گفت و گو با بهروز شعیبی، كارگردان فیلم «بدون قرار قبلی»؛

حفظ كردن ریشه ها بسیار راحت‌تر از بازیافت آنها است

عکس خبري -حفظ  کردن ريشه ها راحت‌تر از بازيافت آنها است

حفظ اصالت و ریشه‌ها راحت‌تر از بازیافت آنها است. یعنی اگر ریشه‌هایمان را از دست بدهیم بعدها برای برگرداندن آنها باید بسیار هزینه بدهیم.

تم غالب فیلم‌های بهروز شعیبی هر چند مبتنی بر موضوعات مهم اخلاقی و انسانی است که در وجوهی از آنها حتی می‌توان رگه‌هایی از التهاب و حساسیت زایی را نیز تشخیص داد، اما شخصیت فردی او و سبک فعالیت سینمایی اش فارغ از هرگونه هیاهوطلبی و حاشیه پردازی است. متواضع، بی ادعا و ارزش مداری که به راحتی هم از اصولش کوتاه نمی‌آید.
شعاع مضامینی که او در ساخته‌هایش به آنها می‌پردازد اغلب فراتر از یک حوزه و حیطه خاص است. خط مشی ای که نشانه‌هایی از ساختارشکنی را با خود دارد و موجب می‌شود دایره مخاطبان فیلم‌هایش نیز محدود نباشد و از حیث جهانشمولی، گرفتار یکسویه نگری نشود.

شعیبی زمانی ریسک پذیری اش را با انتخاب رضا عطاران در نقش مردی که درگیر پرونده قتلی ناخواسته شده در «دهلیز» به نمایش می‌گذارد و وقتی دیگر از فرهاد آییش و هومن برق نورد با انبوهی نقش کمدی می‌خواهد نقش روحانی را در درامی‌تلویزیونی «پرده نشین» ایفا کنند! گزینش‌هایی که منتج به نتایجی به یادماندنی هم شدند تا ثابت شود هر یک، استوار بر منطق و تفکر عمیق و دقیقی بوده اند.

شعیبی این روزها فیلم «بدون قرار قبلی» را روی پرده دارد که مؤکدا خاطرنشان می‌سازد بخشی از پایه‌های اصلی آن و شکل گیری اش بر اساس رابطه ایرانیان و حس و حالی که با امام رضا (ع) و حرم مطهرشان دارند، در جغرافیای پر مهر مشهد شکل گرفته و اکرانش هم از مدت‌ها قبل و برای دهه کرامت برنامه ریزی شده.


این فیلم را باید چند بار دید و حس خوبش را درک کرد. هر چند به قول حضرت حافظ، «آن کَس است اهل بشارت که اشارت داند/ نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست؟»

شعیبی در گفت‌وگو با جام جم از اهمیت اصالت و ریشه‌ها گفت و اینکه برگشتن به ریشه‌های مذهبی و ملی، می‌تواند خیلی از ما را از بن بست سرگشتگی‌ها و گذرگاه حیرانی‌ها نجات دهد.

شما از جمله فیلمسازانی هستید که با ادبیات ایرانی آشنایی دارید و در «بدون قرار قبلی» هم از اقتباس بی بهره نبودید؛ اگر موافق باشید بحث را از ضرورت و اهمیت اقتباس در سینمای ایران آغاز کنیم. موضوعی که به نظر می‌رسد سینمای ایران از آن مغفول مانده.

همواره تلاشم بر این بوده که بیش از آنچه تا امروز دیدید به مقوله اقتباس بپردازیم، اما مسئله اینجاست که باید خط مشترکی به نام درام، بین سینما و هر منبعی که از آن الهام و اقتباس می‌شود (داستان، شعر، ترانه، عکس، یک قطعه موسیقی و...) وجود داشته باشد. به بیان دیگر نه صرفا داستان بلکه هر منبعی که بتوان آن دراماتیزه کرد و به درد تصویری شدن بخورد برای اقتباس مناسب است. امروزه بخشی از ادبیات ما از درام فاصله گرفته و به همین خاطر فضا برای تبدیل شدن به فیلم کمی‌سخت و ناممکن گردیده، اما در کارهای نویسندگانی مانند مصطفی مستور ضمن مواجه با بهترین و کوتاهترین شکل داستان نویسی با ساده ترین کدها می‌توان به نقاط مشترکی بین سینما و ادبیات رسید. همین شکل و شمایلی که عرض کردم را می‌توان در آثار صادق هدایت هم یافت. هر کدام از داستان‌های کوتاه ایشان از جزئیات خوبی در درام داستان نویسی برخوردارند که قابلیت تبدیل به تصویر را می‌یابند.


