به توصیه امام رضا (ع) عمل كنیم

كاظم انبارلویی

امام رضا (ع) دغدغه همگرايي و همنوايي پيروان خود را داشت. امام ابوالحسن الرضا رد شيطان را از اختلاف‌افكني بين شيعيان خود مي‌گرفت و پيروان خود را به عدم متابعت از شيطان فرا مي‌خواند.
روايتي از آن حضرت است كه اين دغدغه را نشان مي‌دهد؛
حضرت عبدالعظيم حسني مدفون در شهر ري پيامي از سوي ثامن‌الحجج (ع) براي شيعيان او دارد كه شنيدني است. امام رضا (ع) به عبدالعظيم حسني مي‌گويد؛ اي عبدالعظيم، دوستانم را سلام برسان و به آنان بگو؛

1- شيطان را بر خود مسلط نسازند.

2- آنان را امر نما به راستي، امانتداري و سكوت و ترك جدال.

3- آنان را به ديدار يكديگر كه موجب خشنودي من است توصيه كن.

4- به آنان بگو مباد كه به هتك حرمت و پرده‌دري از يكديگر مبادرت جويند كه سوگند ياد كرده‌ام آن كس كه چنين كند و دوستي از دوستانم را آزرده سازد، از خداوند بخواهم او را در دنيا به سخت‌ترين عذاب گرفتار سازد و در آخرت در زمره زيانكاران قرارش دهد.
5- پيروانم را آگاه كن كه خداوند، نيكوكاران را مي‌بخشد، از بدكارانشان مي‌گذرد، جز آنكه به او شرك ورزيده و يا دوستي از دوستان مرا آزار رسانيده و يا قصد سوئي نسبت به او در دل پنهان كرده باشد. خداوند چنين كسي را نمي‌بخشد و چون به كارش اصرار ورزد روح و حقيقت ايمان از قلبش رخت بر بندد و از ولايت من بيرون رود كه از اين به خدا پناه مي‌جويم. (انوارالهيه- شيخ عباس قمي ص 238)

***

خوب به اين پيام فكر كنيم. ببينيم در مناقشات اجتماعي و سياسي خود با اين دستورالعمل چه كرده‌ايم.
اصولگرايان بيش از يك دهه است به خاطر اقبال مردم در مسند اجرا و تقنين و قضا نشسته‌اند.
آنها در اين مدت چقدر توفيق داشتند تسلط شيطان را از خود در مناسبات سياسي، اجتماعي، فرهنگي و ... دور كنند؟
اصولگرايان در حفظ امانتي كه مردم به آنها سپرده‌اند چه كردند و در صراط صدق و راستگويي چه كارنامه‌اي را از خود باقي گذاشته‌اند؟
امام و رهبري بارها آنها را به وحدت و همگرايي،‌سكوت به خاطر خدا و ترك جدال و پرهيز از هتك حرمت و پرده‌دري فرا خواندند. اين فراخوان دقيقا همان فراخواني است كه امام رضا (ع) خطاب به عبدالعظيم حسني در پيام به شيعيانش فرموده است. ما با اين فراخوان چه كرديم؟
اصولگرايان بايد در نقد درون گفتماني تا جايي پيش بروند كه همديگر را آزرده نكنند، چرا كه ممكن است دوستي از دوستان خدا و رسول و امام را آزار دهند. اگر مرتكب چنين كاري شوند از دايره ولايت الهيه خارج مي‌شوند. حضرت رضا (ع) در پيام به عبدالعظيم حسني خبر داده است كه حتما چنين كساني در دنيا به سخت‌ترين عذاب گرفتار مي‌شوند و در آخرت هم از زيانكاران خواهند بود. عذاب دنيايي اين فعل زشت، واگرايي و انشقاق و شكاف بين نخبگان، شكاف بين قوا و دوري از ولايت است.
دوم خردادي‌ها و اصلاح‌طلبان در دوران اقبال مردم، به سمت سكولاريسم رفتند و آن را پنهان هم نكردند. سمومات سكولاريسم در جان و روحشان به گونه‌اي رسوخ كرده بود كه در 18 تير 78 به جان ملت و نظام افتادند و اين سم آنچنان در آنها اثر كرد كه در فتنه 88 از خيمه نظام و مردم و ولايت بيرون رفتند و در 9 دي گرفتار خشم و نفرت مردم شدند.
اصولگرايان اما گفته‌اند ما به خدا و قيامت معتقديم، به اسلام التزام عملي داريم،‌به قانون اساسي و ولايت فقيه پايبنديم و رفتار خود را براساس اصول قانون اساسي و آموزه‌هاي ولايت تنظيم مي‌كنيم اما در عمل برخي اوقات از اين مسير الهي خارج مي‌شوند. ادبيات گفتگو بين اصولگرايان گاهي به سمت سكولاريسم ميل مي‌كند.
درست در همان مسير مورد عتاب و خطاب رهبري قرار مي‌گيرند اما باز تكرار مي‌شود. اين يك بيماري است كه بايد به فكر درمان آن باشيم.
اخيرا رئيس‌جمهور به‌ مناسبت دومين سالگرد اجراي هدفمندي يارانه‌ها در تخطئه رسيدگي به پرونده تخلف بزرگ اقتصادي گفته بود؛ "پارسال در كشور چه خبر بود، به بهانه تخلف يك گروه در كشور چه بساطي درآوردند؟ كه آخر نفهميديم در بحث تخلف اقتصادي چه اتفاقي افتاد؟ اگر شما فهميديد خوشا به حالتان." (29 آذر 91 - تابناك و فارس)
آيت‌الله لاريجاني هم در پاسخ به اين گفته، در جمع نمايندگان اتاق تهران گفت: "خود را به نفهمي مي‌زنند، در حالي كه مردم فساد را فهميده‌اند، شما چگونه آن را نمي‌فهميد؟"
متاسفانه از اين نمونه كنش‌ها و واكنش‌ها در نقد درون گفتماني اصولگراها كم نيست .
واقعا بيني و بين‌الله اين ادبيات گفتگو بين اصولگرايان، مسموع است؟ آيا اين‌گونه سخن گفتن آن هم از تربيون‌هاي عمومي مورد رضايت امام رضا (ع) و توصيه‌هاي او به پيروانش است؟ چرا قلب نازنين رهبر مظلوم انقلاب را با اين‌گونه سخن گفتن مي‌آزاريم؟ چه پاسخي براي خدا در اين دنيا و قيامت داريم؟
مگر بالاي منبر و پشت تريبون‌هاي تبليغ دين بارها اين قصه را نقل نكرديم كه كسي به امام حسن(ع) توهين كرد و نسبت زشتي به او داد. امام در پاسخ با توضيحاتي فرمود:
من در اين اوصاف با سگ مشترك نيستم و آن مرد خجل گشته و يكي از مريدان حضرت شد. مگر ما اين داستان را از محدث قمي بالاي منبر نقل نكرده‌ايم كه كسي نامه‌اي به خواجه نصيرالدين طوسي (ره) نوشت و با لحن اهانت‌آميزي گفته بود "كلب بن كلب" و خواجه در پاسخ او همان را گفته بود كه امام حسن (ع) به آن مرد عرب گفت. باز مگر ما در بالاي منبر از خُلق خوش سلمان فارسي با اين قصه ياد نكرده‌ايم كه كسي به او گفته بود ريش تو شبيه سگ است،‌ آيا اين ريش بهتر است يا دُم سگ؟ سلمان پاسخ داده بود اگر ريش من توانست از پل صراط بگذرد اين ريش بهتر است والا همان سگ.

