محمدمهدی اسلامی - دو ماه از تبعید امام خمینی گذشته بود که ماه مبارک رمضان شروع شد. از همان روز اول، یعنی سه شنبه ۱۵ دی ۱۳۴۳ در مسجد جامع بازار تهران، هر روز یکی از آقایان علما به منبر فرستاده میشد. این مراسم بعد از نماز ظهر و عصر در شبستانی بود که آیت الله جعفری نماز می خواند. با دستگیری هر سخنران یا تحت تعقیب قرار گرفتن او، نفر بعدی مسیر را ادامه میداد تا جایی که در مسجد جمعیت به قدری شد که گنجایش نداشت.
سرهنگ طاهری مأمور متفرق کردن جمعیت و دستگیری سخنران مسجد شده بود، اما مردم مقابل او و سربازان استقامت میکردند و با تدبیر اعضای مؤتلفه سخنران فراری داده میشد. یکی از این تدابیر که در روزهای آخر انجام میشد، حضور حجت الاسلام حسن طاهری اصفهانی با لباس مبدل تا پای منبر بود که به علت قد کوتاهتر، در میان جمعیت مخفی نگهداشته میشد و در لحظات آخر با تغییر لباس بر منبر میرفت.
روز شانزدهم ماه مبارک، منتظر پایین آمدن سخنران نمیشوند و شیخ حسن طاهری را بر روی منبر دستگیر میکنند.
سند ساواک میگوید: «در این موقع چند نفر از میان جمعیت با صدای بلند میگویند بروید گم شوید ما نمیگذاریم طاهری را ببرید. عدهای از مستمعین با فرستادن صلوات به طرف سرهنگ طاهری میآیند. بلافاصله ایشان دستور میدهد در حدود ۶۰ نفر از افراد پلیس مجهز به مسلسل دستی وارد مسجد گردیده و شیخ طاهری را دستگیر مینمایند.
سپس جمعیت تظاهراتی نموده و شعار می دهند [...] شیخ غلامحسین جعفری پشت میکروفن رفته و مردم را دعوت به آرامش نموده و اظهار میدارد: شما کاری نداشته باشید و ساکت باشید خدا جزای اینها را خواهد داد. ضمنا پلیس در حدود ۳۰ نفر از افراد تظاهرکننده را دستگیر مینماید.»
در روز بعد حوالی ساعت ۱۰:۳۰ صبح، سرهنگ طاهری به مسجد رفته و همراه با فحاشی، شروع به تهدید میکند که اگر این برنامه تکرار شود، چه اقداماتی خواهد کرد. در میان سخنانش به او خبری میدهند. حالش خراب میشود و به بیرون مسجد میدود.
یکی از پاسبانها به مردم خبر میدهد که «نخست وزیر را زدند، حسنعلی منصور را زدند.»
اینگونه خبر شلیک محمد بخارایی جهانی شد. این خواسته شاخه مسلحانه مؤتلفه بود که در اجابت استنصار امام برای مقابله با کاپیتولاسیون که «والله کبیره کرده هر کس سکوت کند» صدای مخالفتشان جهانی شود و به دلیل همزمانی این اقدام با سالگرد جنگ بدر، «عملیات بدر» نام گرفته بود.
پنج ماه بعد، وقتی چهار عضو اصلی این عملیات، قبل از اجرای حکم اعدامی که برایشان صادر شده بود با دیگر همپروندهایهای خود وداع میکردند؛ محمد بخارایی از اجابت دعای رمضانی خود میگوید و خطاب به حمید ایپکچی که گریه میکرد، میگوید: «حمید، گریه! برای ما گریه! پسر، من در هر ماه مبارک رمضان دعا می کنم خدایا برای ما شهادت را روزی بگردان، وَفَاتِی قَتْلا فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رَایَةِ نَبِیِّکَ، یادت باشد هر جا برای ما مراسمی برپا کردند، شاد باشی.»