 پس می‌توان انتظار داشت که روزی فیلمی‌ با اقتباس از آثار این نویسنده هم بسازید؟

 بله، یکی از آرزوهایم این است که از یکی-دو داستان صادق هدایت اقتباس کنم.


 از کدام داستان‌هایشان؟

 الان نمی‌توانم نامی‌از داستان‌های موردنظرم ببرم. همانطور که گفتم در مجموع داستان نویس‌هایی مانند هدایت و مستور که البته به این اسامی محدود نمی شوند، طرز فکرشان را با درام نویسی درست جلو می‌برند و همین دقت در جزئیات است که می‌شود منبع صحیحی برای اقتباس سینمایی. در بسیاری از کشورهای جهان اقتباس حتی محدود به خود سینما هم نیست. به این معنا که فیلم‌های شاخص شان را بازسازی یا دوباره سازی می‌کنند، اما آنچه به نظر می‌رسد این است که معمولا وقتی اقتباسی از یک منبع هنری صورت می‌گیرد مواجه اولیه عموم با آن سخت است. به عنوان مثال در فیلم «سیانور» ما حادثه‌ای سیاسی و واقعی را به قلم مسعود احمدیان که اشراف کامل بر آن مقطع زمانی دارند، منبع اقتباس برای فیلم مان قرار دادیم، اما مواجه با آن برایم جالب بود. از این منظر که وقتی به طرف اقتباس می‌رویم حتما با واکنشی صفر و صدی از سوی موافقان یا مخالفان اقتباس رو به رو می‌شویم. در صورتیکه سینما به خودی خود محصولی فرهنگی و متفاوت است. یعنی می‌تواند فارق از هر جانبداری سیاسی یا ایدئولوژیک به یک درام و پرداخت تصویری برسد. برای خود من تمام اقتباس بر اساس ذات واقعی سینما رخ داده.


 از نظر شما ذات واقعی سینما به چه معناست؟

 به معنای تصویر، نمایش و ارتباط با مخاطب. خودم هم هیچوقت خیلی دنبال این نبودم که ایدئولوژی متعلق به جریان خاصی را بسازم بلکه دریافت خودم را مبنای فیلم هایم قرار دادم. هر آنچه واقعیت داستان است و مقطعی که درام در آن شکل می‌گیرد باید به صورت جذاب برای مخاطب روایت شود.


 گاهی دیده می‌شود بعد از ساخت فیلم‌های اقتباسی میان نویسنده کتاب و کارگردان اثر اختلاف پیش می‌آید. بین شما و مصطفی مستور این اتفاق نیفتاد؟

ما از داستان کوتاه «مشهد» از مجموعه داستان «بهترین شکل ممکن» مصطفی مستور به معنای کامل کلمه اقتباس نکردیم. در حقیقت بین ما همکاری و تعامل دلپذیری شکل گرفت. فرهاد توحیدی و مهدی تراب بیگی، به عنوان نویسندگان این فیلم به ساختمان روایی این داستان رسیده بودند، اما برای کامل کردن آن نیاز به چالش و گره‌ای داشتند که آن را در داستان مصطفی مستور یافتند. در واقع برداشت و نگاهی آزاد به داستان مصطفی مستور داشتیم و به شخصه یکی از اتفاقات خوب در این فیلم را همکاری با مستور می‌دانم. ایشان همراه بسیار خوبی برای ما بودند و در کلیت فیلمنامه و سر و شکل دادن به آن با ما همراهی داشتند.


