روزنامه شرق گفت وگویی با علی شکوریراد از چهره های اصلاح طلب انجام داده است.
در بخشی از این مصاحبه آمده است:
*از جمله مسایلی که در سفرهای استانی به آن توجه میشود، این است که هر بار چندین گونی نامه از سوی مردم به دست مسوول قوهمجریه میرسد. اگر واقعا به وجود این نامهها دقت شود، به طور معمول کسانی به نامهنگاری دست میزنند که حوائجشان از سوی دولت در این مدت برطرف نشده است و حالا مجبورند نامه بنویسند به قصد شکایت یا درخواست برای حل مشکلاتشان، اگر این افراد در مجرای طبیعی و روند معمول ادارات خواستهشان مورد توجه قرارگرفته و مشکلشان حل میشد این نامهنگاریها صورت نمیگیرد. پس به این مساله توجه داشته باشید هرچه حجم این نامهها بیشتر شود به مفهوم کارآمدی رو به رشد نیست.
*حزب مشارکت به شکل جبهه تشکیل شد و هیچ گاه به کمال تشکیلاتی نرسید چراکه ما در جامعه فعلی هیچ تشکلی نداریم که واقعا حزب باشد از آن جهت که عضویابی کند، عضوگیری انجام دهد، سازماندهی کند، آموزش دهد، برنامه داشته باشد و براساس آن مطالبه کند و پیش رود و افرادی را برای پستهای حکومتی معرفی کند. در آن مقطع تلاش شد این عمل صورت پذیرد و به میزانی هم توانست بخشهایی از این وظایف را به انجام رساند اما بخشهایی نیز مغفول ماند یا فرصت انجام آن به دست نیامد. اینکه گفته میشود توسط دولت ایجاد شد نیز یک مغلطه است چه اینکه در سالهای 84 تا 88 که دولت اصلاحات حضور نداشت، کار حزبی قویتری هم توسط این تشکل انجام شد. البته درست است که پس از پیروزی آقای خاتمی در انتخابات توسط اطرافیان او تاسیس شد اما خود آقای خاتمی در تشکیلات آن هیچ سمتی نداشت و مستقل از دولت تلاش شد که یک تشکل حزبی را تاسیس کند اما چنانچه از اسم آن قابل استنباط است از همان تاسیس نشانگر آن بود که همچنان دیدگاه حزبی بر آن مجموعه حاکم نیست. اگر قرار بر حزب باشد، حزب به مفهوم یک تشکل کاملا منسجم است که در همه محورها یا اغلب آن این انسجام به چشم میخورد اما این انسجام بر جبهه اطلاق نمیشود بلکه جبهه تنها حول یک محور انسجام دارد و از جوانب دیگر و حول موضوعات دیگر اختلاف در آن وجود دارد. البته برخی احزاب و تشکلهای اصلاحطلب در نهایت به این انسجام رسیدند چنانچه میبینید با وجود محدودیتها، میتوانند به کار خود ادامه دهند البته این تشکل هرگز نتوانست سازوکار عضویابی و آموزش اعضای حزب را توسعه دهد و بتواند آن را به عمل رساند اما از لحاظ شعبه و تشکیلات استانی و شهرستانی توانست تا حدی پیش رود و رابطه با مردم را تداوم دهد.
*دولت آقای خاتمی دولت حزبی نبود و پس از تاسیس حزبی که برخی آن را دولت ساخته میدانستند، اکثریت اعضای دولت، عضو آن نبودند و هیچ رابطه ارگانیکی میان دولت و این تشکل وجود نداشت. اما میتوانم این ادعا را داشته باشم که ما بیشترین نقش را در مجلس ششم داشتیم. توانستیم با تشکیل فراکسیون، از همان ابتدا برنامهای برای مجلس ارایه کنیم و در پایان کار این مجلس نیز در جایگاه پاسخگویی قرار گرفت و گزارش کار خود را در اختیار مردم گذاشت و در آن بیان کرد که چه میزان از آن برنامه ابتدایی را توانسته در این مدت به انجام رساند. به نظر من کمال کار حزبی را در این مدت تنها در این فراکسیون در دوره ششم مجلس شورای اسلامی میتوانیم مشاهده کنیم. این فراکسیون هم رابطه خود با حزبش را حفظ کرده بود و هم با مردم ارتباط لازم را برقرار کرد.
* آنچه وجود دارد، اشکال ساختاری در قانون و عدم تعیین نقش احزاب است. گاهی میان سیاست کلان کشور با آنچه این افراد و احزاب به دنبال آن هستند، تعارض حاصل شده و این اختلاف موجب میشود نهادهای ذیربط در راستای عمل به این سیاستها، به محدود کردن احزاب بپردازند. در این میان اگر تشکلها بخواهند در متن جامعه و به دور از ساختار قدرت فعالیت کنند، با مانع روبهرو میشوند. بالاخره قدرت حزب یکی در انتخابات نمود مییابد و دیگری در سازماندهی و سازمانیابی. فواصل موجود میان انتخابات، تجمعات و حضورهای مردمی، پایگاه اجتماعی این احزاب را متجلی میکند. تقریبا میتوان اذعان داشت که تاکنون هیچ حزب مستقلی در کشور، امکان نشان دادن این حمایت را نداشته است.
*ساختار موجود در قانون ما چیزی است که موجب محدودیت فعالیت احزاب شده است. حتی در زمان انتخابات هم ما قانونی در رابطه با میزان مشارکت آنان نداریم. بنابراین آنچه در آستانه انتخابات ما به عنوان حزب با آن مواجهیم تنها محدود به ستادهای انتخاباتی است نه آن حزبی که قرار است به آن نامزد برنامه بدهد و پس از آن خواهان اجرای آن باشد. این مشکل ساختاری موجب شده که ما با خلأ نظارت مردمی روبهرو شویم.