پاسخ با ادبيات الهي همان است كه امام حسن (ع) و اين بزرگان عمل كردند. پاسخ با ادبيات سكولاريستي چيزي است كه همه ما مي‌دانيم چيست؟
بياييم برگرديم به آموزه‌هاي دين و رفتار و منش اولياي دين. اگر فعل يا قولي از ما قرار است صادر شود ببينيم مستند الهي آن چيست؟ اگر حجت الهي نداريم به امر امام رضا (ع) "سكوت" كنيم. اگر داريم خيالمان در دنيا و آخرت آسوده باشد. هزينه‌هاي آن قول و فعل را هرچه هست بپردازيم اما اگر قرار باشد هر ناسزايي را با ناسزا پاسخ دهيم عملا پاي در وادي سياستي نهاده‌ايم كه سكولاريست‌ها ادبيات آن را نوشته‌اند و تبليغ و ترويج مي‌كنند.اين وادي همان وادي‌اي است كه يك ضلع از اضلاع رقابت كه خودي بودند و در رقابت‌هاي سال 76، 84 و 88 درخشيدند، در سال 76 با اقبال مردم روبه‌رو شدند و در 84 و 88 هم يك ضلع مشروع در رقابت‌ها بودند اما اكنون
با تكيه بر ادبيات سكولاريستي از بهشت انقلاب خارج شده‌اند و منضم به ضد انقلاب شده‌اند.

***

چند روز پيش "رسالت" وارد بيست و هشتمين سال حيات خود شد.
اينجانب طي 27 سال روزنامه‌نگاري و قلم‌زدن در رسالت اعتراف مي‌كنم فقط آنجا كه قلم به نام خدا، ياد خدا و براي خدا بر كاغذ دواندم موثر در مخاطب و اثر بخش در فضاي سياسي كشور بود و آنجا كه قلم در كف نفس گذاشتم و هرچه دلم خواست نوشتم هباء منثور شد.
فعل و قول و تقرير را سپردن به آنچه دلمان مي‌خواهد - نه آنچه خدا امر فرموده- از انسان يك سكولاريست تمام عيار مي‌سازد بدون آنكه خودش بفهمد. ما بايد از اين مهلكه نجات پيدا كنيم.
حضرت موسي (ع) وقتي به ميان قوم خود بر مي‌گردد و مي‌بيند تمام تلاش‌هايي كه براي حاكميت توحيد به كار برده به باد فنا رفته و مردم گوساله‌پرست شده‌اند يقه سامري را كه از ياران نزديك خود بود مي‌گيرد و از او سئوال مي‌كند چرا اين معركه را بر پا كردي؛ او در پاسخ مي‌گويد "سَّولت لي نفسي" "نفسم اين چنين مطلب را در نظرم زينت داد" يعني "دلم خواست". همين!
اگر در مسيري رفتيم كه به اصطلاح دلمان خنك شد بايد بترسيم از اين وادي بايد ببينيم خدا چه خواسته، همان را عمل كنيم نه اينكه هرچه دلمان خواست به آن عمل كنيم. اگر اين چنين باشد پس قرآن، سنت، اجماع و آموزه‌هاي انبياء و اولياي
الهي (ع) به چه دردمان مي‌خورد؟ اگر حكم خدا بر قول و رفتار خودمان حاكم نباشد در
واقع به نوعي انكار ربوبيت الهي دچار مي‌شويم. اين ظلم را به خودمان و جامعه خودمان نكنيم

۱۳۹۱/۱۰/۲۱

اخبار مرتبط