درباره فیلم «بدون قرار قبلی» صحبت کنیم؛ جایی خواندم اکران این فیلم در مقطع زمان کنونی پادزهری است نسبت به هجمه‌هایی که امروز برخی آثار ساخته شده در خارج از مرزها نسبت به مقوله دین و معنویت دارند. چه شد که فیلم تان را در این زمان به اکران عمومی‌رساندید؟

در وهله اول اینکه من هیچکدام از فیلم‌هایی را که اخیرا در فستیوال کن پخش شده، ندیدم و نمی‌دانم مقوله دین و معنویت یا توهین به ساحت مقدس امام رضا (ع) چگونه و به چه شکل در آنها مطرح شده اما آنچه مسلم است این است که امام رضا (ع) برای ایرانیان صرفا مقوله و مضمونی مذهبی نیست و تمام ادیانی که در کشور ما در کنار هم همزیستی دارند برای امام رضا (ع) و بارگاه شان حرمت و احترام ویژه‌ای قائل هستند. ما هم از روزی که تصمیم به ساخت فیلم «بدون قرار قبلی» گرفتیم و حتی زمان اکران جشنواره‌ای آن بارها متذکر شدیم که بخشی از پایه‌های اصلی فیلم بر اساس رابطه ایرانیان و حس و حالی که با امام رضا (ع) و حرم مطهرشان دارند، شکل گرفته. بنابراین «بدون قرار قبلی» در جواب و واکنش به اثر سینمایی دیگری ساخته نشده و اصولا مقوله دین، مقوله‌ای نیست که خیلی سریع و با سفارش بتوان به نتیجه‌ای مطلوب رسید. چرا که قطعا از منظر مؤلفان مختلف نگاه و پرداخت به معنویت و حس و حال آن متفاوت است و این حس و حال و این پرداخت در طول زمان است که در اثری قوام می‌یابد و متعاقبا به دل مخاطب می‌نشیند. اکران فیلم مان هم از مدت‌ها قبل و برای دهه کرامت برنامه ریزی شده بود و چه فیلم بحث برانگیزی در کن نمایش داده می‌شد چه نمی‌شد، در نظر داشتیم که «بدون قرار قبلی» را همزمان با دهه کرامت و ولادت امام رضا(ع) اکران کنیم که خوشبختانه میسر شد.

آنچه از فیلم شما برمی‌آید این است که به درستی از رفتن به سمت هرگونه بزرگنمایی پرهیز کردید و به نوعی در دام بیان اغراق آمیز هیچکدام از مفاهیم تان نیفتادید. از عقاید عرفانی و مذهبی گرفته تا مواضع وطن پرستانه جانب اعتدال را رعایت کردید، اما این محافظه کاری هر چند که بستر مناسب برای جذب هر مخاطب با هر طرز فکری می‌شود، اما به همان اندازه از بار دراماتیک فیلم کم می‌کند و همانطور که می‌دانید درام لازمه کشش یک داستان است!

