مي گذارند و از بصيرت خويش سخن مي گويند، تعريف ولي فقيه عادل زمان از بصيرت را قبول دارند؟ آنجا كه فرمود " اين بصيرتى كه در حوادث لازم است و در روايات و در كلمات اميرالمؤمنين هم روى آن تكيه و تأكيد شده، به معناى اين است كه انسان در حوادثى كه پيرامون او ميگذرد و در حوادثى كه پيش روى اوست و به او ارتباط پيدا ميكند، تدبر كند؛ سعى كند از حوادث به شكل عاميانه و سطحى عبور نكند." آيا كاستن فتنه 88 به دعواي انتخاباتي موسوي و كروبي و اصرار به اينكه سران فتنه آنها هستند؛ ارائه تحليل عاميانه اي نيست كه نقد آن امروز هزينه بر باشد؟
مگر نه آنكه عسگراولادي مي گويد در بيان تاريخ زشت و زيبا را بايد با هم گفت و نبايد همه عملكرد پيشينيان را سياه جلوه نمود. مگر نه آنكه وي به دفاع از كارنامه درخشان انقلاب اسلامي برخاسته است؟
به راستي اگر خود را اهل بصيرت مي دانيم، سخنان كسي كه بدور از عافيتطلبى و ملاحظه منافع شخصى به ميدان مي آيد و مطالبي مي گويد كه مي داند برايش هزينه دارد اما بنا به احساس ضرورتي كه براي جلوگيري از ايجاد خسارت به مدل حكومت "جمهوري اسلامي" از بيان آن ابا ندارد، را بايد شايسته تأمل بدانيم يا حمله؟