به گزارش نما، این ها بخشی از اظهارات زن ۴۷ ساله ای است که به قصد طلاق از همسرش وارد کلانتری قاسم آباد مشهد شده بود. او در حالی که دادخواست طلاق را روی میز مشاور و مددکار اجتماعی می گذاشت درباره دلیل خود برای طلاق گفت: تازه تحصیلات دانشگاهی ام به پایان رسیده بود که با «فریبرز» ازدواج کردم. او کارمند یکی از ادارات دولتی بود که خانواده ثروتمندی داشت اما پدر کارگر من به سختی هزینه های زندگی ما را تامین می کرد.
خلاصه بعد از ازدواج زندگی خوبی داشتم. حتی به پدر و مادرم نیز کمک می کردم با وجود این هیچ گاه واجبات دینی را فراموش نکردم و زنی محجبه بودم چرا که پدرم همواره ما را نصیحت می کرد تا نان حلال بخوریم و مسیر درست زندگی را در پیش بگیریم با وجود این من همیشه به زندگی دخترخاله ام غبطه می خوردم. پدر او تجارت می کرد و درآمد خوبی داشت ولی من دلم برای دستان پینه بسته پدرم می سوخت که ساعات زیادی را با بیل و کلنگ ،چاه کنی می کرد.
از سوی دیگر «صغری» که نام خود را به «رزیتا» تغییر داده بود با جوان پولداری ازدواج کرد و برای ادامه زندگی مشترک به ترکیه رفت ولی ارتباط من و دختر خاله ام همچنان ادامه داشت و او از زرق و برق و آزادی در خارج از کشور سخن می گفت به طوری که آرزو داشتم حتی برای یک بار هم که شده به خانه اش بروم و زندگی مجلل او را ببینم اما درآمد ماهانه همسرم به اندازه ای نبود که هزینه های سفر به خارج از کشور مرا تامین کند به همین خاطر من در رویای سفر به خارج از کشور مانده بودم و به امور تربیتی فرزندانم می پرداختم تا این که ۲ سال قبل روزی «صغری» (رزیتا) با من تماس گرفت و گفت که هزینه های سفرم به ترکیه را می پردازد و از من خواست برای یک سفر رویایی خودم را آماده کنم. طولی نکشید که مقدمات سفر فراهم شد و من به آلانیا رفتم.
از دیدن صغری خیلی ذوق کردم اما باورم نمی شد دختر خاله ام تا این اندازه بدحجاب و بی بند و بار شده باشد. خلاصه یک ماه در خانه دخترخاله ام بودم و تحت تاثیر افکار او قرار گرفتم.
او مدعی بود انسان باید خوش بگذراند و با هرکسی خواست معاشرت کند. در این مدت من هم مانند صغری لباس می پوشیدم و در پارتی ها شرکت می کردم .زمانی که به ایران بازگشتم فقط به زندگی رویایی دختر خاله ام می اندیشیدم که قصد داشت از شوهرش طلاق بگیرد و خودش مستقل زندکی کند به همین دلیل دیگر واجبات دینی را ترک کرده بودم و دوست داشتم امروزی فکر کنم اما «فریبرز» مقابلم ایستاد.
او اجازه نمی داد با آرایش های غلیظ و بدون پوشش چادر بیرون بروم به همین خاطر مشکلات خانوادگی ما شروع شد. با وجود این من به طور پنهانی و در فضای مجازی با پسر جوانی آشنا شدم و با هم ارتباط داشتیم.روزی که همسرم متوجه این ارتباط مخفیانه شد دیگر زندگی را به کام من تلخ کرد به طوری که برای اولین بار کتکم زد و مرا زیر مشت و لگد گرفت.
این درحالی است که دخترخاله ام اصرار دارد از شوهرم طلاق بگیرم تا با هم در خارج از کشور زندگی کنیم اما فریبرز حاضر نیست مرا طلاق بدهد. فرزندانم نیز به خاطر همین رفتارها و افکارم از من دلگیر شده اند و مرا نصیحت می کنند که فریب این گونه زرق و برق های پوشالی را نخورم چرا که خیلی زود پشیمان خواهم شد. آن ها می گویند فرهنگ برهنگی هیچ افتخاری ندارد وانسان باید ارزش واقعی خودش را درک کند ولی باز هم من به زندگی صغری حسادت میکنم و حالا هم که فریبرز مرا کتک می زند قصد طلاق توافقی دارم و ...
با صدوردستوری از سوی سرهنگ معطری (رئیس کلانتری قاسم آباد) رسیدگی به این پرونده توسط مشاوران زبده در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع: روزنامه خراسان