محافظه کاری نکردیم. اصلا محافظه کاری برای ما معنایی نداشت. برای ما باور قلبی بود که اهمیت داشت. نمی‌خواستیم در دام بروز بیرونی بیافتیم. نمی‌خواستیم به عنوان کارگردان فیلم از پرداختن به موضوعی با مضمون و ارادت به امام رضا (ع) بهره برداری خودمان را انجام دهیم. پیش تر با مضامین سیاسی، اعتیاد، قصاص و... فیلم ساخته ام و در هیچکدام به دنبال این نبوده‌ام به عنوان سازنده اثر از آن بهره ببرم. چرا که می‌خواستم اگر فیلم شامل بهره‌ای می‌شود آن بهره به خود فیلم برسد، نه شخص یا اشخاص. یک بار از عباس کیارستمی‌می‌پرسند که؛ بهترین فیلمی‌که ساختی چیست؟ می‌گوید؛ «کلوزآپ یا نمای نزدیک»، می‌گویند؛ چرا؟ و ایشان جواب می‌دهد؛ چون من بین تماشاگر و فیلم نبودم و این صادقانه‌ترین روایت من بود. فکر می‌کنم حد اعلای درام و داستان پردازی هم همین است که فیلمساز هیچ جایی بین مخاطب و فیلمش قرار نگیرد و مخاطب با خود فیلم همراه شود. قاعدتا در اینصورت فیلمساز هزینه‌های زیادی باید متحمل شود و یکی از این هزینه‌ها نکته‌ای است که شما می‌فرمایید. مخاطب دوست دارد داستان خودش را در تصویر ببیند. در دهه 60 فیلم‌های زیادی مثل «گمشده»، «زمزمه» و... در مشهد تولید شدند که به اندازه به موضوع امام رضا (ع) پرداختند و سعی نمی‌کردند تصویری را بیش از آنچه اقتضای داستان بود، از حرم مطهر آن حضرت(ع) نشان دهد. بعد از گذشت سالها هنوز سکانس حرم از فیلم «قیصر» ساخته مسعود کیمیایی که ننه مشهدی را به زیارت امام رضا (ع) می‌برند برای مخاطب جذاب است. به این خاطر که انگار مسعود کیمیایی این سکانس را با دلش و عشق گرفته. ما هم در «بدون قرار قبلی» پرداختن به تصاویر بیرونی از حرم امام رضا (ع) را تا همین حد کافی می‌دانستیم، اما در تمام فیلم شاهد تأثیر معنویت و بازگشت به اصالت بر شخصیت‌های داستان و تغییراتی که آرام آرام برایشان رخ می‌دهند، هستیم. بیان مفاهیم مذهبی و ملی تا همین اندازه و به همین شکل برای من به عنوان سازنده این اثر کفایت می‌کرد.

و البته نکته مثبت این رعایت اعتدال را می‌توان به وضوح در رفتار محترمانه ای دانست که نسبت به کودک مبتلا به اوتیسم و کلیت این بیماری داشتید. به شخصه هیچ جای فیلم احساس نکردم کودک و بیماری اش قرار است تبدیل به ابزاری شود برای برانگیختن احساسات مخاطب و گریه و زاری!

طرز نشان دادن کودک مبتلا به بیماری اوتیسم و رفتارهای او هم در تداوم صحبت‌هایی است که داشتم. ما به عنوان فیلمساز وقتی با یک مقوله و اختلال ناخواسته روبرو هستیم در جایگاه همراهی کننده و خانواده این عزیزان (در اینجا یاسمین) قرار می‌گیریم. قرار نیست این بیماری را به صورت یک معضل به مخاطب معرفی کنیم. چون واقعا معضلی هم نیست، اما مثلا در فیلم «دارکوب» اعتیاد را به عنوان معضل نمایش دادم. زیرا واقعا معضلی کمابیش خودخواسته است و حداقل می توان درصدد درمان آن برآمد. کمااینکه امروز خوشبختانه آگاهی خوبی نسبت به بیماری اوتیسم و خانواده‌های درگیر با آن انجام شده. خانواده‌هایی که بسیاری از آنان امروز با شرایط سختی روزگار می‌گذرانند.

از همان اول برای بازی در نقش «نرگس»، الهام کردا را در نظر داشتید؟ چون واقعیتش را بخواهید خود مشهدی‌ها، لهجه ایشان را در بیان دیالوگ‌ها کمی‌اغراق آمیز تلقی می‌کنند.


یک سوال؛ شما خودتان مشهدی هستید؟

نخیر، من مشهدی نیستم...


 برای شما هم لهجه مشهدی الهام کردا غیر قابل باور بود؟

خیر، به نظر من گویش شان مشکلی نداشت، اما برای کسانیکه اصالتا مشهدی هستند گویش ایشان باورپذیر نیست.

خب، رویارویی با لهجه همینطور است. تمام آهنگ‌هایی که در گویش‌هایی مثل کردی، یزدی، اصفهانی و... گفته می‌شود برای غیر بومی‌های آن مناطق قابل باور است، اما خود کسانیکه اصالتا کرد، یزدی، اصفهانی و... هستند وقتی به دقت به این گویش‌ها گوش می‌دهند می‌توانند ایراداتی از آن بگیرند. در بین لهجه‌های ایرانی یکی از سخت ترین لهجه‌ها لهجه مشهدی است. به این دلیل که بر اساس آهنگ و ریتم خاصی جلو نمی‌رود. در واقع آهنگ موزونی ندارد. اصفهانی، یزدی و... این آهنگ موزون را دارند و شما می‌توانید بر اساس ریتم، گویش شان را بیان کنید، اما کلمات در لهجه مشهدی نزدیک به فارسی اصیل است. در عین حال در بخش عمده ای از شهر مشهد لهجه کم شده و تبدیل به لحن شده. الهام کردا در این فیلم کار سختی را انجام می‌داد و آن پیدا کردن لحن مشهدی بود. لحنی که از لهجه رقیق تر است. این توضیحات را در مورد لهجه مشهدی نه به عنوان سازنده این اثر بلکه به عنوان یک مشهدی دادم و قطعا مشهدی‌هایی که هنوز با لهجه مشهدی سر و کار دارند آن را می‌پذیرند. بی شک هر غیر بومی ‌بخواهد لهجه بومی ‌منطقه ای را ادا کند صد در صد و کامل نخواهد بود، اما برای من در اینجا مهم این بود که لهجه الهام کردا برای غیرمشهدی‌ها ملموس و باورپذیر باشد. چرا که از لهجه مهمتر توانایی و نحوه بازی کردا بود که برایم اهمیت داشت.


 پس از ابتدا برای بازی در این نقش بازیگری اصالتا مشهدی را در نظر نداشتید؟

الهام کردا بازیگر خوبی است. ایشان تا همین اندازه که در این فیلم به لهجه مشهدی رسیده، کافی است و در مجموع به تعریفی درست از یک خانم امروزی مشهدی دست یافته. لزومی ‌نداشت خیلی وزنه را روی لهجه بیاندازم و از آن طرف توقع مان را از شیوه بازیگری پایین بیاوریم.


 کلا چینش و ترکیب بازیگران «بدون قرار قبلی» بسیار متفاوت از تجربه‌های پیشین شما بود. شاید کمتر کسی فکر می‌کرد روزی پگاه آهنگرانی را در این شکل و شمایل ببیند و به نظرم تجربه متفاوتی برای او محسوب می‌شود. نظر خودتان درباره بازی او در این فیلم چیست؟

 آنچه تا به امروز سعی کردم در آثارم از آنها بهره ببرم توجه به توانایی بازیگران و قرار گرفتن آنها در نقش‌های متفاوت است. سینمای ما به لحاظ بازیگری خیلی توانمند است، اما استفاده از این توانایی معمولا محدود است. به این معنا که اگر کسی در نقشی موفق شود نقش‌های پیشنهادی بعدی اش هم عمدتا در همان شکل و شمایل قبلی است. من اما، همواره سعی کردم این قالب را بشکنم. مثلا پیش تر با همکاری مهدی ‌هاشمی ‌و حامد کمیلی در «سیانور»، رضا عطاران و ‌هانیه توسلی در «دهلیز»، امین حیایی و سارا بهرامی‌در «دارکوب» و... خواستم بازیگران توانمندی را در خارج از شکل و شمایل همیشگی شان ببینم که نتیجه اش هم رضایت بخش بود. در «بدون قرار قبلی» هم شرایط به همین گونه بود. سالها بود که پگاه آهنگرانی را می‌شناختم و بنا بود از خیلی پیش ترها با هم کار کنیم، اما شرایط آن مهیا نمیشد تا رسیدیم به این فیلم. وقتی فیلمنامه را برای ایشان فرستادیم دو اتفاق همزمان افتاد. نخست اینکه بلافاصله پگاه آهنگرانی جواب داد و از آنجا که زمانش آزاد بود خیلی زود به ما پیوست. او تقریبا آخرین بازیگری بود که برای فیلم قرارداد بست و من بسیار از این بابت خوشحالم. چون بازیگر توانا و با انگیزه ای است. او انسان و همکار بسیار خوبی است و مجموع این عوامل من را از همکاری با ایشان بسیار خوشنود می‌کرد.


 با مصطفی زمانی هم به همین اندازه به زبانی مشترک در بازیگری رسیدید؟

 بله. ببینید در بررسی نحوه عملکرد و بازی یک بازیگر مختصات نقشش هم مهم است. علی قصه ما (با بازی مصطفی زمانی) پرسوناژی بود که روی لبه تیغ راه می‌رفت. این نقش، نقش سختی بود. چرا که هم باید دوست داشتنی بود هم اینکه در تقابل با پرسوناژ داستانمان (یاسمین) قرار می‌گرفت. او در رویارویی با یاسمین پیچیدگی ای نیاز داشت که نیاز به مراقبت داشت و مصطفی بسیار این مراقبت پیچیده را رعایت می‌کرد. در مجموع از همکاری با ایشان بسیار خوشحالم و امیدوارم همکاری با او ادامه دار باشد.


 نقش خادم حرم امام رضا (ع) را هم برای خودتان سفارشی کنار گذاشته بودید؟

(می‌خندد)، بله، دوست داشتم خودم این نقش را بازی کنم. البته از اینکه در کاری هم کارگردان باشم هم بازیگر همیشه پرهیز کردم. چون کار را برایم سخت می‌کند، اما این سکانس کوتاه بود و مهمتر اینکه خادم حرم امام رضا (ع) بود.


 روستای «کنگ» از لوکیشن‌هایی بود که در این فیلم سراغش رفتید. از آنجا که این روستای تاریخی قدمتی بیش از هزار سال دارد و با معماری پلکانی به عنوان مقصدی برای گردشگران ایرانی و خارجی محسوب می‌شود، فکر نمی‌کنید با استفاده بیشتر از نماهای بسیار دور، عظمت و ابهت چشمگیرتری از این روستا را به مخاطب نشان دهید؟

معمولا از طرقبه، شاندیز، گلمکان و... به عنوان جاهای دیدنی مشهد و مناطق گردشگری آن خطه یاد می‌کنند و کمتر کسی است که به مشهد برود و به این جاها سری نزند، اما برای ما نمایش جاهای دیدنی دیگر از مشهد هم مهم بود. با این توضیح که فیلم مستند نمی‌سازیم که تمام یا بخش عمده توجه مان را بگذاریم روی نمایش جاذبه‌های گردشگری و تاریخی روستای کنگ. من فیلم داستانی ساختم که در آن تصاویر باید در خدمت درام می‌بود و تا همین اندازه از روستای کنگ که دیدیم برای فیلمنامه کفایت می‌کرد، اما همین که شما به عنوان سوال در مورد این روستا از من پرسیدید، یعنی ما کار خودمان را انجام دادیم و این روستا به مخاطب معرفی شده. از این بیشتر بر عهده خود مخاطب است که برود راجع به این روستا و کلا راجع اماکن زیبای مشهد بخواند و از آن دیدن کند.


 و شما چقدر ظریف و چشم نواز به زندگی جاری در زیر پوست مشهد پرداختید؟

به این خاطر که اکثرا وقتی به مشهد سفر می‌کنند از مناطق زائری-توریستی خاصی دیدن می‌کنند. چرا که تصورشان از مشهد صرفا همان مناطق است، اما زندگی در مشهد در بخش دیگری هم جریان دارد. به عنوان مثال در خانه نرگس، در خیابان‌ها، در متروی وکیل آباد و... . اتفاقا وقتی جنبه توریستی مشهد را کنار می‌گذاریم متوجه می‌شویم که مشهد چقدر شهر شاد و زیبا و هنرپروری است. همین چند روز گذشته که در مشهد بودیم سه تئاتر دیدم و عمیقا لذت بردم. به واقع الان در بخش خصوصی استان خراسان اتفاقات فرهنگی خوبی در تمام رشته‌های هنری در جریان است و تنها کافی است بیشتر به آنها بها داده شود.

به شخصه اول فکر کردم شاید این فیلم به نوعی در ستایش سبک زندگی سنتی باشد؛ یک زندگی آرام و تا حدی کسل‌کننده، ولی وقتی فیلم تمام شد نتیجه برایم خیلی جالب بود. از این منظر که برای مثال، شما نشان دادید آدم‌ها در عین زندگی در عصر فن آوری، اما کماکان می‌توانند با تمسک به ریسمانی به نام اصالت به خویشتن واقعی خودشان برسند و آرامش بیابند. در کل این ایده به ذهنم رسید که شاید در این فیلم می‌خواستید به ستایش سنت و فرهنگ ایرانی مان بپردازید؟

اگر برآورد و آسیب شناسی ای در زندگی کشورهایی مثل ایران انجام دهید متوجه یک دوگانگی می‌شوید که هر چند ممکن است ایده اولیه این دوگانگی فکر شده باشد، اما بعدا از دست رفته. این ایده همانا پشت کردن به ریشه‌های فرهنگی، ملی و معنوی مان و رویارویی با پذیرفتن هر آن چیزی است که جدید باشد. این اتفاق را شما حتی کمتر در کشورهایی می‌بینید که بر اساس مثلا مقوله ای مانند جنگ تخریب شده باشند. به عنوان نمونه بخش عمده ای از اروپا در جنگ جهانی دوم دچار فروپاشی شد، اما امروزه با نگاهی به فرهنگ و آداب و رسوم شان احساس می‌کنید که این فروپاشی را با جایگزینی پر کرده اند. به این خاطر که کماکان اصالت و پیشینه شان را ارج می‌نهند و آن را از دست نداده اند. چند سال پیش در سفری به ژاپن برای اولین بار در ذهنم این مسئله پررنگ شد که هر چند بمب اتم شهر هیروشیما را تقریبا نابود کرد، اما رفتار و فرهنگ مردم شان را از بین نبرد. این ویژگی و شاخصه‌ای است که ما در بخش فرهنگی کشور موظف به نشر آن هستیم. چرا که من بعضا دیده‌ام که بخش فرهنگی ما بالعکس بیشتر مردم را از سنت‌هایمان دور می‌کند. ممکن است کشورمان به لحاظ قدمت آثارش دست نخورده باشد، اما از جنبه اصالت و فرهنگ گاه دچار چرخش‌های فرهنگی شده‌ایم. پیشینه فرهنگی مان سر جایش است اما فعلیت فرهنگی‌مان در حال از بین رفتن است و اگر نظارتی بر این عملکرد نباشد دچار انقطاعی می‌شویم که نسل‌های بعدی مان را با چالش عمده‌ای مواجه می‌سازد و من از این بابت برای کودکان و نسل بعدمان نگرانم.

به خاطر همین نگرانی برای نسل‌های آینده بود که روش تربیتی دو مادر را (پگاه آهنگرانی و الهام کردا) در تقابل با یکدیگر قرار دادید. به این شکل که هر چند هر دو مادر مادران خوبی هستند و وظایف شان را به نحو احسن انجام می‌دهند، اما باز تربیت اصلح در حیطه فرهنگ سنتی خودمان است!

بیشتر از تقابل به دنبال ارائه پیشنهادی در فیلم بودیم. از این منظر که پگاه آهنگرانی به عنوان انسانی که سالها در خارج از کشور با پرسش‌های بسیاری روبرو است امروز در مواجه با دخترخاله ای قرار می‌گیرد که انگار به او پیشنهاد یک زندگی دیگر را می‌دهد. او خیلی از سوالات را راحت جواب می‌دهد و زندگی را به خودش سخت نمی‌گیرد. وقتی دختری در آنسوی آب‌ها به این فکر می‌کند که چرا برای فوت پدری که سی سال است ندیده غمگین است، یعنی یکسری واژه‌ها برای همه انسان‌ها در جهان تعاریف مشترک دارند و نباید آنها را پیچیده کرد. شخصیتی که نرگس برای یاسمین دارد هم همینگونه است. اینکه مشکلات زندگی را می‌توان خیلی راحت تر و بهتر دید به این شرط که خودت در برخورد و مواجه با آنها بتوانی خوب زندگی کنی.


 شما معمولا در آثارتان مخاطب را با علامت سوال‌هایی در ذهن شان تنها می‌گذارید تا تفاسیر خودشان را از وضعیتی که برایشان تصویر می‌کنید داشته باشند. الان چه انتظاری از مخاطبانی که به تماشای «بدون قرار قبلی» می‌نشینند، دارید؟

به نظرم سختی ساخت «بدون قرار قبلی» در این بود که در عین حفظ درونمایه‌ای ثابت باید به موضوعات و مسائل مختلف بپردازیم. فیلم تا امروز متعلق به ما بود و از این بعد متعلق به هر آن کسی است که فیلم را می‌بیند. یعنی هر تعریفی که بیننده نسبت به این فیلم داشته باشد قطعا درست تر از تعریفی است که ما قرار بوده داشته باشیم. مگر تفسیرهای از پیش تعیین شده که همیشه از سوی کسانیکه نه ذات سینما را دوست دارند، نه خوبی مردم را می‌خواهند، وجود دارد. آنها بدون اینکه فیلم را ببینند راجع به آن صحبت می‌کنند و برایش حکم صادر می‌کنند. کمااینکه ما هم الان با این مشکل مواجه هستیم. در مجموع تاکید می‌کنم که حفظ اصالت و ریشه‌ها راحت‌تر از بازیافت آنها است. یعنی اگر ریشه‌هایمان را از دست بدهیم بعدها برای برگرداندن آنها باید بسیار هزینه بدهیم. اعتقادات مردم، روابط انسانی و... را دست کاری نکنیم و بگذاریم ریشه‌هایی که خودمان هم دلمان برایشان تنگ می‌شود، باقی بمانند. «بدون قرار قبلی» فیلم راحتی نبود. با لنزهای آنامورفی فیلمبرداری شد و قاعدتا جذابیتی که روی پرده دارد خیلی بیشتر از آن است که روی قطع‌های کوچک دیده شود. بنابراین پیشنهادم به مردم این است که فیلم را داخل سالن‌های سینما ببینند.

 

 به عنوان آخرین سوال؛ با وجود شرایط اکران پیچیده در این روزها، شما تا چه از اکران فیلم تان راضی هستید؟

 واقعیت این است که من 10 سال قبل از اینکه در سینما فیلم بسازم دستیاری می‌کردم و الان نزدیک به 14-15 سال است که فیلمسازی می‌کنم. فیلمسازی فی النفسه روزی آرزوی من بود. در طی مسیر رسیدن به آرزویم یاد گرفتم که از گلایه گذاری‌های بیهوده ای که به درد مردم نمی‌خورد و مربوط به خودمان در بخش صنفی است پرهیز کنم. چون جز اینکه تصویر دیگری از من در ملاعام به نمایش بگذارد معمولا عایدی دیگری به همراه ندارد. امروز با تمام مشکلات فیلمسازی وقتی می‌بینم در حالی فیلم می‌سازم که بعضی از همکارانم حتی فرصت ساخت فیلم ندارند یا فیلم می‌سازند، اما به هر دلیلی فرصت اکران نمی‌یابند از خودم خجالت می‌کشم که گلایه گذاری‌های بیهوده یا توقعات نابجا داشته باشم. در صورتیکه تصویر بیرون در مورد فیلم ما این است که تمام امکانات تولید و اکران به آن تعلق دارد. جالب است بدانید که در تولید فیلم «بدون قرار قبلی» به قدری با مشکلات مالی روبه‌رو بودیم که بخش عمده ای از تولید گذشته بود و من نمی‌دانستم که این فیلم بالاخره تمام می‌شود یا نه! دو سال از زندگی ام را در شرایطی گذراندم که حتی دستمزد یک فیلم سینمایی را نگرفته بودم. یعنی در شرایط اینگونه فیلمسازی کردم. با این وجود می‌دانم که بسیاری از همکارانم به خصوص با گذراندن دوران کرونا در شرایط بسیار سخت تر از اینی که من هستم، هستند. پیشنهادم به همکارانمی‌که در این شرایط می‌توانند فیلمسازی کنند این است که توقعات شان را رسانه ای نکنند. به احترام بزرگان همکارمان که با وجود تلاش فراوان، اما امروز نمی‌توانند فیلم بسازند، بازی کنند، اکران کنند، تولید کنند و به تبع تمامی‌اینها زندگی کنند. بهتر است کمی‌ خوددار باشیم.

منبع: جام جم

۱۴۰۱/۳/۲۸

اخبار مرتبط